دعا براى زیاد شدن روزى
حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله این دعا را براى زیاد شدن روزى آموخت :
یا رازق المقلین ، یا راحم المساکین ، یا ولى المومنین ، یا ذاالقوة المتین صل على محمد و اهل بیته و ارزقنى و عافنى و اکفنى ما اهمنى . (198)
دعا براى اداى قرض و دفع وسوسه از دل
حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه وآله آمده عرض کرد: اى پیغمبر خدا قرض و وسوسه در دل بر من غالب گشته (دستورى براى رفع هر دو به من بدهید)، پس پیغمبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: بگو:
توکلت على الحى الذى لا یموت و الحمدلله الذى لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فى الملک و لم یکن له ولى من الذل و کبره تکبیرا.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: مدتى بر این جریان گذشت ، پس روزى آن مرد بر پیغمبر صلى الله علیه و آله گذر کرد آن حضرت او را صدا زد و فرمود! چه کردى ؟ عرض کرد: اى رسول خدا آن چه به من فرمودى بدان ادامه دادم و خدا دین مرا ادا کرد و وسوسه خاطرم را نیزاز میان برد. (199)
راهى براى برطرف کردن ترس از پیش آمدها و قضاء حاجت
ابوحمزه گوید: حضرت باقر علیه السلام به من فرمود: اى اباحمزه چرا هر گاه براى تو پیش آمدى مى کند که تو را بترس و خوف اندازد، به یکى از گوشه هاى خانه ات یعنى به سوى قبله رو نمى کنى ، پس دو رکعت نماز بخوانى سپس هفتاد بار بگوئى :
یا ابصر الناظرین و یا اسمع لسامعین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین .
و هر بار که این کلمات را مى گوئى حاجت خود را بخواهى . (200)
دعاى استعاذه از امام صادق علیه السلام
استعیذ بالله من الشیطان الرجیم و اعوذ بالله ان یحضرون ان الله هو السمیع العلیم . (201)
دعاى هنگام غم و گرفتارى
اسماء گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس به او اندوهى یا غمى یا سختى یا بلائى یا دشوارى برسد پس بگوید:
الله ربى و لا اشرک به شیئا: توکلت على الحى الذى لا یموت . (202)
دعاى حضرت یوسف علیه السلام که با آن از چاه بیرون آمد
اللهم انى اسالک بان لک الحمد، لا اله الا انت المنان بدیع السماوات و الارض ذوالجلال و الاکرام ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تجعل لى مما انا فیه فرجا و مخرجا. (203)
دعا به هنگام وارد شدن بر سلطان و ترس از او
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که بر سلطانى وارد شود که از او ترس دارد پس بگوید:
بالله استفتح و بالله استنجح و بمحمد صلى الله علیه و آله اتوجه ، اللهم ذلل لى صعوبته و سهل لى حزونته فانک تمحو ما تشاء و تثبت و عندک ام الکتاب حسبى الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم و امتنع بحول الله و قوته من حولهم و قوتهم و امتنع برب الفلق من شر ما خلق و لا حول و لا قوة الا بالله . (204)
دعاى ایمن بودن از ضرر جن و انس
حضرت صادق علیه السلام فرمود: که على بن الحسین علیه السلام مى فرمود: من باکى ندارم چون این کلمات را بگویم ، اگر جن و انس بر علیه من گرد آیند (و به ضرر من اجتماع کنند، و آن کلمات این است ):
بسم الله و بالله و من الله و الى الله و فى سبیل الله و على ملة رسول الله صلى الله علیه و آله اللهم الیک اسلمت نفسى و الیک وجهت وجهى و الیک الجات ظهرى و الیک فوضت امرى اللهم احفظنى بحفظ الایمان من بین یدى و من خلفى و عن یمینى و عن شمالى و من فوقى و من تحتى و من قبلى و ادفع عنى بحولک و قوتک ، فانه لا حول و لا قوة الا بک . (205)
دعاى رفع گرفتارى و گشایش کار
على بن مهزیار گوید: محمد بن حمزه غنوى بمن نوشت و از من خواست که به حضرت جواد علیه السلام بنویسم که دعائى به او بیاموزد که با آن وسیله گشایشى برایش حاصل گردد (و از زندانى که در آن گرفتار شده بود خلاص گردد) پس آن حضرت به من نوشت : اما آن چه محمد بن حمزه درخواست کرده که دعائى بیاموزد که با آن فرج و گشایش یابد، پس به او بگو که ملازم این دعا باشد (و همیشه بگوید)
یا من یکفى من کل شى ء و لا یکفى منه شى ء اکفنى ما اهمنى مما انا فیه . (206)
بهترین عمل براى اهل خانواده هنگام سفر
در حدیث معتبر از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله منقول است که هیچ خلیفه آدمى در اهلش نمى گذارد بهتر از آن که ، در وقت بیرون رفتن دو رکعت نماز بگذارد، پس بگوید:
اللهم انى استودعک نفسى و اهلى و مالى و ذریتى و دنیاى و آخرتى و امانتى و خاتمة عملى . ابن طاوس قدس سره گفته است که در رکعت اول قل هو الله احد و در رکعت دوم انا انزلناه بخوان . (207)
دعاى هنگام سفر
در روایت دیگر وارد شده است که : چون حضرت صادق علیه السلام به سفرى مى رفتند این دعا را مى خواندند:
اللهم احفظنى و احفظ ما معى و بلغنى و بلغ ما معى ببلاغک الحسن بالله استفتح و بالله استنجح و بمحمد صلى الله علیه و آله اتوجه اللهم سهل لى کل حزونة و ذلل لى کل صعوبة و اعطنى من الخیر کله اکثر مما ارجو و اصرف عنى من الشر اکثر مما احذر فى عافیة یا ارحم الراحمین اسئل الله الذى بیده ما دق و جل بیده اتوات الملائکة ان یهب لنا فى سفرنا امنا و ایمانا و سلامة و اسلاما و فقها و توفیقا و برکة و هدى و شکرا و عافیة و مغفرة و عزما لا تغادر ذنبا. (208)
از آداب سفر کردن پیامبراسلام و تعویذات مناسب سفر
در روایت دیگر منقول است که : چون حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله به سفر مى رفتند شیشه روغن و سرمه دان و مقراض و آینه و مسواک و شانه و سوزن و ریسمان و چیزى که به آن کفش را پینه کنند و تسمهاى نعل را بر مى داشتند و از جمله تعویذاتى که در سفر مناسب است ، تعویذى است که مروى است که در دسته شمشیر حضرت رسالت پناه تعبیه شده بود و آن این تعویذ است :
بسم الله الرحمن الرحیم یا الله یا الله یا الله اسالک یا ملک الملوک الاول القدیم الابدى الذى لایزول و لا یحول انت الله العظیم الکافى لکل شیى ء المحیط بکل شیى ء اللهم اکفنى باسمک الاعظم الاجل الواحد الاحد الصمد الذى لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد و احجب عنى شر من ارادنى کلهم و سیوفهم و باسهم و الله من و رائهم محیط اللهم احجب عنى شر من ارادنى بحجابک الذى احتجبت به فلم ینظر الیه احد من شر فسقة الجن و الانس و من شر سلاحهم و من الحدید و من کل ما یتخوف و یحذرو من شر کل شدة و بلیة و من شر ما انت به اعلم و علیه اقدر انک على کل شیى ء قدیر و صلى الله على نبیه محمد و آله و سلم تسلیما و عوذه که در میان عمامه گذارند اقبل و لا تخف انک من الامنین و لا تخف نجوت من القوم الضالمین لا تخف انک انت الاعلى الا تخافا اننى معکما اسمع و ارى و لا تخاف درکا و لا تخشى الذى اطعمعم من جوع و امنهم من خوف فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه فانکم غالبون و على الله فتوکلوا ان کنتم مومنین عوذه اى را که بر چهارپاى سوارى بندند اللهم احفظ على ما لو حفظه غیرک لضاع و استر على ما لو ستره غیرک لکاع و اجعل على ظلا ظلیلا اتوقى به کل من رامنى بسوء او نصب لى مکرا او هیا لى مکروها حتى یعود و هو غیر ظافر بى و لا قادر على اللهم احفظنى کما حفظت به کتابک المنزل على قلب نبیک المرسل اللهم انک قلت و قولک الحق انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون . (209)
در بیان دعاهائى که در راه و منازل باید خواند
در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که : چون حضرت رسول صلى الله علیه و آله در سفرها سراشیب مى رفتند ((سبحان الله )) مى گفتند و چون سر بالا مى رفتند ((الله اکبر)) مى گفتند.(210)
در حدیث صحیح دیگر فرمود که چون در سفر باشى بگو: اللهم اجعل مسیرى عبرا و صمتى تفکرا و کلامى ذکرا. (211)
در حدیث معتبر از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است که هر که به رودخانه پائین برود پس بگوید: ((لا اله الا الله و لله اکبر)) حق تعالى پر کند آن رودخانه را از براى او پر از حسنات . (212)
دعاى ترس از وسوسه و حدیث نفس
سید بن یسارگوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرگاه از وسوسه یا حدیث نفس (خاطره هاى شیطانى ) بترسى بگو:
اللهم انى عبدک و ابن عبدک و ابن امتک ، ناصیتى بیدک عدل فى حکمک ماض فى قضاوک اللهم انى اسالک بکل اسم هو لک انزلته فى کتابک او علمته احدا من خلقک او استاثرت به فى علم الغیب عندک ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تجعل القرآن نور بصرى و ربیع قلبى و جلاء حزنى و ذهاب همى ؛ الله الله ربى لا اشرک به شیئا. (213)
دعاى هنگام درد و بیمارى
برخى از اصحاب ما حدیث کرده اند که حضرت صادق علیه السلام هنگام درد و بیمارى (این دعا را مى خواند) مى گفت :
اللهم انک عیرت اقواما فقلت : قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلا یملکون کشف الضر عنکم و لا تحویلا، فیا من لا یملک کشف ضرى و لا تحویله عنى احد غیره صل على محمد و آل محمد و اکشف ضرى و حوله الى من یدعومعک الها آخر لا اله غیرک . (214)
دعاى هنگام دیدن صاحبان بلا
حضرت باقر علیه السلام فرمود: چون مردى را دیدى که گرفتار بلا شده (به شکرانه این که تو بدان بلا گرفتار نشده اى ) بگو:
الحمد لله الذى عافانى مما ابتلاک به و فضلنى علیک و على کثیر ممن خلق و نگذار او بشنود. (215)
دعاى براى دفع بواسیر(216)
از حضرت امیرالمومنین علیه السلام منقول است که خواندن این دعا براى رفع بواسیر نافع است :
یا جواد یا ماجد یا رحیم یا قریب یا مجیب یا بارى ء یا راحم صل على محمد و آله و اردد على نعمتک و اکفنى امر وجعى .
حدیث دیگر منقول است که شخصى به حضرت امام رضا علیه السلام شکایت کرد از بواسیر فرمود که : سوره یس را با عسل بنویس و بشوى و بخور. (217)
دعا براى نجات از بیمارى عرق النساء (سیاتیک )(218)
در حدیث دیگر مروى است که شخصى به حضرت صادق علیه السلام شکایت کرد از عرق النساء، فرمود: هرگاه اثرش ظاهر شود دست بر آن موضع بگذار و بگو:
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله و بالله اعوذ بسم الله الکبیر و اعوذ بسم الله العظیم من شر کل عرق نعار و من شر حر النار آن شخص سه مرتبه این دعا را خوانده ، از آن مرض ، نجات یافت . (219)
نجات از هر ورطه و امر سخت و دشوار
در روایتى منقول است که : پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به حضرت على علیه السلام فرمود هرگاه در ورطه اى افتادى بگو:
بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین به درستى که خداى تعالى به آن ، بلا را از تو دفع مى کند. (220)
با این اذکار خداوند هفتاد نوع بلا را دفع مى کند
در روایت است که از سلمان نقل شده : که هر که صبح کند و سه بار بگوید:
الحمد لله رب العالمین الحمد لله حمدا کثیرا طیبا مبارکا فیه حقتعالى هفتاد نوع بلا را از او دفع کند. (221)
با این تعویذ زنان و بچه هایتان را از چشم زخم پناه دهید
از حضرت على علیه السلام منقول است که هنگامى رسول اکرم صلى الله علیه و آله را غمى گرفت ، جبرئیل آمد عرض کرد: یا محمد این چه غم است که در روى شما مى بینم فرمودند: حسن و حسین را چشم زخم برخورده ، عرض کرد چشم زخم حق است تصدیق کن ، فرمود آرى . چرا با این کلمات آن دو را تعویذ نکردى ، فرمود کدام کلمات اى جبرئیل ، عرض کرد بگو:
اللهم یا ذالسلطان العظیم و المن القدیم و الوجه الکریم یا ذالکلمات التامات و الدعوات المستجابات عاف الحسن و الحسین . (به جاى این کلمات نام مریض را ببر) من انفس الجن و اعین الانس .
حضرت چون این دعا را خواند آن دو برخواستند و به راه افتادند حضرت به اصحاب خود فرمود: زنان و بچه هایتان را با این تعویذ پناه دهید که به مانند آن هیچ کس پناه نگرفته . (222)
دعاى حضرت امام سجاد علیه السلام درطلب عاقبت به خیرى
یا من ذکره شرف للذاکرین ، و یا من شکره فوز للشاکرین ، و یا من طاعته نجاة للمطیعین ، صل على محمد و اله ، و اشغل قلوبنا بذکرک عن کل ذکر، و السنتنا بشکرک عن کل شکر، و جوارحنا بطاعتک عن کل طاعة ، فان قدرت لنا فراغا من شغل فاجعله فراغ سلامة لا تدرکنا فیه تبعة ، و لا تلحقنا فیه سئمة ،حتى ینصرف عنا کتاب السیئات بصحیفة خالیة من ذکر سیئاتنا، و یتولى کتاب الحسنات عنا مسرورین بما کتبوا من حسناتنا، و اذاانقضت ایام حیاتنا، و تصرمت مدد اعمارنا، و استحضرتنا دعوتک التى لا بد منها و من اجابتها، فصل على محمد و اله ، و اجعل ختام ما تحصى علینا کتبه اعمالنا توبة مقبولة لا توقفنا بعدها على ذنب اجترحناه ، و لا معصیة افترفناها و لا تکشف عنا سترا سترته على رووس الاشهاد، یوم تبلواخبار عبادک ، انک رحیم بمن دعاک و مستجیب لمن ناداک . (223)
دعاى حضرت امام سجاد علیه السلام به وقت تنگى رزق
اللهم انک ابتلیتنا فى ارزاقنا بسوء الظن ، و فى اجالنا بطول الامل ، حتى التمسنا ارزاقک من عند المرزوقین ، و طمعنا بامالنا فى اعمار المعمرین ، فصل على محمد و اله ، و هب لنا یقینا صادقا تکفینا به من موونة الطلب ، و الهمنا ثقة خالصة تعفینا بها من شدة النصب ، و اجعل ما صرحت به من عدتک فى وحیک و اتبعته من قسمک فى کتابک ،قاطعا لاهتمامنا بالرزق الذى تکفلت به ، و حسما للاشتغال بما ضمنت اللکفایة له ، فقلت و قولک الحق الاصدق ، و اقسمت و قسمک الابر الاوفى : (و فى السماء رزقکم و ما توعدون ) ثم قلت : (فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انکم تنطقون ). (224)
دعاى حضرت امام سجاد علیه السلام در یارى خواستن از خدا براى پرداخت وام
اللهم صل على محمد و اله ، و هب لى العافیة من دین تخلق به وجهى ، و یحار فیه ذهنى ، و یتشعب له فکرى ، و یطول بممارسته شغلى . و اعوذ بک یا رب من هم الذین و فکره ، و شغل الدین و سهره ، فصل على محمد و اله ، و اعذنى منه ، و اسجیر استجیر بک یا رب من ذلته فى الحیوة ، و من تبعته بعد الوفاة ، فصل على محمد و اله ، و اجرنى منه بوسع فاضل ، او کفاف واصل . اللهم صل على محمد و اله ، و احجبنى عن السرف و الازدیاد، و قومنى بالبذل و الاقتصاد، و علمنى حسن التقدیر، و اقبضنى بلطفک عن التبذیر، و اجر من اسباب الحلال ارزاقى ، و وجه فى ابواب البر انفاقى ، و ازوعنى من المال ما یحدث لى مخیلة ، اوتادیا الى بغى ، او ما اتعقب منه طغیانا. اللهم حبب الى صحبة الفقراء، و اعنى على صحبتهم بحسن الصبر، و ما زویت عنى من متاع الدنیا الفانیة فاذخره لى فى خزائنک الباقیة ، و اجعل ما خولتنى من حطامها، و عجلت لى من متاعها بلغة الى جوارک ، و وصلة الى قربک ، و ذریعة الى جنتک ، و انک ذوالفضل العظیم ، و انت الجواد الکریم . (225)
دعاى فرج و رفع گرفتارى از امام جواد علیه السلام
مرحوم شیخ عباس قمى قدس سره گوید که از براى فرج و رفع گرفتارى و غم نیز نافع است مواظبت بر این ذکر که حضرت جواد علیه السلام تعلیم فرموده : یا من یکفى من کل شیى ء و لا یکفى منه شى ء اکفنى ما اهمنى یعنى : ایکه از هر چه کفایت کنى و کفایت نکند از تو چیزى ، کفایت نما آن چه برایم مهم است . (226)
دعا براى کامل شدن ایمان و زایل نشدن آن
شیخ طوسى ازمحمد بن سلیمان دیلمى روایت کرده است که ، به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که : شیعیان شما مى گویند که ایمان بر دو قسم است ، یکى مستقر و ثابت ، و دیگر آن که به امانت سپرده شده است و زایل مى گردد. پس به من بیاموز دعائى را که هرگاه آن را بخوانم ، ایمان من کامل گردد و زایل نشود، فرمود که : بعد از هر نماز واجب بگو:
رضیت بالله ربا و بمحمد صلى الله علیه و آله نبیا و بالاسلام دینا و بالقران کتابا و بالکعبة قبلة و بعلى ولیا و اماما و بالحسن و الحسین و على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمدفارفنى و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و الحسن بن على و الحجة بن الحسن صلوات الله علیهم ائمة اللهم انى رضیت بهم ائمة فارضنى لهم انک على کل شیى ء قدیر. (227)
دعا براى دفع وسوسه و حدیث نفس و اداى قرض
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت است ، که مردى خدمت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله آمد و شکایت کرد به آن حضرت از وسوسه و حدیث نفس و دینى که او را سنگین کرده بود. حضرت رسول صلى الله علیه و آله به او فرمود این دعا را مکرر بگوید:
توکلت على الحى الذى لا یموت و الحمدلله الذى لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فى الملک و لم یکن له ولى من الذل و کبره تکبیرا. (228)
و نیز روایت شده که از براى دفع وسوسه شیطان ، هنگامى که در سینه ات شکى پیدا شد، بگو:
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیى علیم . (229)
((دعاهاى عصرغیبت ))
دعاى فرج حضرت امام زمان علیه السلام
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و على ابائه فى هذه الساعة و فى کل ساعة ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتى تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. (230)
دعا براى ثبات ایمان در غیبت کبرى
شیخ نعمانى در غیبت و کلینى در کافى به اسناد متعدده روایت کردند، از زراره که گفت : شنیدم که ابوعبدالله علیه السلام مى فرماید که : به درستى که از براى قائم علیه السلام غیبتى است پیش از آن که خروج کند. آن گاه فرمود: اى زراره ! و اوست منتظر و اوست کسى که شک مى شود در ولادتش . پس بعضى از مردم مى گویند که پدرش مرد و جانشینى نگذاشت و بعضى از ایشان مى گویند که حمل بود و بعضى از ایشان مى گویند که او غائب است ، و بعضى مى گویند که متولد شد پیش از وفات پدرش به دو سال ، و اوست منتظر، غیر این که خداوند خواسته که امتحان کند قلوب شیعه را. پس در این زمان به شک مى افتند مبطلون .
زراره گفت : پس گفتم : فداى تو شوم ! اگر درک کردم آن زمان را، کدام عمل را بکنم ؟
فرمود: اى زراره ! اگر درک کردى آن زمان را، پس بخوان این دعا را:
اللهم عرفنى نفسک ، فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف نبیک ، اللهم عرفنى رسولک ، فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک ، اللهم عرفنى حجتک ، فانک ان لم تعرفنى حجتک ضللت عن دینى . (231)
دعاى آن حضرت براى بیمارى سل
از آن حضرت روایت شده : این عوذه براى شیعیان ماست از سل ، سه بار بگوید:
یا الله ، یا رب الارباب ، و یا سید السادات ، و یا اله الالهة ، و یا ملک الملوک ، و یا جبار السماوات و الارض ، اشفنى و عافنى من دائى هذا، فانى عبدک ، و ابن عبدک اتقلب فى قبضتک ، و ناصیتى بیدک . (165)
دعاى آن حضرت در تعویذ براى زنان حامله درمقابل انسانها و جنبندگان
از آن حضرت روایت شده : این تعویذ در کاغذ یا پوستى نوشته مى شود براى زنان حامله ، در مقابل انسانها و جنبندگان :
بسم الله الرحمن الرحیم ، بسم الله ، بسم الله ، ان مع العسر یسرا، ان مع العسر یسرا، یرید الله بکم الیسر، و لا یرید بکم العسر، و لتکملوا العدة ، و لتکبروا الله على ما هداکم و لعلکم تشکرون .
و اذا سالک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان ، فلیستجیبوا لى ولیومنوا بى ، لعلهم یرشدون ، و یهیى ء لکم من امرکم مرفقا، و یهیى ء لکم من امرکم رشدا، و على الله قصد السبیل یسره ، اولم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقنا هما، و جعلنا من الماء کل شى ء حى افلا یومنون ، فانتبذت به مکانا قصیا، فاجاءها المخاض الى جذع النخلة ، قالت یالیتنى مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا.
فنادیها من تحتها الا تحزنى قد جعل ربک تحتک سریا، و هزى الیک بجذع النخلة تساقط علیک رطبا جنیا، و اشربى و قرى عینا، فاما نزین من البشر احدا فقولى انى نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا. فاتت به قومها تحمله قالوا یا مریم لقد جئت شیئا فریا، یا اخت هارون ما کان ابوک امرء سوء و ما کانت امک بغیا، فاشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فى المهد حبیا. قال انى عبدالله اتانى الکتاب و جعلنى نبیا، و جعلنى مبارکا اینما کنت ، و اوصانى بالصلوة و الزکوة ما دمت حیا، و برا بوالدتى و لم یجعلنى جبارا شقیا، و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا، ذلک عیسى بن مریم .
و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا، و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون ، اولم یروا الى الطیر مسخرات فى جو السماء، ما یمسکهن الا الله ان فى ذالک لایات لقوم یومنون ، کذالک ایها المولود اخرج سویا باذن الله عز و جل .
سپس این را برزن حامل آویزان کرده و پس اززایمان آن را در مى آورند، و مواظب باش که آیه را تا آخر نوشته و از ناتمام گذاردن آن بپرهیزى و مراد این آیه است :
و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا ((و خداوند شما را از شکمهاى مادرانتان درمى آورددر حالى که هیچ نمى دانید))، اگر در این جا توقف کنى مولود لال به دنیا مى آید، و اگر این قسمت را نخوانى : و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون ((و براى شما گوش و دیدگان وقلب قرار داد شاید سپاسگذار شوید))، کودک سالم به دنیا نمى آید)).(166)
دعاى آن حضرت براى دفع سحر
از محمد بن عیسى روایت شده که گفت : از آن حضرت در مورد سحر و جادو پرسیدم ، فرمود: آن حق است و به اذن الهى ضرر مى رسانند، هرگاه سحرى به تو اصابت کرد دستهایت را تا مقابل چهره ات بلند کرده و بر آن بخوان :
بسم الله العظیم ، رب العرش العظیم ، الا ذهبت و انقرضت . (167)
دعاى آن حضرت براى دفع عقرب و مار
روایت شده که آن حضرت هرگاه به ستاره اى که در بنات نعش (168) قرار داشته و نامش سهى است مى نگریست و مى فرمود:
اللهم رب هود بن اسیة ، آمنى شر کل عقرب و حیة .
و مى فرمود: هر که سه بار این دعا را بخواند در زمانى که به آن ستاره مى نگرد، عقرب و مار به او ضرر نمى زنند.)) (169)
دعاى آن حضرت براى رد گمشده
روایت شده که فرمود: هرگاه حیوانى یا متاعى از تو گم شد آیه ((و عنده مفاتح الغیب )) را تا آخر بخوان (170) سپس بگو:
اللهم انک تهدى من الضالة ، و تنجى ، من العمى و ترد الضالة ، صل على محمد و اله و اغفرلى و رد ضالتى . (171)
دعاى آن حضرت هنگام خروج از منزل
بسم الله خرجت ، و بسم الله و لجت ، و على الله توکلت ، لا حول و لا قوة الا بالله العظیم . (172)
دعاى آن حضرت هنگام سفر در خشکى و سوار شدن مرکب
از على بن اسباط روایت شده : متاعى را به مکه حمل مى کردم ، دچار مشکل شدم ، با متاع داخل مدینه شده و نزد آن حضرت آمده و گفتم : متاعى را حمل کردم و دچار مشکل شده ام و مى خواهم به مصر بروم ، از راه دریا بروم یا خشکى ؟ تا آن جا که فرمود: نزد قبر پیامبر رفته و دو رکعت نماز بگذار، و صد بارطلب خیر از خدا کرده هر تصمیمى که بدهنت آمده انجام ده ، اگر از راه خشکى رفتى بگو:
الحمد لله الذى سخرلنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الى ربنا لمنقلبون . (173)
دعاى آن حضرت هنگام بیرون رفتن از منزل
حضرت رضا علیه السلام فرمود: هرگاه پدرم از منزل بیرون مى رفت مى گفت :
بسم الله الرحمن الرحیم ، خرجت بحول الله و قوته لا بحول منى و لا قوتى بل بحولک و قوتک یا رب متعرضا لرزقک فاتنى به فى عافیة . (174)
ایضا حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر کس هنگامى که از خانه اش بیرون مى رود ده بار سوره قل هو الله احد بخواند پیوسته در حفظ خداوند و نگهدارى او است تا به خانه اش برگردد. (175)
ایضا حسن بن جهم از حضرت رضا علیه السلام حدیث کند که فرمود: چون (خواستى ) از منزلت بیرون روى در سفر باشد یا در حضر بگو:
بسم الله آمنت بالله توکلت على الله ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله .
پس شیاطین باو برخورند و باز گردند و فرشتگان بروى آنها بزنند و بگویند: چه راهى شما بدو دارید در صورتى که او نام خدا را برده و به او ایمان آورده و بر او توکل کرده و گفته است : ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله .(176)
دعاى آن حضرت هنگام سوار شدن بر کشتى
در روایت على بن اسباط آمده که آن حضرت فرمود: اگر دردریا سفر کردى آن گاه که بر کشتى قرار گرفتى بگو:
بسم الله مجریها و مرسیها، ان ربى لغفور رحیم .
و آن گاه که امواج در دریا به حرکت درآمد، به جانب جپ خود تکیه کن و با دست راست به امواج اشاره کرده و بگو:
قرى بقرار الله ، و اسکنى بسکینة الله ، و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم . (177)
دعاى آن حضرت در شکر نعمتهاى الهى
از آن حضرت نقل است : هنگامى که خداوند نعمتى به بنده اش ارزانى داشت شکر آن این است که بگوید:
سبحان الذى سخرلنا هذا و ما کنا له مقرنین ، و انا الى ربنا لمنقلبون ، و الحمدلله رب العالمین . (178)
دعاى آن حضرت براى روزى
معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که مى فرمود: حضرت باقر علیه السلام مردى را دید که مى گوید:
((اللهم انى اسالک من رزقک الحلال )) حضرت باقر باو فرمود: تو قوت (و روزى ) پیغمبران را خواستار شدى . بگو: اللهم انى اسالک رزقا (حلالا) واسعا طیبا من رزقک . (179)
دعاى آن حضرت براى روزى حلال
احمد بن محمد بن ابى نصر گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم : فدایت شوم حلال خداى عز و جل را بخوان (و دعا کن ) که روزى حلال به من روزى کند، فرمود: آیا میدانى حلال چیست ؟ عرض کردم : آن چه نزد ما است از در آمد پاک است ، فرمود: على بن الحسین علیه السلام مى فرمود: حلال قوت (و روزى ) برگزیدگانست . سپس فرمود:
((اسالک من رزقک الواسع )). (180)
دعاى آن حضرت براى طلب امنیت و ایمان
از یونس روایت شده است که گفت : به حضرت رضا عرض کردم : دعائى کوتاه به من بیاموز فرمود: بگو:
یا من دلنى على نفسه ، و ذلل قلبى بتصدیقه ، اسالک الامن و الایمان فى الدنیا و الاخرة . (181)
دعاى آن حضرت براى طلب هدایت و بقاء بر آن
اللهم اعطنى الهدى ، و ثبتنى علیه امنا، امن من لا خوف علیه و لا حزن و لا جزع ، انک اهل التقوى و اهل المغفرة . (182)
دعاى آن حضرت هنگام چرخانیدن تسبیحى که از تربت امام حسین علیه السلام است
از آن حضرت نقل است : هر که تسبیحى که از تربت امام حسین علیه السلام درست شده را بچرخاند و بگوید:
سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر.
با هر قطعه اى از تسبیح خداوند شش هزار نیکى براى او نوشته و شش هزار گناه را محو مى کند، و شش هزار درجه مقامش بالاتر رفته ، و همین مقدار شفاعت را نصیب او مى نماید. (183)
آن چه خداى تبارک و تعالى خود را بدان تمجید کرده است
حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا براى خداى عز و جل در شب سه ساعت است و در روز سه ساعت که خود را در آن ساعات تمجید کند، پس نخستین ساعتها از روز آن ساعت است که خورشید در جانب مشرق باشد و به اندازه اى که در عصر بغروب مانده است (به وقت نماز ظهر مانده باشد) و تا هنگام نماز اولى (یعنى نماز ظهر) ادامه یابد، و نخستین ساعتهاى شب ثلث آخر شب است تا زدن سپیده (که دراین ساعات خداوند خود را تمجید کند و) فرماید:
انى انا الله رب العالمین ، انى انا الله العلى العظیم ، انى انا الله العزیز الحکیم ، انى انا الله الغفور الرحیم ، انى انا الله الرحمن الرحیم ، انى انا الله مالک یوم الدین ، انى انا الله لم ازل و لا ازال ، انى انا الله خالق الخیر و الشر، انى انا الله خالق الجنة و النار انى انا الله بدى ء کل شى ء و الى یعود، انى انا الله الواحد الصمد، انى انا الله عالم الغیب و الشهادة ، انى انا الله الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر، انى انا الله الخالق البارى ء المصور،لى الاسماء الحسنى ، انى انا الله الکبیر المتعال .
سپس حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ بنده مومنى نیست که این اسامى را بخواند و دلش متوجه خداى عز و جل باشد جز این که حاجتش برآورده شود، و اگر شقى (و با شقاوت ) باشد امید دارم که سعید گردد. (184)
کسب سعادت با این اسماء
حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداى تبارک و تعالى در هر روز و شبى خود را تمجید کند پس هر که خدا را تمجید کند به همان نحو که او خودش را تمجید کرده و در حال شقاوت باشد خداى عز و جل او را به حال سعادت درآورده بگوید:
انت الله لا اله الا انت رب العالمین ، انت الله لا اله الا انت الرحمن الرحیم ، انت الله لا اله الا انت العزیز (العلى ) الکبیر، انت الله لا اله الا انت مالک یوم الدین ، انت الله لا اله الا انت الغفور الرحیم ، انت الله لا اله الا انت العزیز الحکیم ، انت الله لا اله الا انت منک بدء الخلق و الیک یعود، انت الله (الذى ) لا اله الا انت لم تزل و لا تزال ، انت الله الذى لا اله الا انت خالق الخیر و الشر انت الله لا اله الا انت خالق الجنة و النار، انت الله لا اله الا انت احد صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد ؛ انت الله لا اله الا انت الملک القدوس السلام المومن و المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون ، هو الله الخالق البارى ء المصور له الاسماء الحسنى یسبح له ما فى السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم - تا آخر سوره حشر - انت الله لا اله الا انت الکبیر، و الکبریاء رداوک . (185)
دعاهاى هنگام بامداد و شامگاه
عبدالله بن ابراهیم جعفر مى گوید: از حضرت ابوالحسن علیه السلام شنیدم که فرمود: امیرالمومنین على علیه السلام چون صبح مى کرد سه بار مى فرمود:
سبحان الله الملک القدوس - سپس مى فرمود - اللهم انى اعوذ بک من زوال نعمتک و من تحویل عافیتک و من فجاة نقمتک و من درک الشقاءو من شر ما سبق فى الکتاب اللهم انى اسالک بعزة مللک و شدة قوتک و بعظیم سلطانک و بقدرتک على خلقک . (186)
دعاى ارثیه پیغمبران
حضرت صادق علیه السلام فرمود: سه چیز را پیامبران از همدیگر ارث بردند (یا از همدیگرنسخه گرفتند) از آدم علیه السلام (گرفته ) تا رسیدند به رسول خدا صلى الله علیه و آله که همیشه بامداد که مى کرد مى گفت :
اللهم انى اسالک ایمانا تباشر به قلبى و یقینا حتى اعلم انه لا یصیبنى الا ما کتبت لى و رضنى بما قسمت لى .
و این روایت را برخى از اصحاب ما روایت کرده و این جملات را هم به آن افزوده است :
حتى لا احب تعجیل ما اخرت و لا تاخیر ما عجلت یا حى یا قیوم برحمتک استغیث ، اصلح لى شانى کله و لا تکلنى الى نفسى طرفة عین ابدا و صلى الله على محمد و آله . (187)
این ذکر تا عرش بالا مى رود
حضرت باقر علیه السلام فرمود: هیچ بنده اى نیست که چون بامداد کند، پیش از آفتاب زدن بگوید:
الله اکبر الله اکبر کبیرا و سبحان الله بکرة و اصیلا و الحمدلله رب العالمین کثیرا، لا شریک له و صلى الله على محمد و آله .
جز این که فرشته اى آن ها را دریابد و در درون بال خود نهد و به آسمان دنیا بالا برد، پس فرشتگان به او گویند: چه چیز همراه تو است ؟ گوید: با من کلماتى است که یکى ازمومنین گفته و آن ها چنین و چنانند، پس فرشتگان گویند، خدا رحمت کند آن کس که این کلمات را گفته و او را بیامرزد، و به هر آسمانى که بالا رود به اهل آن آسمان مانند همان حرف را بزند، و آن ها نیز گویند: خدا رحمت کند کسى که این کلمات را گفته و او را بیامرزد تا به حاملین عرش رسد، پس به آن ها گوید: با من کلماتى است که یکى از مومنین به آن تکلم کرده و آن ها چنین و چنانند، پس آن ها گویند: خدا رحمت کند این بنده را و او را بیامرزد، آن ها را ببر نزد نگهبانان گنجهاى گفتار مومنان ، زیرا اینها گنجینه هاى کلماتند تا آن ها را در دفتر گنجها بنویسند. (188)
با این کلمات از هر زیان حفظ بمانید
امام باقر علیه السلام فرمود: هر که صبح کند بگوید:
اللهم انى اصبحت فى ذمتک و جوارک ، اللهم انى استودعک دینى و نفسى و دنیاى و آخرتى و اهلى و مالى و اعوذ بک یا عظیم من شر خلقک جمیعا و اعوذبک من شر ما یبلس به ابلیس و جنوده .
فرمود: چون این کلام را بگوید چیزى در آن روز به وى زیان نرساند، و چون شب کند و آن را بگوید در آن شب چیزى به او زیان نرساند ان شاء الله . (189)
حفظ از آفات در شب و روز با این ذکر
امام صادق علیه السلام فرمود: هر که این ذکر را هنگامى که شب مى کند (و داخل در شب مى گردد) سه بار بگوید، یبالى از بالهاى جبرئیل علیه السلام پوشیده شود تا بامداد (و از همه آفات تا صبح نگهدارى شود و آن ذکر این است ):
استودع الله العلى الاعلى الجلیل العظیم نفسى و من یعنینى امره ، استودع الله نفسى المرهوب المخوف المتضعضع لعظمته کل شى ء. (190)
دعایى مفید در صبح و شب
صفوان از شخصى نقل مى کند که او گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم ، به من دعائى بیاموز که هرگاه صبح کردم و هرگاه شام نمودم آن را بگویم ، گوید، بگو:
الحمدلله الذى یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء ما یشاء غیره الحمد لله کما یحب الله ان یحمد، الحمد لله کما هو اهله ، اللهم ادخلنى فى کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و اخرجنى من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد و صلى الله على محمد و آل محمد. (191)
چکنیم که در زمره غافلین نباشیم
ابوعبیده خداء گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر که هنگام زدن سپیده ده بار بگوید:
لا اله الا الله وحده لا شریک له ، له الملک و له الحمد یحیى و یمیت (و یمیت و یحیى ) و هو حى لا یموت بیده الخیر و هو على کل شى ء قدیر و ده بار بگوید: ((وصلى الله على محمد و آل محمد)) و سى و پنج بار ((سبحان الله )) بگوید، و سى و پنج بار ((لا اله الا الله )) بگوید، و سى و پنج بار ((الحمد لله )) بگوید در آن بامداد در زمره غافلین (و بیخبران ) نوشته نشود، و چون در شب آن را گوید در آن شب از جمله غافلین نوشته نشود. (192)
این دعاى گنجینه را ترک نکنید
داود رقى از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: از این دعا دست برمدار که سه مرتبه چون بامداد کنى ، و سه مرتبه چون شام کنى بخوانى : اللهم اجعلنى فى درعک الحصینة التى تجعل فیها من ترید زیرا پدرم على علیه السلام مى فرمود: این از دعاهاى گنجینه شده است (که در گنجینه دعاهاى مومنین باشد).(193)
دعاى هنگام بیرون رفتن از منزل
ابوبصیر از حضرت باقر علیه السلام حدیث کند که فرمود: هر کس هنگامى که از در خانه اش بیرون میرود بگوید:
اعوذ بما عاذت به ملائکة الله من شر هذا الیوم الجدید الذى اذا غابت شمسه لم تعد من شر نفسى و من شر غیرى و من الشیاطین و من شر من نصب لاولیاء الله و من شر الجن و الانس و من شر السباع و الهوام و من شر رکوب المحارم کلها، اجیر نفسى بالله من کل شر.
خداوند او را بیامرزد و توبه اش بپذیرد و مهمش را کفایت کند، و از بدى او را جلوگیرى کند و از شر او را نگهدارد. (194)
دعا براى رفع بیمارى و ندارى
اسماعیل بن عبدالخالق گوید: مردى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه وآله (چندى ) به خدمت آن حضرت صلى الله علیه و آله نیامد، (و پس از مدتى ) خدمتش رسید، رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: چه چیز تو را از مادور کرده بود؟ عرض کرد: بیمارى و ندارى ، باو فرمود: آیا به تو نیامورم دعائى که خداوند از تو بیمارى و ندارى را دور سازد؟ عرض کرد: چرا یا رسول الله ، فرمود: بگو:
لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم توکلت على الحى الذى لا یموت و الحمد لله الذى لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فى الملک و لم یکن له ولى من الذل و کبره تکبیرا.
گوید: پس درنگى نکرد و طولى نکشید که خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله بازگشت و عرض کرد: اى رسول خدا خداوند بیمارى و ندارى را از من برد. (195)
ذکر سجده براى خواستن روزى
زید شحام از حضرت باقر علیه السلام حدیث کند که فرمود: براى خواستن روزى (از خداوند) در نماز واجب در سجده بگو:
یا خیر المسوولین و یا خیر المعطین ارزقنى و ارزق عیالى من فضلک الواسع فانک ذوالفضل العظیم . (196)
دعا براى رفع نیازمندى و تنگدستى
ابوبصیر گوید: به حضرت صادق علیه السلام از نیازمندى و تنگدستى شکایت کردم و از او خواستم که دعائى براى طلب روزى به من بیاموزد، پس آن حضرت دعائى به من آموخت که از آن زمان که به وسیله آن دعا کردم نیازمند نگشتم ، فرمود: پس از نماز شب در سجده بگو:
یا خیر مدعو و یا خیر مسوول و یا اوسع من اعطى و یا خیر مرتجى ارزقنى و اوسع على من رزقک و سبب لى رزقا من قبلک ؛ انک على کل شى ء قدیر. (197)
فضل بن یونس از حضرت ابى الحسن (موسى بن جعفر علیه السلام ) حدیث کند که آن حضرت به من فرمود این دعا را بسیار بخوان :
اللهم لا تجعلنى من المعارین و لا تخرجنى من التقصیر.
(یعنى بار خدایا مرا از عاریت داده شدگان (ایمان ) قرار مده و از تقصیر بیرون مبر) گوید: من عرض کردم : اما عاریت داده شدگان ، معنایش را دانستم ، ولى معناى مرا از تقصیر بیرون مبر چیست ؟ فرمود: هر کارى را که به خاطر خداى عزو جل انجام دهى پس خود را در آن کار پیش خود مقصر بدان ، زیرا که همه مردم در کارهایشان میان خود و خداى عز و جل تقصیر کار و مقصرند)). (138)
ادعیه حضرت امام رضا علیه السلام
دعاى آن حضرت در تسبیح و تنزیه خداوند در روز دهم و یازدهم ماه
سبحان خالق النور، سبحان خالق الظلمة ، سبحان خالق المیاه سبحان خالق السماوات ، سبحان خالق الارضین ، سبحان خالق الریاح و النبات ، سبحان خالق الحیاة و الموت ، سبحان خالق الثرى و الفلوات ، سبحان الله و بحمده . (139)
دعاى آن حضرت در قنوت نماز وتر
هفتاد مرتبه : ((استغفرالله و اساله التوبة )). (140)
ایضا دعاى آن حضرت در قنوت
رب اغفر و ارحم ، و تجاوز عما تعلم ، انک انت الاعز الاجل الاکرم . (141)
دعاى آن حضرت در تعقیب نماز صبح و اسم اعظم الهى
از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: هر که بعد از صبح صد بار بگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم ، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .
این سخن از سیاهى چشم به سپیدى آن نزدیکتر به اسم الهى است . (142)
دعاى آن حضرت در نماز استسقاء
روایت شده پس از آن که مامون آن حضرت را به ولایتعهدى منصوب کرد مدتى باران نبارید، بعضى از اطرافیان مامون و دشمنان آن حضرت مى گفتند: بنگرید آن گاه که على بن موسى نزد ما آمد و ولایتعهد شد باران قطع گردید: تا آن جا که گوید: در روز دوشنبه براى طلب باران آن حضرت به صحرا آمد و مردم مى نگریستند، ایشان بالاى منبر رفت ، پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اللهم یا رب انت عظمت حقنا اهل البیت ، فتوسلوا بنا کما امرت ، و اسلوا فضلک و رحمتک و توقعوا احسانک و نعمتک فاسقهم سقیا نافعا عاما غیر رائث و لا ضائر، و لیکن ابتداء مطرهم بعد انصرافهم من مشهدهم هذا الى منازلهم و مقارهم . (143)
دعاى آن حضرت در رفع غم و اندوه
اللهم انت ثقتى فى کل کرب ، و انت رجائى فى کل شدة ، و انت لى فى کل امر نزل بى ثقة و عدة ، کم من کرب یضعف عنه الفواد، و تقل فیه الحیلة ، و تعیى فیه الامور، و یخذل فیه البعید و القریب و الصدیق ، و یشمت فیه العدو انزلته بک و شکوته الیک ، راغبا الیک فیه عمن سواک ، ففرجته و کشفته و کفیتنیه ، فانت ولى کل نعمة ، و صاحب کل حاجة ، و منتهى کل رغبة ، فلک الحمد کثیرا، و لک المن فاضلا، بنعمتک تتم الصالحات ، یا معروفا بالمعروف معروف ، و یا من هو بالمعروف موصوف ، انلنى من معروفک معروفا تغنینى به عن معروف من سواک ، برحمتک یا ارحم الراحمین . (144)
دعاى آن حضرت براى دفع بلا
لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم . (145)
دعاى آن حضرت براى قضاء حوائج
از مقاتل بن مقاتل روایت شده : به آن حضرت عرضه داشت : فدایت شوم دعائى براى قضاء حوائج به من تعلیم فرما، فرمود: هرگاه حاجت مهمى بسوى خداوند داشتى غسل کرده و بهترین لباست را بپوش و مقدارى بوى خوش استعمال کرده و زیر آسمان برو، و دو رکعت نماز گذار، نماز را آغاز کرده و سوره حمد را مى خوانى و سپس پانزده مرتبه سوره توحید را قرائت مى کنى ، آن گاه به رکوع رفته و پانزده مرتبه این سوره را مى خوانى ، و مانند نماز جعفر طیار ادامه مى دهى ، غیر از آن که در این نماز قرائت پانزده مرتبه مى باشد، بعد از نماز به سجده رفته و مى گوئى :
اللهم ان کل معبود من لدن عرشک الى قرار ارضک فهو باطل سواک ، فانک انت الله الحق المبین ، اقض لى حاجة کذا و کذا (حاجت را یاد کنید) الساعة الساعة و در این مورد اصرار مى کنى . (146)
دعاى آن حضرت براى قضاء حوائج با توسل به قرآن
از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده : هرگاه امر شدیدى بر تو عارض شد دو رکعت نماز بگذار، در یکى از آن ها سوره حمد و آیة الکرسى ، و در رکعت دوم سوره حمد و قدر را بخوان ، پس ، پس قرآن را بالاى سر خود قرار داده و بگو: اللهم بحق من ارسلته الى خلقک ، و بحق کل ایة فیه ، و بحق کل من مدحته فیه علیک ، و بحقک علیه ، و لا نعرف احدا اعرف بحقک منک ، یا سیدى یا الله (ده بار) بحق محمد (ده بار) بحق على (ده بار) بحق فاطمة (ده بار). و نام هر یک از امامان بعد از او را برده و به حق آنان خداوند را ده بار سوگند بده ، تا این که به امام زمان خودت برسى ، از جایگاهت بر نمى خیزى مگر این که حاجتت برآورده شده باشد. (147)
ایضا از براى قضاء حوائج از آن حضرت روایت شده : دو رکعت نماز خوانده ، در هر رکعت یک بار سوره حمد و سیزده بار سوره قدر خوانده شود، پس از فراغ به سجده رفته و گوید:
اللهم یا فارج الهم ، و کاشف الغم ، و مجیب دعوة المضطرین یا رحمان الدنیا و رحیم الاخرة ، صل على محمد و آل محمد، و ارحمنى رحمة تطفى ء بها عنى غضبک و سخطک و تغنینى بها عن رحمة من سواک
سپس گونه راستش را بر زمین قرار داده و گوید:
یا مذل کل جبار عنید، و یا معز کل ذلیل ، و حقک قد بلغ المجهود منى فى امر کذا، ففرج عنى .
سپس گونه چپش را روى زمین نهاده و همین سخن را مى گوید آن گاه به سجده رفته و این ذکر را تکرار مى نماید، خداوند غم او را برطرف و حاجتش را برمى آورد. (148)
دعاى آن حضرت براى اداء دین
از امام جواد علیه السلام روایت شده : شخصى نزد امام رضا علیه السلام آمده و گفت : اى فرزند رسول خدا، فرزندان بسیار داشته و دینى بر گردن دارم و دچار مشکل شده ام ، دعائى به من بیاموز که هرگاه خدا را بدان دعا بخوانم خداوند روزى به من عنایت فرماید، فرمود: اى بنده خدا وضو بگیر و آن را زیبا به عمل آور، سپس دو رکعت نماز به جا آور، که رکوع و سجده آن را کامل انجام دهى ، سپس بگو:
یا ماجد یا کریم ، یا واحد یا کریم ، اتوجه الیک بمحمد نبیک نبى الرحمة : یا محمد یا رسول الله ، انى اتوجه بک الى الله ربک و رب کل شى ء ان تصلى على محمد و على اهل بیته . و اسالک نفحة من نفحاتک ، و فتحا یسیرا، و رزقا واسعا، الم به شعتى و اقضى به دینى ، و استعین به على عیالى .(149)
دعاى آن حضرت در پوشیده ماندن از دشمنان
استسلمت مولاى لک ، و اسلمت نفسى الیک ، و توکلت فى کل امورى علیک و انا عبدک و ابن عبدیک ، اخبانى اللهم فى سترک عن شرار خلقک و اعصمنى من کل اذى و سوء بمنک ، و اکفنى شر کل ذى شر بقدرتک .
اللهم من کادنى او ارادنى فانى ادرابک فى نحره ، و استعین بک منه ، و استعیذ منه بحولک و قوتک ، و شد عنى ایدى الظالمین اذ کنت ناصرى لا اله الا انت ، یا ارحم الراحمین ، و اله العالمین . اسالک کفایة الاذى ، و العافیة و الشفاء، و النصر على الاعداء، و التوفیق لما تحب ربنا و ترضى ، یا اله العالمین ، یا جبار السماوات و الارضین ، یا رب محمد و اله الطیبین الطاهرین صلواتک علیهم اجمعین . (150)
دعاى آن حضرت دررفع شر دشمنان
روایت شده : هنگامى که امام رضا علیه السلام بشهادت رسیدند در لباس آن حضرت این تعویذ پیدا شد،در آخر آن چنین نوشته شده بود که از پدرانش روایت شده که جدشان على علیه السلام این تعویذ را براى دفع شر دشمنان به کار برده و در غلاف شمشیرش قرار داشت ، و در آخر آن نامهاى الهى است ، و آن حضرت بر فرزندان و خاندانش شرط کرده که آن را بر علیه کسى نخوانند، چرا که هر که این دعا را بخواند دعایش محجوب نمى ماند:
اللهم بک استفتح ، و بک استنجح ، و بمحمد صلى الله علیه و آله اتوجه ، اللهم سهل لى حزونته و کل حزونة ، و ذلل لى صعوبته و کل صعوبة ، و اکفنى موونته و کل موونة .
و ارزقنى معروفه و وده ، و اصرف عنى ضره و معرته ، انک تمحو ما تشاء و تثبت و عندک ام الکتاب ، الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون .
انا رسل ربک لن یصلوا الیک طه حم لا یبصرون ، و جعلنا فى اعناقهم اغلاقا فهى الى الاذقان فهم مقمحون ، و جعلنا من بین ایدیهم سدا، و من خلفهم سدا فاغشینا هم فهم لایبصرون .
اولئک الذین طبع الله على قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئک هم الغافلون لا جرم ان الله یعلم ما یسرون و ما یعلنون فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم ، و تریهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون . صم بکم عمى فهم لا یرجعون ، طسم تلک آیات الکتاب المبین ، لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین ، ان نشا ننزل علیهم من السماء ایة ، فظلت اعناقهم لها خاضعین .
نامها: اللهم انى اسالک بالعین التى لا تنام ، و بالعز الذى لا یرام ، و بالملک الذى لا یضام ، و بالنور الذى لا یطفى ، و بالوجه الذى لا یبلى ، و بالحیاة الذى لا تموت ، و بالصمدیة التى لا تقهر، و بالدیمومیة التى لا تقنى ، و بالاسم الذى لا یرد، و بالربوبیة التى لا تستذل ، ان تصلى على محمد و ال محمد، و ان تفعل بى کذا و کذا.
و حاجتت را ذکر مى کنى انشاء الله انجام مى شود (151)
تعویذى (152) دفع دشمن و بلا و حفظ از شیطان
از یاسر خادم روایت شده : هنگامى که امام رضا علیه السلام به قصر حمید بن قحطبه رفت لباس خود را در آورد، و به حمید داد، تا آن جا که گوید، گفتم : فدایت شوم کنیز کاغذى را در لباس شما یافته آن چیست ؟ فرمود: اى حمید این تعویذى است که از آن جدا نمى شویم ، گفتم : اگر مرا بدان مفتخر گردانى ، فرمود: این تعویذى است که هر که آن را در لباسش نگاه دارد، بلا از آن دور بوده ، و در مقابل شیطان رانده شده او را نگاه مى دارد:
بسم الله الرحمن الرحیم ، بسم الله انى اعوذ بالرحمان منک ان کنت تقیا او غیر تقى ، اخذت بالله السمیع البصیر على سمعک و بصرک ، لا سلطان لک على ، و لا على سمعى ، و لا على بصرى ، و لا على شعرى ، و لا على بشرى ، و لا على لحمى ، و لا على دمى ، و لا على مخى ، و لا على عصبى ، و لا على عظامى ، و لا على مالى ، و لا على ما رزقنى ربى .
سترت بینى و بینک بستر النبوة الذى استتر انبیاء الله به ، من سطوات الجبابرة و الفراعنة ، جبرئیل عن یمینى ، و میکائیل عن یسارى ، و اسرافیل عن ورائى ، و محمد صلى الله علیه وآله امامى ، و الله مطلع على ، یمنعک منى و یمنع الشیطان منى ، اللهم لا یغلب جهله اناتک ان یستفزنى و یستخفنى ، اللهم الیک التجات ، اللهم الیک التجات ، اللهم الیک التجات . (153)
دعاى آن حضرت در رفع دشمن
از امام رضا علیه السلام روایت شده : هرگاه یکى از شما خواست بر علیه دشمنش دعا کند، بگوید:
اللهم اطرقه بلیلة لااخت لها، و ابح حریمه . (154)
دعاى آن حضرت در تعویذ هر درد
خالد عبسى گوید: آن حضرت این تعویذ را به من آموخت و فرمود: این را به برادران مومنت آموزش بده که براى هر دردى است :
اعیذ نفسى برب الارض و رب السماء، اعیذ نفسى بالذى اسمه برکة و شفاء. (155)
دعاى آن حضرت براى تمامى بیماریها
زکریا بن آدم مقرى که خادم آن حضرت مى باشد گوید: روزى امام علیه السلام مرا صدا زد و فرمود: بر تمامى بیماریها بگو:
یا منزل الشفاء، و مذهب الداء، انزل على وجعى الشفاء. (156)
دعاى آن حضرت براى درد تب
کفعمى گوید: به خط آن حضرت یافت شد که براى تب روى سه ورق کاغذ نوشته مى شود:
در برگه اول نوشته مى شود: بنام خداوند بخشنده مهربان ، نترس تو برتر میباشى . و در برگه دوم بعد از: بنام خداوند بخشنده مهربان : نترس ، از گروه ستمکاران نجات یافتى . و دربرگه سوم بعد از: بنام خداوند بخشنده مهربان : آگاه باش عالم امرو خلق از آن اوست ، مبارک است خداوند که پروردگار جهانیان است .
آن گاه بر هر قطعه سه بار سوره توحید خوانده و شخص تب دار هر برگه را در یک روز مى بلعد، تا درسه روز انجام شود، که بیارى خدا شفا مى یابد. (157)
دعاى آن حضرت براى بیمارى ثالول (158)
على بن نعمان گوید: به امام علیه السلام عرض کردم : فدایت شوم لکه هاى قرمز (زگیل ) بسیارى در بدنم قرار دارد و مرا ناراحت نموده است ، از تو مى خواهم که مرا چیزى بیاموزى که بهره ام دهد، امام فرمود:
براى هر ثولول هفت جو بگیر و برر هفت جو هفت بار (اذا وقعت الواقعة ) تا (فکانت هباء منبثا)(159) بخوان ، سپس این آیه را بخوان . و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا، فیذرها قاعا صفصفا، لاترى فیها عوجا و لا امتا.(160)
سپس جوها را یکى یکى بگیر و هر ثولولى را باآن مسح کن ، پس آن را در پارچه جدیدى نهاده و سنگى در آن قرار ده و در چاه فاضلابى بینداز. (161)
ایضا دعاى دیگر آن حضرت براى بیمارى ثالول
از آن حضرت نقل است : به اولین ستاره اى که در شب ظاهر مى شود نظر افکن ولى نظرت تیز نباشد، مقدارى خاک بردار و به خود بمال در حالى که مى گویى : بسم الله و بالله ، رایتنى و لم ارک سوء عود بصرک الله یخفى اثرک ، ارفع ثالیلى معک . (162)
دعاى آن حضرت براى بیمارى خنازیر(163)
یا رووف یا رحیم ، یا رب یا سیدى (164)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: دخترکى از ما (یا کنیزکى ) در گردنش خنازیرى بیرون آمد، پس کسى نزد من آمد و گفت : اى على (بن موسى الرضا) باو بگو: این دعا را بخواند: یا رووف یا رحیم یا رب یا سیدى و آن را تکرار کند، فرمود: پس این کلمات را گفت و خداى عز و جل آن خنازیر را از او برطرف کرد (راوى ) گوید: فرمود: و این دعا همان است که جعفر بن سلیمان با آن دعا کرد.
امام رضا علیه السلام فرمود: از پدرم موسى بن جعفر علیه السلام شنیدم که فرمود: از پدرم جعفر بن محمد علیه السلام شنیدم که مى فرماید: کسى که با این دعا خدا را بخواند، در پایان کارش نمى بیند مگر آن چه را دوست دارد و دعا نیست :
اللهم ان خیرتک تنیل الرغائب و تجزل المواهب و تطیب المکاسب و تغنم المطالب و تهدى الى احمد العواقب و تقى من محذور النوائب . اللهم انى استخیرک فیما عقد علیه رایى و قادنى الیه هواى فاسالک یا رب ان تسهل لى من ذالک ما تعسرو ان تعجل من ذالک ما تیسر و ان تعطینى یا رب الظفر فیما استخیرک فیه و عونا بالانعام فیما دعوتک و ان تجعل یا رب بعده قربا و خوفه امنا و محذوره سلما فانک تعلم و لا اعلم و تقدر و لا اقدر و انت علام الغیوب . اللهم ان یکون هذا الامر خیرا لى فى عاجل الدنیا و آجل الاخرة فسهلة لى و یسره على و ان لم یکن فاصرفه عنى و اقدر لى فیه الخیر انک على کل شى ء قدیر یا ارحم الراحمین . (121)
دعائى بسیار مفید هنگام غروب آفتاب
عبدالله بن ابراهیم جعفرى مى گوید: از امام کاظم علیه السلام شنیدم که مى فرماید: چون شام کنى و ببینى که خورشید در حال پنهان شدن و غروب کردن است ، این دعا را بخوان :
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذى لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فى الملک و لم یکن له ولى من الذل و کبره تکبیرا الحمدلله الذى یصف و لا یوصف و یعلم و لا یعلم ، یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور.
اعوذ بوجه الله الکریم و باسم الله العظیم من شر ما ذرا و ما برا و من شر ما تحت الثرى و من شر ما ظهر و باطن و من شر ما کان فى اللیل و النهار و من شر ابى مرة و ما ولد و من شر الرسیس و من شر ما وصفت و ما لم اصف ، فالحمدلله رب العالمین . (122)
دعا به هنگام مسافرت
حسن بن جهم گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود: هرگاه از منزلت براى سفر یا غیر سفر خارج شدى بگو:
بسم الله آمنت بالله ،توکلت على الله ، ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله . پس شیاطین با او رو به رو مى شوند اما بر مى گردند و ملائکه بر چهره آن ها مى زنند و مى گویند: اى شیاطین ، شما راهى براى تسلط بر او ندارید، چون او بنام خدا شروع کرد و به خدا ایمان آورد و بر او توکل نمود وگفت : ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله . (123)
دعاى هنگام سفر
صباح حذاء از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام حدیث کند گوید، که فرمود: اى صباح اگر هرگاه مردى از شما آهنگ سفرى مى کرد، بر در خانه اش روى خود را به جانب آن جائى که مى خواهد برود متوجه مى کرد، و سوره حمد را از پیش رو و از سمت راست و چپش مى خواند، و نیز معوذتین یعنى دو سوره ناس و فلق را از پیش رو و طرف راست و چپش مى خواند، و همچنین سوره قل هو الله احد را از پیش رو و سمت راست و چپش مى خواند، و نیز آیة الکرسى را از پیش رو و جانب راست و چپش مى خواند، و سپس بگوید:
اللهم احفظنى و احفظ ما معى و سلمنى و سلم ما معى و بلغنى و بلغ ما معى ببلاغک الحسن الجمیل . (124)
دعا به هنگام تنهایى در سفر
جعفرى از امام کاظم علیه السلام روایت کند که فرمود: هر که تنها براى مسافرت خارج مى شود بگوید:
ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله اللهم آنس وحشتى و اعنى على وحدتى و ادغیبتى . (125)
نشانه هاى شوم بودن براى مسافرت
در حدیث صحیح از حضرت امام موسى علیه السلام منقول است که هفت چیز است که اگر در برابر مسافر ظاهر شود براى او شوم است : 1 - کلاغى که فریاد کند از جانب راست او 2 - سگى که دم بجنباند. 3 - گرگى که بر دم خود نشسته باشد و بر روى او فریاد کند، پس سه مرتبه بلند شود و پست شود. 4 - آهوئى که از جانب راست او بیاید و به جانب چپ او برود. 5 - جغدى که فریاد کند. 6 - زن پیر سفید موئى که رو به روى او بیاید. 7 - ماده الاغى که گوشش بریده باشد. پس کسى که از دیدن آن ها ترسى به خاطرش بیاید بگوید:
اعتصمت بک یا رب من شر ما اجد فى نفسى فاعصمنى من ذالک . چون این را بگوید ضررى به او نرسد، انشاء الله (126)
امام رضا علیه السلام فرماید: پدرم (موسى بن جعفر علیه السلام ) وقتى از منزلش خارج مى شد این دعا را مى خواند:
بسم الله الرحمن الرحیم خرجت بحول الله و قوته لا بحول منى و لا قوتى بل بحولک و قوتک یا رب متعرضا لرزقک فاتنى به فى عافیة . (127)
دعاى هنگام سوار شدن بر وسیله
ابراهیم بن عبدالحمید گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود:رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است : هر کس به هنگام سوار شدن بر وسیله خود این دعا را بخواند جان خود و مرکبش در امان باشد تا وقتى پیاده شود:
بسم الله و لا حول و لا قوة الا بالله الحمدلله الذى هدانا لهذا و سبحان الذى سخرلنا هذا و ما کنا له مقرنین . (128)
دعا براى روزى بعد از نماز صبح
ابوجعفر شامى گوید: مردى در شام که نامش هلقام بود، براى من نقل کرد که خدمت موسى بن جعفر علیه السلام رفتم و عرض کردم : فدایت شوم ، یک دعاى جامعى براى دنیا و آخرت به من بیاموز که کوتاه باشد، فرمود: پس از نماز صبح تا هنگام طلوع آفتاب بگو:
سبحان الله العظیم و بحمده استغفر الله و اساله من فضله .
هلقام گوید: من از همه فامیل وضعم بدتر بود، از مردى که نمى شناختم به من ارثى رسید و اکنون من از تمام فامیلم زندگانیم بهتر است و این نیست جز به واسطه آن دعایى که آقایم موسى بن جعفر علیه السلام به من آموخت . (129)
دعا براى درماندگى در شغل و حرفه
ابراهیم بن صالح از مردى از جعفریها نقل مى کند که گفت : در مدینه کسى بود که کنیه اش ابوالقمفام بود و پیشه ور بود. خدمت امام کاظم علیه السلام آمد و از حرفه اش شکایت و به آن حضرت خبر داد که به هر کار و حاجتى روى مى آورد برآورده نمى شود. امام ابى الحسن علیه السلام به او فرمود: بعد از نماز صبح و در آخر دعایت ده مرتبه بگو:
سبحان الله العظیم و بحمده استغفر الله و اتوب الیه و اساله من فضله . (130)
دعا هنگام سختى و ناگوارى
موسى بن جعفرر از آباء گرامى اش علیهم السلام روایت کند که رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: یا على ! هرگاه سختى و ناگوارى به تو روى آورد، بگو:
اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تنجینى من هذا الغم . (131)
دعا براى زدودن ترس و رفع غم و اندوه
حسین گوید: از حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر علیه السلام دعائى خواستم ، در نامه اى به من نوشت و دستور داد که بگویم :
اللهم ادفع عنى بحولک و قوتک ، اللهم انى اسالک فى یومى هذا و شهرى هذا و عامى هذا برکاتک فیها و ما ینزل فیها من عقوبة او مکروه او بلاء فاصرفه عنى و عن ولدى بحولک و قوتک ، انک على کل شى ء قدیر. اللهم انى اعوذبک من زوال نعمتک و تحویل عافیتک و من فجاة نقمتک و من شر کتاب قد سبق اللهم انى اعوذبک من شر نفسى و من شر کل دابة انت اخذ بنا صیتها انک على کل شى ء قدیر و ان الله قد احاط بکل شى ء علما و احصى کل شى ء عددا. (132)
دعایى مفید براى اداى قرض
موسى بن بکر از حضرت کاظم علیه السلام حدیث کند که : (براى پرداخت بدهکارى که داشتم این دعا را) براى من در کاغذ نوشت :
اللهم اردد الى جمیع خلقک مظالمهم التى قبلى ، صغیرها و کبیرها فى یسر منک و عافیة و ما لم تبلغه قوتى و لم تسعه ذات یدى و لم یقو علیه بدنى و یقینى فاده عنى من جزیل ما عندک من فضلک ثم لا تخلف على منه شیئا تقضیه من حسناتى ، یا ارحم الراحمین اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و ان الدین کما شرع و ان الاسلام کما وصف و ان الکتاب کماانزل و ان القول کما حدث و ان الله هو الحق المبین ذکر الله محمدا و اهل بیته بخیر و حیا محمدا و اهل بیته بالسلام . (133)
دعاى سریع الاجابة از امام کاظم علیه السلام
در روایتى منقول است که اسحاق بن جعفر برادر امام کاظم علیه السلام به امام عرض کرد: قربانت گردم آن دعایى را که خواندید، به من نیز یاد دهید. فرمود: باشد، ولى آن را به کسى که شایستگى ندارد، یاد مده و تنها به کسانى که از شیعیان ما هستند، تعلیم کن ، آن گاه فرمود بنویس و من دعارا نوشتم :
یا سابق کل فوت یا سامعا لکل صوت قوى او خفى ، یا محیى النفوس بعد الموت ، لا تغشاک الظلمات الهندسیة و لا تشابه علیک اللغات المختلفة و لا یشغلک شى ء عن شى ء، یا من لا یشغله دعوة داع دعاه من السماء یا من له عند کل شى ء من خلقه سمع سامع ، و بصر نافذ. یا من لا تغلطه کثرة المسائل ، و لا یبرمه الحاح الملحین ، یا حى حین لا حى فى دیمومة ملکه و بقائه ، یا من سکن العلى و احتجب عن خلقه بنوره ، یا من اشرقت لنوره دجى الظلم ، اسالک باسمک الواحد الاحد الفرد الصمد الذى هو من جمیع ارکانک صل على محمد و اهل بیته ! (سپس حاجت خود را بخواه )(134)
دعا به هنگام تراشیدن موى سر
زید نرسى گوید: ابى الحسن موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: هرگاه خواستى موى سرت را بگیرى (کوتاه کنى ) از پیشانى و شقیقه ها و از پشت سر شروع کن که سنت چنین است و بگو:
بسم الله و على ملة ابراهیم و سنة محمد و آل محمد حنیفا مسلما و ما انا من المشرکین اللهم اعطنى بکل شعرة و ظفرة فى الدنیا نورا یوم القیامة . الهم ابدلنى مکانه شعرا لا یعصیک تجعله زینة فى الدنیا و نورا ساطعا یوم القیامة . (135)
دعا به هنگام غذا خوردن
موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: امام صادق علیه السلام وقتى غذائى را برایش مى آوردند مى گفت :
بسم الله و بالله و هذا من فضل الله و برکة رسول الله صلى الله علیه و آله و آل رسول الله علیهم السلام اللهم کما اشبعتنا فاشبع کل مومن و مومنة و بارک لنا فى طعامنا و شرابنا و اجسادنا و اموالنا. (136)
دعا به هنگام پوشیدن لباس نو
امام کاظم علیه السلام فرمود: براى هر یک از شما سزاوار است که چون لباس نو بپوشد، دست خود را بر آن کشد و بگوید:
الحمدلله الذى کسانى ما اوارى به عورتى و اتجمل به بین الناس .(137)
به یاد وصیت پدر:
عباس در آن هنگام به یاد وصیت پدر افتاده بود ...بعضى نقل کرده اند: حضرت على بن ابى طالب علیه السلام در شب 21
رمضان سال چهلم هجرى شب شهادت خویش ابوالفضل العباس علیه السلام را در اغوش گرفت و به سینه چسبانید و
فرمود: پسرم بزودى در روز قیامت به وسیله تو چشمم روشن مى گردد. آنگاه افزود:
ولدى ، اذا کان یوم عاشوراء و دخلت المشرعة ، ایاک تشرب الماء و اءخوک الحسین عطشان ، پسرم هنگامى که روز عاشورا
فرا رسید وبر شریعه آب وارد شدى ، مبادا آب بیاشامى در حالیکه برادرت تشنه است . (9)
آری انسانیت ، این فداکارى را پاس مى دارد و این روح بزرگوار را که در دنیاى فضیلت و اسلام مى درخشد و زیباترین درسها
را از کرامت انسانى به نسلهاى مختلف مى آموزد، بزرگ مى شمارد.
این ایثار که در چهار چوب زمان و مکان نمى گنجد از بارزترین ویژگیهاى آقایمان ابوالفضل بود. شخصیت مجذوب حضرت و
شیفته امام نمى توانست بپذیرد که قبل از برادر آب بنوشد. کدام ایثار از این صادقانه تر و والاتر است ؟
پر کرد مشک و پس کفى از آب بر گرفت
مى خواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار
آمد به یادش از جگر تشنه حسین علیه السلام
چون اشک خویش ریخت ز کف آب خوشگوار
شد با لبان تشنه ز آب روان بیرون
دل پر ز جوش و مشک به دوش آن بزرگوار
کردند جمله حمله بر آن شبل مرتضى
یک شیر در میانه گرگان بى شمار!
یک تن کسى ندیده چندین هزار تیر
یک گل کسى ندیده چندین هزار خار!
قمر بنى هاشم ، سرافراز، پس از پر کردن مشک آب ، راه خیمه ها را در پیش گرفت و این عزیزترین هدیه را که از جان
گرامیتر مى داشت با خود حمل مى کرد. در بازگشت ، نگهبانان شطّ فرات، راه را بر او بستند. عباس چاره ای جز نبرد با
آنان نداشت با دشمنان خدا و انسانهاى بى مقدار، درآویخت ، جنگی سخت میان سقای کربلا و آن فرومایگان در گرفت.
عباس بن علی گوشه ای از شجاعت خویش را نشان داد. هیچ کس به تنهایی جرأت رویارو شدن با او را نداشت، از
اینرو به صورت گروهی بر او میتاختند تا در محاصره اش قرار دهند. او نمیخواست با آنان رسماً جنگ کند. هدفش آن
بود که آب را سالم به خیمه ها برساند. او را از همه طرف محاصره کردند و مانع از رساندن آب به تشنگان خاندان
نبوت شدند. البته لازم به ذکر است که حضرت در آن هنگام فقط به فکر رساندن مشک به خیمه ها بود وجنگیدن او
بیشتر به خاطر دفع حمله دشمنان وشکستن حلقه محاصره آنان بود والا چه کسی جرات داشت به حضرت نزدیک
شود !!او کوتاهترین راه را برای رسیدن به خیمه ها انتخاب کرده بود از هر طرف بر او حمله آوردند و عباس شمشیر
میزد و راه میگشود و پیش می آمد حضرت با خواندن رجز زیر، دشمنان را تار و مار کرد و بسیارى را کشت :
«از مرگ هنگامى که روى آورد بیمى ندارم ، تا آنکه میان دلاوران به خاک افتم ، جانم پناه نواده مصطفى باد! منم عباس
که براى تشنگان آب مى آورم و روز نبرد از هیچ شرى هراس ندارم (10)
با این رجز، دلیرى بى مانند خود را آشکار ساخت ، بى باکى خود را از مرگ نشان داد و گفت که : با چهره خندان
براى دفاع از حق و جانبازى در راه برادر به استقبال مرگ خواهد شتافت . سر افراز بود از اینکه مشکى پرآب براى
تشنگان اهل بیت مى برد.
سپاهیان از برابر او هراسان مى گریختند، عباس آنان را به یاد قهرمانیهاى پدرش ، فاتح خیبر و درهم کوبنده پایه هاى
شرک ، مى انداخت ؛
عباس همچنان میجنگید با اینکه نیروهاى دشمن دایره وار او را در میان گرفته بودند، اصلا از کثرت اعدا نیندیشید و
حیدر وار بر آن گرگان آدمخوار حمله برد. اما پایداری آن رادمرد الهی با خیانت دشمن شکسته شد لیکن یکى از بزدلان
و ناجوانمردان کوفه بنام نوفل بن ازرق یزید بن ورقاء جهنى (عده ای نام او را زیدبن ورقاء جهنی گفته اند وطبری نام
پدر اورا رقاد بنی میداند ) در کمین حضرت نشست و از پشت نخلى بتاخت و از پشت به ایشان حمله کرد و به معاونت
حکیم بن طفیل سنبسى دست راست آن حضرت را از تن جدا کرد. (11) دستى که همواره بر سر محرومان و ستمدیدگان
بود و از حقوق آنان دفاع مى کرد. که ناگاه نور چشم على مرتضى علیه السلام جلدى کرد و مشک را به دوش چپ
افکند و تیغ را به دست چپ گرفت (12) قهرمان کربلا این ضربه را به هیچ گرفت و به رجزخوانى پرداخت :
به خدا قسم ! اگر دست راستم را قطع کردید، من همچنان از دینم دفاع خواهم کرد و از امام درست باور خود،
فرزند پیامبر امین و پاک ، حمایت خواهم نمود(13)
چو دست راست جداشد ز پیکر عباس
گریست عرش به حال برادر عباس
شکست پشت رسول از شکسته بازویش و
خمید قد على چون هلال ابرویش
جهان به دیده مظلوم کربلا شب شد
سپهر گفت اسیرى نصیب زینب شد
با این رجز، اهداف بزرگ و آرمانهاى والایى را که به خاطر آنها مى جنگید، نشان داد و روشن کرد که براى دفاع از اسلام و
امام مسلمانان و سید جوانان بهشت ، پیکار مى کند.اباالفضل، گاهی نعره میزد و خروش بر می آورد تا در دل مهاجمان
هراس افکند و گاهی رجز میخواند. خروشهای عباس در میدان نبرد، عصاره همه فریادهای درگلو بشکسته حق طلبان بود.
عباس، درحالی که شمشیر را به دست چپ گرفته بود، به پیکار خویش ادامه داد
اندکى دور نشده بود که حکیم بن طفیل درکمین حضرت نشست و دست چپ ایشان را ازپایان ساعد قطع کرد.(14)
حضرت به گفته برخى منابع مشک را به دندان گرفت وپرچم را به سینه خود چسبانده ونگه داشته بود این شیوه چون
رفتار عمویش جعفرطیار در جنگ موته بود هنگامی که دو دستش را قطع کردند حضرت بدون توجه به خونریزى و
درد بسیار، براى رساندن آب به تشنگان اهل بیت با رکاب شروع به تاختن کردوفقط به فکر رساندن آب به خیمه ها بود
حقیقتاً این بالاترین مرحله شرف ، وفادارى و محبت است که انسانى از خود نشان مى دهد. در این وقت نیز با نفس
خود مى گفت
یا نفس لا تخشى من الکفار
و ابشرى برحمة الجبار
مع البنى سید المختار
مع جملة السادات و الاطهار
قد قطعوا ببغیهم یسارى
فاصلهم یا رب حر النار
یعنى : اى نفس ، از هجوم و حمله کفار ترس و واهمه به خود راه مده و شاد و خرسند باش به ملاقات رحمت
خداوند جبار در جوار پیغمبر بزرگوار سید ابرار احمد مختار. این گروه اشرار دست چپ مرا بریدند؛ پس اى پروردگار من ،
ایشان را به آتش شرربار دوزخ افکن...
گرمراافتاد ازتن دست راست
شکر حق دارم که دست چپ بجاست
آن که تن را پی کند در راه دوست
تیغ وزوبین نرگس وریحان اوست
جمله میدانید حیدر زاده ام
جان خود درراه جانان داده ام
دست من بالای دست ماسواست
دست سرباز حسین دست خداست
گرنیفتد از بدن در عشق یار
دست باشد دربدن بهر چه کار ؟(15)
دشمن که پی به عظمت وشهامت عباس برده بود آخرین چاره در تیرباران کردن حضرت دید.... بنابربرخی روایات
زمانى که قمر بنى هاشم علیه السلام مشک را پر کرد و بر اسب سوار شد، آن دریاى لشگر هجوم آوردند و چون
سدى آهنین راه را بر او بستند و آن سلاله طیبین را هدف تیر قرار دادند. چهار هزار تیر انداز آنچنان بدن قمر بنى هاشم
علیه السلام را آماج تیر قرار دادند که زره بر تن وى همچون پوست خارپشت مى نمودتا زمانى که مشک سالم بود،
قمر بنى هاشم علیه السلام با رکاب همى اسب را مى راند، بدان امید که از انبوه لشگر بیرون آید.
حضرت عباس علیه السلام در کربلا چنان شجاع بود که که دشمن انگشت حیرت به دهان گرفت و گفت :
که یا رب چه زور و چه بازوست این
مگر با قدر هم ترازوست این
در حالى که او سوار اسب میتاخت تیرى به مشک اصابت کرد و آب آن را فروریخت . سردار کربلا ایستاد،
اندوه او را فراگرفت ، ریخته شدن آب برایش سنگین تر از جدا شدن دستانش بود.دوست میداشت به جای آب
جان از بدنش بیرون میرفت آری در اینجا دیگراحتیاجی نبود که برای شهادت حضرتش عمود آهنی به کاررود
خدالعنت کند آن تیرافکن راکه تیر به مشک زد وخدالعنت کند همه ظالمان روزگار را....
دلشاد که گرزدست شد دست
آبیش برای کودکان هست
چون عمر گل ،این نشاط کوتاه
تیرآمدومشک بردرید آه
این لحظه چه گویم اوچهاکرد
تنها نگهی به خیمه ها کرد
ناگهان پیکان دیگرى بر سینه مبارکش وارد شد؛ و تیری هم به چشم ایشان اصابت کرد(16) و نیز ملعونى
از قبیله بنى دارم از پشت سر آن حضرت آمد وبه ایشان حمله کرد و عمودى آهنی بر فرق
قمر بنى هاشم علیه السلام فرود آورد فرق ایشان شکافت و آن حضرت از روى اسب با صورت بر روى زمین افتاد،(17)
چشمم از اشک پر و مشک من از آب، تهی است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب، تهی است
به روی اسب، قیامم به روی خاک، سجود
این نماز ره عشق است، از آداب، تهی است
و در اینجا بود که ناله اش بلند شد: یا اخاه ادرک اخاک (ای برادر برادرت رادریاب )وآخرین سلام و درودش را براى برادر فرستاد:
یا اباعبداللّه ! سلامم را بپذیر.
چون که دست چپ فتاد از پیکرم
سربیندازم به پای سرورم
هین مترس عباس از تیر بلا
جان سپرکن پیش تیغ ابتلاء
سینه ات چون شد زپیکان چاک چاک
چشم راکن وقف بر تیر هلاک
چشم ودست وسر چه دادی بی درنگ
استخوان خویش را کن وقف سنگ
چون نمان هیچ آثاری به جا
گودر آن دم یا اخا رفتم بیا (18)
باد،صداى عباس رابه امام رساند،قلبش شرحه شرحه شد،دلش ازهم گسیخت ، چون شهاب ثاقب
به طرف علقمه شتافت ، با دشمنان درآویخت ،حلقه محاصره دشمن راشکافت وشمار زیادی از آنان رابه
هلاکت رساند وخود رابه برادر رسانید
رسانید خود را چو شهباز حق
به بالین وى دید نیمى رمق
تنى دید مانند جان در برش
مشک ، پریشان ، چو مغز سرش
لازم به ذکراست که عباس (ع) درتمامی دوران حیات خود احترام برادر را نگاه میداشت هرگز در
پیشگاه امام حسین (ع) نمی نشست مگرآنکه حضرتش اجازه فرماید وبرخورد او با امام حسین (ع)
همانند برخورد بنده ای بود در مقابل سرورش واز روی ادب هیچگاه امام را خطاب به برادر نمی کرد وهمیشه
ایشان را با القابی مثل آقا ،سرورمن ،اباعبدالله وپسر رسول خدا صدامیزد
واینک هنگام شهادت این اولین بار بود که او امام را برادر صدامیزدشاید به این دلیل باشد که او فاطمه زهرا (س)
را در آن هنگام دیده بود که با گریه خطاب به عباس (ع) گفته بود :پسرم ...
رسید ناله در حرم به گوش شاه محترم
اخی بیاتودربرم نگربه حال مضطرم
شنید آن امیر حی به یک قدم نمودطی
بگفت آمدم زپی فدای قامتت شوم
شهادت در آغوش برادر :
امام حسین (ع) بر سر او حاضر شد در آنجا، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را در کنار فرات تشنه و در
خون آغشته و هر دو دست قطع شده بدید. آن بدن پاره پاره را همى نظاره مى کرد و با آواز بلند مى گریستامام
سخت تحت تاثیر این واقعه قرار گرفته بودبر سر پیکر برادر ایستاد، خود را بر روى او انداخت سر او را در دامن خود
نهاد وخاک و خون را از آن زدود و بلند گریست و با اشکش او را شستشو داد و با قلبى آکنده از درد و اندوه گفت
:« «اخی اباالفضل! ...
الان انکسر ظهرى و قلت حیلتى و شمت بى عدوى، آه ! اینک کمرم شکست و راهها بر من بسته شد
(تدبیرم گسست )و دشمن شاد شدم».(19)
امام خم شد و برادر را بوسید، در حالی که اشک بر گونه مبارک و محاسن شریفش جاری شده بود.
روایت شده امام با اندوه وگریه بسیارسربرادر رابردامن خود گذاشت وخون از چشمان مبارک حضرت عباس (ع)
پاک کرد حضرت عباس برادر رامشاهده کرد وگریست امام حسین (ع) فرمودند:برای چه گریه میکنی ای اباالفضل ؟
آن بزرگوار عرض کرد :ای برادر ای نورچشمم !چگونه گریه نکنم وشما کنارم آمدی وسرم از خاک برداشتی بعد از
ساعتی چه کسی سر شمارااز خاک برمیدارد وکی خاک از صورتت پاک می کند ؟آنگاه روح پاکش به جنان پرواز کرد
امام حسین با گریه گفتند ای برادر ای عباس !(20)
صابرهمدانی چه زیبا این لحظه راسروده :
تارسید آن مظهر حق مجید
برسر نعش ابوالفضل رشید
دید اعدااینقدر کوشیده اند
تاکه سروش رابه گل پوشیده اند
غنچه های نوکپیکان عدو
سربه سر بشکفته گل از زخم او
هردودستش چون دوشاخ ارغوان
برزمین افتاده از بادخزان
بندهرعضوش ازهم بگسیخته
برزمین چون توده گل ریخته
باغ عمرش موسم حسن عمل
رفته برتاراج گلچین اجل
از زمینش دید بردارد اگر
همچوگل ریزد به روی یکدگر
خواست بگذارد سر زانو سرش
تا دهد تسکین دل غم پرورش
گشت بی طاقت ،به بالینش نشست
گفت: از بارغمت پشتم شکست
امام با اندامى درهم شکسته ، نیرویى فروریخته و آرزوهایى بر باد رفته به برادرش خیره شد و آرزو کرد قبل از او به شهادت رسیده باشد. سید جعفر حلى حالت امام را در آن لحظات ، چنین وصف کرده است:
« حسین به طرف شهادتگاه عباس رفت در حالى که چشمانش از خیمه ها تا آنجا را کاوش مى کرد. جمال برادر رانهان یافت ، گویى ماه شب چهارده که زیر نیزه ها شکسته نهان باشد، بر پیکر او افتاد و اشکش زمین را گلگون کرد. خواست او را ببوسد، لیکن جایى در بدن او در امان از زخم سلاح نیافت تا ببوسد، فریادى کشید که در صحرا پیچید و سنگهاى سخت را از اندوهش به درد آورد:
برادرم ! بهشت بر تو مبارک باد، هرگز گمان نداشتم راضى شوى که در تنعم باشى و من مصیبت تو را ببینم برادرم ! دیگر چه کسى دختران محمد را حمایت خواهد کرد، که ترحم مى خواهند لیکن کسى به آنان رحم نمى کند.
پس از تو نمى پنداشتم که دستانم از کار بیفتد، چشمانم نابینا شود و کمرم بشکند.
براى غیر تو سیلى به گونه مى نوازند و اینک براى تو است که با شمشیرهاى آخته به پیشانیم کوبیده مى شود.
میان شهادت جانگداز تو و شهادت من ، جز آنکه تو را مى خوانم و تو از نعیم بهره مندى ، فاصله اى نیست
این شمشیر تو است ، دیگر چه کسى با آن ، دشمنان را خوار مى کند؟! این پرچم توست ، دیگر چه کسى با آن پیش خواهد رفت ؟! برادرم ! مرگ فرزندانم را بر من سبک کردى و زخم را تنها زخم دردناکتر، تسکین مى دهد»(21)
این شعر توصیف دقیقى است از مصایبى که امام پس از فقدان برادر، به آنها دچار شدند. شاعر دیگرى به نام حاج محمد رضا ازدى وضعیت امام را چنین توصیف مى کند:
خود را بر او انداخت درحالى که مى گفت :
امروز شمشیر از کف افتاد، امروز سردار سپاه از دست رفت ، امروز راه یافتگان ، امام خود را از دست دادند، امروز جمعیت ما پریشان شد. امروز پایه ها از هم گسیخت ، امروز چشمانى که با بودنت به خواب نمى رفتند آرام گرفتندوخوابیدندوچشمانى که به راحتى مى خوابیدند از خفتن محروم شدند.
اى جان برادر! آیا مى دانى که پس از تو لئیمان بر تو تاختند و یورش آوردند، گویى آسمان به زمین آمده است یا آنکه قله هاى کوهها فرو ریخته است ، لیکن یک چیز مصیبت تو را برایم آسان مى کند؛ اینکه به زوردى به تو ملحق مى شوم و این خواسته پروردگار داناست(22)
با این همه هرچه شاعران و نویسندگان بگویند و بنویسند، نمى توانند ابعاد مصیبت امام ، رنج و اندوه کمرشکن و سوگ او را کاملاً تصویر کنند.
پس از شهادت عباس (ع):
جراحات وارده بر حضرت عباس (ع) آنقدر زیاد بود که امکان تکان دادن وبلند کردن آن وجود نداشت زیرا امکان از هم پاشیدن اعضای بدن وجود داشت
گفته شده که :
حضرت سیدالشهدا علیه السلام از کثرت جراحات وارده بر بدن قمر بنى هاشم علیه السلام ممکن نشد آن بدن را از جاى خود حرکت بدهد، لذا بدن را به حال خود گذارد و با چشم اشکبار و دل داغدار به سوى خیمه مراجعت نمود(23)
امام حسین(علیه السلام) برادر را در جای خود رها کرد تا شاید بعد از شهادتش از همگان ممتاز باشد و قبر او محل رسیدگی به حوائج امت اسلامی شود. حضرت قمر بنی هاشم(علیه السلام) همانگونه که روز عاشورا حلقه وصلی بین امام و همه شهدا بود، هنوز هم این منسب را داراست. البته در این مورد روایاتی بسیار وجود دارد که گویای آن است که هنگامی که امام حسین (ع) بربالین عباس (ع)رسید عباس خود از برادر خواست که او را به خیمه ها نبرد مثلا یکى از افاضل در مقتل خود آورده است که : چون امام حسین علیه السلام بر سر نعش برادر مظلوم خود رسید و آن بزرگوار وفادار را به آن حالت دید، گریست و فرمود: وا اخاه و اعباساه الان انکسر ظهرى وقلت حیلتى
زمانى که خواست بدن زخمدار برادر وفادار خود را به سوى خیمه ها ببرد، ابوالفضل علیه السلام چشم حق بین خود را باز کرد و دید برادر بزرگوارش در بالاى سر او ایستاده مى خواهد بدن او را از میان خاک و خون بردارد. عرض کرد: اى برادر، چه اراده دارى ؟ فرمود: مى خواهم ترا به خیمه ها ببرم . عرض کرد ترا به حق جدت قسم مى دهم که مرا در همین جا بگذار و به سوى خیمه ها نبر!
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: به چه سبب پیکر ترا در اینجا بگذارم ؟ عرض کرد: به چند جهت ؛ اول آنکه به دخترت سکینه وعده آب داده بودم ، و چون نتوانستم به او آب برسانم از وى خجالت مى کشم .(24) واینکه تو سرور وآقایم هستی وخجالت میکشم بر دوش تو سوار شوم دیگر آنکه ، من علمدار و سردار لشگر تو بوده ام ، چون این گروه اشرار مرا کشته ببینند جرات و جسارت ایشان بر شما زیاد مى شود.
گفت حاجت چیست ؟ گفت ای پادشاه بحروبر
تا نفس باقی است جسمم را سوی خرگه مبر
از سکینه بس خجل گشتم شها حاکم به سر
آرزوی آب از من داشت با چشمان تر
شد امیدش نامید وریخت برجانش شرر
دانم از چشمش توان وطاقت وآرام ریخت
این بگفت ومرغ روح اندر قدوم شاه ریخت
شاه را روح وروان از جسم وجان ناگاه ریخت
امام حسین(ع) فرمود : خدا ترا از جانب برادر خود جزاى خیر بدهد، زیرا که در حال حیات و ممات خود مرا یارى کردى (25)
مرثیه خوانی امام حسین برای برادر :
به روایت بعضى ، حضرت این مرثیه را در بالاى سر حضرت عباس علیه السلام خواند:
اخى یا نور عینى یا شقیفى
فلى قد کنت کالر کن الوثیق
اى برادر وفادار من واى نور دیده و پارع تن من ، تو براى من همچون ستونى استوار بودى
ایا ابن ابى نصحت اخاک حتى
سقاک الله کاسا من رحیق
اى فرزند پدر من ، تو برادر خویش را یارى و نصرت نمودى تا اینکه خدا ترا با کاسه اى سرشار از شراب خوشگوار بهشت سیراب نمود.
ایا قمرا منیرا کنت عونى
على کل النوائب فى المضیق
اى ماه درخشان و عالمتاب ، تو مرا در سختیها و تنگیها یار و یاور بودى .
فبعدک لا تطیب لنا حیاة
سنجمع فى الغداة على الحقیق
پس ، بعد تو زندگى براى ما گوار نخواهد بود وبى هیچ شک و شبهه اى فردا (در بهشت نعمت حق ) گرد خواهیم آمد.
الا لله شکواى و صبرى
و ما القاه من ظماء وضیق
از آنچه ، از تشنگى و سختى ، دیده و چشیده ام تنها به درگاه الهى شکایت مى برم و براى او صبر مى کنم
این گونه آن حیات نورانی به فرجام خونین شهادت انجامید وعباس، در کنار آب، پس از جهادی عظیم و نبردی حماسی جان باخت و پیکر خونین و فرق شکافته و دستان بریده اش در ساحل فرات، سندی برای وفای او شدند.
بنابر روایات امام حسین (ع) ناگهان مشاهده کرد که دشمن حمله به سوی خیمه هارا آغاز کرده وی بافریادی جانکاه بانگ برآورد :آیا یاری کننده ای نیست که مارا یاری کند ؟آیا فریادرسی نیست که به فریاد مابرسد ؟آیا خواستارحقی نیست که مارایاری کند ؟آیا هراسناکی از آتش جهنم نیست که از مابه دفاع بپردازد ؟
همین که امام به طرف خیمه ها حرکت کرد دشمن از هجوم منصرف شده وامام با کمری شکسته وقلبی داغدار وچشمی گریان به سوی خیمه پیش رفت واین درحالی بودکه اشکهای خود را با آستین پاک میکرد (26)
بنابرروایاتی پس از شهادت عباس بن علی علیه السلام، امام حسین علیه السلام به سپاه دشمن حمله کرد و از راست و چپ بر آنان شمشیر می زد و سپاهیان کوفه از مقابلش می گریخت. امام می فرمود:« کجا فرار می کنید؟ شما برادرم را کشتید! کجا فرار می کنید؟ شما بازوی مرا شکستید!» سپس به خیمهها بازگشت. نویسندگان مقتلها نقل مى کنند امام هنگامى که از کنار پیکر برادر برخاست ، نمى توانست قدم بردارد و شکست برایشان عارض شده بود، لیکن حضرت صبور بود، با چشمانى اشکبار به طرف خیمه ها رفت
رفتی وبردی زدل صبروشکیب
خوب بنهادی برادر راغریب
از حسینت کی جدایی داشتی
چون چنین تنها مرابگذاشتی ؟
بی تو یکساعت دلم با خویش نیست
گرچه یک ساعت جدایی بیش نیست
زان نمی گویم که کی بینم تورا
چون که منهم می رسم از پی تورا
تازپاافتادی ورفتی زدست
تیرهجرانت مرادر دل نشست
پیش از این از بیم تیغت صبح وشام
خواب راحت بود بر دشمن حرام
دیگر امشب خواب راحت میکنند
شادمانی زین جسارت میکنند
لیک چشم هریک از اطفال زار
هست زین پس کوکبی شب زنده دار
اهل بیتم دیده بر راه تواند
بی خبراز قتل ناآگاه تواند
قدبرافرازی علی را یادگار
کودکانم رابرآر از انتظار
بی تو ای میر سپاه تشنه کام
با چه رویی روکنم اندر خیام ؟
گربگویم شد علمدارم شهید
محشری دیگر شود از نو پدید
گربدین حالت سکینه پی برد
در حرم چون گل گریبان میدرد
بردن خبر شهادت عباس به خیمه ها:
امام به خیمه ها رسید حضرت سکینه سلام الله علیه با مشاهده پدر بزرگوار خود از جاى برخواست و جلوى اسب آن حضرت را گرفت و عرض کرد: ای پدرآیااز عمویم عباس خبر داری ؟(27) مى بینم در آمدن خود تاخیر کرد، او به من وعده آب داده بود و عادت او چنین نبود که به وعده خود وفا نکند
امام غرق گریه شد و با کلماتى بریده بریده از شدت گریه خبر شهادت او را داد. وگفت :
اى دخترم ، عمویت عباس علیه السلام شهیدشد و روح او به سوى باغهاى بهشت پرواز نمود.
سکینه دهشت زده مویه اش بلند شد. هنگامى که نواده پیامبر اکرم ، زینب کبرى ( علیها السّلام ) از شهادت برادرش که همه گونه خدمتى به خواهر کرده بود، مطلع شد، دست بر قلب آتش گرفته خود نهاد و فریاد زد: « آه برادرم ! آه عباسم ! آه از بی یاوری ،آه که دیگر بعد از تو پناهی ندارم چقدر فقدانت بر ما سنگین است واى از این فاجعه ! واى از این سوگ بزرگ»(28)
زمین از شدت گریه و مویه لرزیدن گرفت و بانوان حرم که یقین به فقدان برادر یافته بودند، سیلى به گونه ها نواختند. سوگوار اندوهگین ، پدر شهیدان نیز در غم و سوگ آنان شریک شد و گفت :
«یا اباالفضل ! چقدر فقدانت بر ما سنگین است.»
امام می گریست وی پس از فقدان برادر که در نیکى و وفادارى مانندى نداشت ، احساس تنهایى و بى کسى کرد. فاجعه مرگ برادر، سخت ترین فاجعه اى بود که امام را غمین کرد و او را از پا انداخت هنگامی که حضرت ابوالفضل (ع) به شهادت رسید یکی از لشکریان یزید به عمرسعد شهادت امام حسین (ع) راتبریک گفت به او گفتند که امام هنوز زنده است گفت : تونمی دانی عباس که کشته شد گویا سین کشته شده(29)
بدرود، اى قمر بنى هاشم !
بدرود، اى سپیده هر شب !
بدرود، اى سمبل وفادارى و جانبازى !
سلام بر تو! روزى که زاده شدى ، روزى که شهید شدى و روزى که زنده ، برانگیخته مى شوى
منابع وپینوشتها :
1- مقتل الحسین ص 335 وکتاب یاران شهید حسین بن علی ص 306 وچهره درخشان قمر بنی هاشم ج 1 ص 210
2- عوالم العلوم ج 17 ص 284 ،البطل العلقمی ج 3 ص 231 به نقل از مصائب المعصومین ص 259 تالیف عبدالرزاق یزدی ،جلاء العیون ص 573 وناسخ التواریخ
3- تذکرة الشهداص 255
4- بطل العلقمی ج 3 ص 229 به نقل از اخبارالطوال ص 255 ومعالی السبطین ج 1ص 432به نقل از مقاتل الطالبین
5- نفس المهموم ص 136
6- عوالم ج 17 ص 292 ،الارشاد ج 2 ص 79وتاریخ طبری ج 5 ص 79
7- بحارالانوار ج 45 ص 41 ،مقتل العوالم ص 94،یاران شیدای حسین بن علی ص 307 وکتاب سردار کربلا ص 288
یا نفس من بعد الحسین هونى
و بعده لاکنت ان تکونى
هذا الحسین وارث المنون
وتشربین بارد المعین
تاللّه ماهذا فعال دینى
8- سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله ، به نقل از بحار: جلد 45، صفحه 41 و ترجمه مقتل الحسین ابى مخنف : صفحه 97.
9- سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله ، به نقل از معالى السبطین : جلد 1، صفحه 454.
10- لا ارهب الموت اذ الموت زقا
حتى اوارى فى المصالیت لقى
نفسى لسبط المصطفى الطهر وقا
انى انا العباس اعدو بالسقا
ولا اخاف الشر یوم الملتقى
11- تاریخ الامم والملوک ج 5 ص 468
12- انصارالعین ص 62
13- واللّه ان قطعتم یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
وعن امام صادق الیقینى
نجل النبى الطاهر الامینى
14- مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 108
15- !ریاض القدس قزوینی ج 2 ص 81
16- بحارالانوار ج 45 ص 42
17- مراجعه شود به بطل العلقمی ج3 ص 239
18- ریاض القدس ج 2 ص 8
19- قاموس الرجال ج 5 ص 243 ،بحارالانوار ج 45 ص 233،شرح الاخبار ج 3 ص 192،ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 376سپس
20- معالی السبطین 1/449-450
21- فمشى لمصرعه الحسین وطرفه
بین الخیام وبینه متنسم
الفاه محجوب الجمال کانّه
بدر بمنحطم الوشیج ملثم
فاکب منحنیاَ علیه و دمعه
صبغ البسیط کانما هو عندم
قد رام یلثمه فلم یر موضعاً
لم یدمه عض السلاح فیلثم
نادى و قد ملا البوادى صیحةً
صم الصخور لهولها تتاءلَم
اءاءخُّى یهنیک النعیم ولم اخل
ترضى بان ارزى وانت منعم
اءاءخُّى من یحمى بنات محمد
اذ صرن یسترحمن من لایرحم
ماخلت بعدک ان تشل سواعدى
وتکف باصرتى وظهرى یقصم
لسواک یلطم بالاکف وهذه
بیض الضبى لک فى جبینى تلطم
مابین مصرعک الفظیع ومصرعى
إ لا کما ادعوک قبل وتنعم
هذا حسامک من یذل به العداى
ولواک هذا من به یتقدم
هونت یابن ابى مصارع فتیتى
والجرح یسکنه الذى هوآلم
22- وهوى علیه ماهنالک قائلاً
الیوم بان عن الیمین ، حسامها
الیوم سار عن الکتائب کبشها
الیوم بان عن الهداة امامها
الیوم آل الى التفرق جمعنا
الیوم حل عن البنود نظامها
الیوم نامت اعین بک لم تنم
وتسهّدت اخرى فعز منامها
اشقیق روحى هل تراک علمت ان
غودرت وانثالت علیک لئامها
قد خلت اطبقت السماء على الثرى
او دکدکت فوق الربى اعلامها
لکن اهان الخطب عندى انّنى
بک لاحق امراً قضى علاّمها
23- فرسان الهیجاء: جلد 1، صفحه 205.
24- کبریت الاحمر 1/158ومعالی السبطین ص 449واسرارالشهاده ص 337
25-.اسرارالشهاده ص 337 ومعالی السبطین 1/449
26- کبریت احمرص 316 والعباس ص236 تا 237
27- کبریت احمر ص 316،العباس ص 238،سرمایه ایمان وجواهر ایمان ص 214
28- همان به نقل از المنتخب واسرارالشهاده
29- سقای معرفت ص 164 سرالاسرار فی مصائب الابرار ص 384 وکتاب سقای معرفت
قمر بنی هاشم (ع) وحماسه ساحل فرات :
برای دلاورِ غیوری همچون عباس، دشوارترین مسؤولیت، ماندن برای نوبت آخر است. برای او که جانی لبریز از ایمان و قلبی سرشار از شور و شهادت طلبی داشت، ماندن تا آخرین لحظات عاشورا و تحمّل آن همه داغِ برادران و یاران و غربت و مظلومیّتِ سیدالشهدا بسیار سنگین بود، امّا تکلیفی بود که بر عهده داشت.
نیروهای تحت فرمان عباس به شهادت رسیدند. او به عنوان فرمانده بی سپاه چه میتوانست بکند؟
علمدار کربلا وپند واندرز دادن دشمنان :
آن دلاور بزرگوار نیز به طرف آن مسخ شدگان هم آنان که دلهایشان تهى از مهربانى و عطوفت بود رفت ، آنان را پند داد، از عذاب و انتقام الهى برحذر داشت و سپس سخن خود را متوجه عمر سعد کرد و گفت :
« اى پسر سعد! این حسین فرزند دختر پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله ) است که اصحاب و اهل بیتش را کشته اید و اینک خانواده و کودکانش تشنه اند، پس قدرى از این آب که مهریه مام عزیزش زهراست سلام الله علیه بدهید کودکان خردسال او در میان آفتاب سوزان هلاک نشوند. آنان را آب دهید که تشنگى ، جگرشان را آتش زده است . و این حسین است که باز مى گوید: مرا واگذارید تا به سوى روم یا هند بروم و حجاز و عراق را براى شما بگذارم »
صاحب زبدة الاسرار این مرحله را زیبا به نظم کشیده:
کوفیان راهم به آواز جلی
بس نصیحت کرد عباس علی
کاین حسین ای قوم مرات خداست
در حقیقت جنگ با حق کى رواست ؟!
یک زمانم گوش برحجت کنید
زانبیاء وقومشان عبرت کنید
گر شما را رهنما قرآن بود
فرض حق ،اکرام بر مهمان بود
خاصه مهمانی که ذوالقربی است او
برتمام ماسوا مولاست او
جنگ با مولای عالم از چه رو ؟!
می نشاید باخداشد جنگجو!
توبه سوی وی کنید از کارخویش
معذرت خواهید از رفتار خویش
مظهرحق ،عفوحق را آیت است
خاصه این مظهر که بهر رحمت است
گرچه بستید آب رابر روی او
تاختید از چهار سوبرسوی او
غرق خون کردید از پیر وجوان
یاورانش را زکین ای دشمنان
با همه این کفروجهل وخیرگی
وین همه این طغیان وظلم وتیرگی
توبه گرآرید زین عصیان همه
روکنید از کفر بر ایمان همه
من به عفواو شمارا ضامنم
زآنکه باب رحمت وعفوش منم
من همی گفتم به آواز بلند
برشما از راه لطف این وعظ وپند
ورنه من از جنگ روگردان نیم
بهرحق در بذل جان محکم پیم
جمله دانیدم که حیدر زاده ام
راه صحرای فنا پیموده ام
گرمراافتد زدوش امروز دست
داده اید از کین به دست حق شکست
چون براعداء صاحب پست وبلند
کرد حجت را تمام از وعظ وپند
شد نفس ها بند اندر سینه ها
مشتعل شد بر گروهی کینه ها
از این سخن بعضى از آنان گریان ، و پاره اى ساکت ، و برخى به کنارى رفته ، از اسب پیاده شده ، خاک بر سر ریخته و بى تابانه اشک از دیده مى باریدند سکوتى هولناک نیروهاى پسر سعد را فرا گرفت ، بیشترشان سر فرو افکندند و آرزو کردند که به زمین فرو روند.
پس شمر بن ذى الجوشن پلید و ناپاک ، چنین پاسخ داد:
«اى پسر ابوتراب ! اگر سطح زمین همه آب بود و در اختیار ما قرار داشت ، قطره اى به شما نمى دادیم تا آنکه تن به بیعت با یزید بدهید». (1)
دنائت طبع ، پست فطرتى و لئامت ، این ناجوانمرد را تا بدین درجه از ناپاکى تنزل داده بود.... عباس در برابر این همه فرومایگی و پستی و خبث، چه میتوانست بگوید یا چه کند؟
ابوالفضل به سوى برادر بازگشت ، طغیان و سرکشى آنان را بازگو کرد، حضرت امام حسین علیه السلام از شنیدن کلمات آن مزدوران ، آن شاگردان مکتب خیانت ، و آن سگان رو سیاه ، محزون و افسرده گردید. عباس علیه السلام دست به سینه ایستاده بود و بشدت از دیدگان حق بین او اشک مى بارید. لشگر هیاهو کرده ناسزا مى گفتند و فریاد مى زدند که چرا به میدان نمى آیید در آفتاب سوختیم . از میان خیمه گاه ، صداى شیون و ناله هاى دلخراش زنان و کودکان به گوش مى رسید.
ذکر این نکته لازم است که گروهی مقتل نویسان زمان وقوع این واقعه را پس از درخواست امام حسین (ع) از عباس برای آب آوردن ذکر کرده اند...الله اعلم
عباس اجازه جنگ می خواهد:
سردار تنها و بی لشکر، احساس تنهایی و دلتنگی کرد. وقتی دید که چه ستاره های درخشانی بر زمین کربلا افتاده و چه قهرمانان آزاده ای به خون غلتیده اند و برادران و برادرزادگان و اصحابِ با وفا و مخلص امام بر ریگزار تفتیده کربلا بر خاک آرمیده اند، شوق پیوستن به آنان در درونش التهابی عجیب پدید آوردواشتیاق زایدالوصفی به شهادت، او را به حضور امام حسین کشید تا اجازه میدان و رخصتِ نبرد نهایی را بگیرد.
امّا امام اجازه نداد وگریستند وبا صدایى حزین فرمودند: «انت صاحبُ لوائی؛ تو پرچمدار منی». یعنی اگر تو به میدان روی و کشته شوی، پرچم اردوی حسینی فرو خواهد افتاد. او به تنهایی برای امام حسین، مثل یک سپاه بود و حامی امام و مدافع خیمه ها و باز دارنده دشمنان از هجوم به زنان و کودکان. امام با بودن ابوالفضل ، احساس توانمندى مى کرد
امّا بی تابی عباس برای جهاد و شهادت، بیش از آن بود که بتوان او را به درنگ وا داشت، با اصرار از امام رخصت میدان طلبید و گفت:« از دست این منافقین سینه ام تنگ شده است ، مى خواهم انتقام خون برادرانم را از آنان بگیرم »(2)
آرى ، هنگامى که برادرانش ، عموزادگانش و دیگر افراد کاروان را چون ستارگانى در خون نشسته دید که بر صحرا فتاده اند و جسدهاى پاره پاره آنان دل را به درد مى آورد، قلبش فشرده شد و از زندگى بیزار گشت . لذا بر آن شد که انتقام آنان را بگیرد و به آنان بپیوندد.
ملا حبیب کاشانی روایت میکند :در روز عاشورا حضرت عباس (ع) نزد برادرش امام حسین (ع) آمد واصرار بسیار کرد که امام به او اجازه رفتن به میدان رابدهد ولی امام حسین (ع) اجازه نمیداد عباس عرض کرد در جنگ صفین روزی به میدان جنگ رفتم وتلاش بسیار کردم هنگامی که با صورت غبارآلود ولبهای خشک نزد پدر بازگشتم مرا نزد خود طلبید غبار از چهره ام پاک کرد وبه من فرمود هنگامی که واقعه کربلا رخ داد برادرت حسین (ع)در صحرای کربلا یارویاور ندارد ویاور می طلبد دست از یاریش برمدار وجان در قدمش نثار کن ... اکنون من آماده جان نثاری هستم (3)
درست است داغ آن همه شهید بر دل عباس نشسته است. دشوار است که این شیر بیشه شجاعت و نمونه والای رشادت را نگه داشت. امّا کودکان هم تشنه بودند و صدای العطش آنان بلند بود. عباس هم منصب سقایی و آبرسانی به خیمه ها را داشت.
عباس خود نیز تشنه بود، امّا وقتی نگاهش به بیتابی کودکان امام حسین(ع) و کاروان کربلا میافتاد و چهره های زرد و لبهای خشکیده آنان و مشکهای خالی را میدید و ناله های «واعطشاه» را از آن خردسالانِ گریان میشنید، تشنگی خود را از یاد میبرد.
امام از برادرش خواست براى اطفالى که تشنگى ، آنان را از پا درآورده است ، آب تهیه کند.
در روایتی آمده خیمه ای مخصوص مشکهای آب بود عباس (ع) داخل آن خیمه شد دید که اطفال آن مشکهای خالی ونمدار رابرداشته وشکمهای خود را بر آنها میگذارند تا از عطش آنها کاسته شود حضرت به آنها فرمود : ای نور دیدگانم صبر کنید اکنون میروم وبرای شما آب می آورم ...
صداى دردناک کودکان را شنید که آواى العطش سرداده بودند، لبهاى خشکیده و رنگهاى پریده آنان را دید و مشاهده کرد که از شدت تشنگى در آستانه مرگ هستند، هراسان شد؛ دریاى درد، در اعماق وجود حضرت موج مى زد، دردى کوبنده خطوط چهره اش را درهم کشید و با شجاعت به فریادرسى آنان برخاست و مشک را برداشت ...
در ریاض المصائب و مهیج الاحزان و غیر آن روایت کرده اند: فلما اجاز الحین علیه السلام اخاه العباس للبراز برز کالجبل العظیم و قلبه کالطود الجسیم لانه کان فارسا هماما و بطلا و ضرغاما و کان جسورا على الطعن و الضرب فى میدان الکفاح و الحرب ،
به روایت اکسیر العبادات : حضرت ابوالفضل علیه السلام ، هنگام وداع با برادر، رو به آسمان نمود و عرض کرد: خدایا، مى خواهم به وعده ام (آبرسانى به خیام حرم ) وفا کنم و این مشک را براى این کودکان تشنه کام ، پر از آب نمایم .
سپس پیشانى امام حسین علیه السلام را بوسید و به سوى فرات حرکت کرد....
در اینجا تذکر نکاتی لازم است:
اولا طبق گفته تاریخ به نظر میرسد حضرت عباس (ع) اندکی قبل از شهادت خود دوبار برای آوردن به سوی دشمن حرکت کرد بار اول آنها را نصیحت کرد اما در آنها تاثیر نداشته وبه سوی امام باز میگردد بار دوم با آنها درگیر میشود وعباس (ع)به شهادت میرسند
نکته دوم همراهی امام حسین با ایشان دریکی از این دومرحله است که طبق گفته برخی تاریخ نویسان خود امام حسین (ع) برای آب آوردن سوار اسب میشود وعباس (ع) نیز همراه ایشان میروند ودرگیری شدیدی بوجود می آید ومیان عباس وامام جدایی می افتد امام زخمی شده وبه خیمه ها باز میگردد ولی عباس می ماند ...عده ای گفته اند عباس پس از نصیحت آنان ویا درگیری شدید وزخمی شدن برمیگردد عده ای گفته اندکه امام حسین وحضرت عباس با هم برای آب آوردن حرکت کردند وبا لشکریان درگیر شدند وعباس زودتر از امام به آب رسید وبا هم رجز میخواندند تا اینکه عباس بر زمین می افتد وحسین هنگام شهادت خود را به برادر میرساند و عباس در همانجا شهید میشود حال یا این همراهی برای بار اول بوده یا بار دوم که عباس شهید میشود ویا قبل از این دو بوده الله اعلم
امابیشتر مورخان زمان آن را بار دوم نقل کرده اندوگفته اند وقتی عباس مامور آب آوردن شد امام فرمودند با هم به طرف شریعه حرکت میکنیم وچون دشمن مانع شد آن دو بزرگوار به جهاد پرداختند ودر هنگام کارزار عباس پیش روی مولایش به کشتن دشمنان حضرت پرداخت ودر حقیقت دفاع از امام میکرد تا اینکه بر اثر جنگ میان آن دو جدایی افتاد وعباس زودتر به آب رسید وامام میجنگید ...ودر آن جدایی حضرت سقا به شهادت رسید وامام تنها شد تا آنکه صدای برادر را شنید وبر بالینش رفت ... (4)
واینک این ماجرا را آنگونه که در اکثر کتب ذکر شده نقل میکنیم سپس به شهادت عباس(ع) میپردازیم :
حمایت عباس از مولایش امام حسین (ع) :
گفته میشود که هنگامی که تمامی یاران شهید شدند تشنگی برکودکان و حسین بن علی(ع) غلبه کرده بود امام حسین (ع) که صدای العطش کودکان رامیشنید طاقت نیاورد وخود هم برای آب آوردن سوار بر اسب شد امام وسردار کربلا برای آب آوردن مهیا شدند امام سوار بر اسب شد و به قصد فرات، بر بلندی مشرفِ بر آب بالا آمد. میخواست خود را به آب فرات برساند.عباس هم در برابر او بود و مراقب حضرت. فرمان به سپاه کوفه رسید که مانع ورود امام به فرات شوند، چون میدانستند اگرامام آب بنوشد و رمقی تازه کند، تلفاتشان بسیار خواهد بودحضرت عباس پیشاپیش امام هم علمداری میکرد ووهم خود را به آب رسانده بود ومشک راپراز آب نمود وسوار براسب شد در این هنگام مردکی از لشگرگاه دشمن فریاد برآورد نگذارید امام به فرات دست یابد وامام اورانفرین کرده وفرمودند خدایا تشنگی وعطش رابراو چیره کن آن مرد نابکار خشمگین شدوتیری به طرف امام رها نمود که بر فک آن حضرت اصابت کرد حضرت تیر را خارج کرد وبنابه نقلی عباس (ع) خود رابه حضرت رسانید وآن را خارج نمود(5)امام دودست مبارک را برزیر چانه گشود همین که دوکف حضرت پراز خون شد آن رابه طرف آسمان ریخت وفرمود خدایا از آنچه بر فرزند دختر پیامبر می آید به تو شکایت میکنم... گروهی در برابر امام صف آرایی کردند و تیراندازی به سوی امام آغاز شد. پانصد نفر مأمور بر آب بودند و در آن هیاهو میان امام و عباس فاصله انداختند. گرد عباس را گرفتند و او را از حسین بن علی جدا کردند.آنها دریافته بودند تا عباس را به شهادت نرسانند کار کربلا یکسره نمی شود..... (6) مرحوم حاج شیخ عباس قمی می نویسد :در هنگامی که حضرت عباس (ع) همراه با برادر می جنگید تیری به پیشانی مبارک سیدالشهدا اصابت کرد که حضرت با سرعت وشتاب هرچه تمام تر خود را به امام رسانید وتیر را خارج نمود.... دوباره بین عباس وامام جدایی افتاد وعباس خود را به آب رسانید وبا تکان دادن دست خود ورجز خواندن به امام فهماند که به آب رسیده ...
چگونگی شهادت سپهسالار عشق:
عباس با مشک خود را به ساحل فرات رسانید تنها چیزی که درذهنش بود رساندن آب به خیمه ها بودبه گفته تاریخ چهار هزار یا ده هزار نفر نگهبان آب فرات بودند، به آنها حمله کرد ، آنان را پراکنده ساخت ، حلقه محاصره را درهم شکست دشمنان شش بار به او حمله کردند تا نگذارند او خود را به آب برساند، ولى آن حضرت ضرباتى سنگین بر آنها وارد ساخت و پس از کشتن تعداد بسیاری از آنان (به روایتی هشتاد نفر از آنها ) خود را به آب رسانید و آنجا را در اختیار گرفت ....
جگرش از شدت تشنگى چون اخگرى مى سوخت ، مشتى آب برگرفت تا بنوشد، لیکن به یاد تشنگى برادرش و بانوان و کودکان افتاد، آب را ریخت... جان عباس با جان حسین پیوند داشت، یک روح در دوبدن بودند. عباسِ وفادار چگونه از شطّ فرات آب گوارا بنوشد، در حالی که لبهای حسین از تشنگی خشکیده است؟ هرگز، این رسم وفا به برادر نیست.او باخودگفت :
«اى نفس ! پس از حسین ، پست شو و پس از آن مباد که باقى باشى ، این حسین است که جام مرگ مى نوشد ولى تو آب خنک مى نوشى ، به خدا این کار خلاف دین من است » (7)
و به نقل بعضى ، عباس در آن هنگام فرمود: سوگند به خدا لب به آب نمى زنم ، در حالیکه آقایم حسین علیه السلام تشنه باشد: والله لا اذوق الماء و سیدى الحسین عطشانا،
عقل سوداگر مى گوید: آب بیاشام تا نیرو بگیرى و بتوانى خوب بجنگى ، ولى عشق و وفا و صفا مى گوید: برادرت و نور دیدگان برادرت تشنه اند، چگونه تو آب بنوشى و آنها تشنه باشند(8)
عقل گفتش تشنه کامی، نوش کن
عشق گفتش بحر غیرت جوش کن
آب گفتش بر صفای من نگر
قلب گفتش در وفای من نگر
عافیت گفتش کف آبی بنوش
عاطفت گفتش که چشم از وی بپوش
تشنگی گفتش تو را سازم هلاک
رستگی گفتش که از مردن چه باک؟
او آب را بر فرات ریخت. به یاد عطش حسین، آب ننوشید تا خودش نیز همچون برادرش لب تشنه شهادت را استقبال کند و به این صورت، آموزگار راستین وفا باشد.
آب میخواست ببوسد لبت، امّا هیهات
این سبک مایه، کم از همّت و مقدار تو بود
2- باب الحوائج:
که بر اثر بروز کرامات و قضاى حاجات متوسلین به او در السنه و افواه و خاصه به این لقب مشهور گردید. باب الحوائج ، لقب شهرت دو تن از خاندان بنى هاشم علیه السلام است :
الف : حضرت امام ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم شیعیان جهان ، که آستانه ایشان از همان آغاز مورد توجه خاصه و عامه بوده است ، به گونه اى که کسى چون محمدبن ادریس شافعى - پیشواى شافعیان - مرقد مطهر آن حضرت ار تریاق القلوب یعنى داورى امراض روحى و قلبى خوانده است . شیعه و سنى از اقصى بلاد به زیارت قبر مطهر امام موسى کاظم علیه السلام مى شتافتند و از دیر باز تاکنون کرامات بسیارى از مرقد آن امام همام نسبت به شیعه و سنى ظاهر گردیده است . خطیب که از اهل سنت است در تاریخ بغداد (1/120) مى نویسد: شیخ حنابله حسن بن ابراهیم ابوعلى خلال مى گفت : هرگاه حاجتى داشتم ، به مقابر قریش در باغ شونیزیه رفته و به قبر مطهر باب الحوائج موسى بن جعفر علیه السلام متوسل مى گشتم و خدا حاجتم را بر آورده مى کرد.(25) باب الحوائج ، در افواه عامه ، کنایه از امام هفتم موسى کاظم علیه السلام است .
ب - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام : یکى از مشهورترین القاب فرزند شهید امیرالمؤ منین على علیه السلام نیز باب الحوائج است . شیعه و سنى از نقاط گوناگون جهان به زیارت ان حضرت مى شتابند و استجابت دعا در تحت قبه آن بزرگوار، کرارا به تجربه خواهد آمد -شامل همه فرق (حتى مسیحیان و یهودیان و زردشتیان ) نیز بوده است . ابوالفضل نسیمى از رحمتهاى الهى، در رحمتى از درهایش و وسیلهاى از وسایل اوست و او را نزد خداوند منزلتى والاست. این موقعیت نتیجه جهاد خالصانه در راه خدا و دفاع از آرمانها و اعتقادات اسلامى و پشتیبانى از سالار شهیدان در سختترین شرایط است. دفاع از ریحانه رسول خدا تا آخرین مرحله و جانبازى در راه اهداف مقدسش.
تا قهر علی ،بهرخوارج باشد
تا مهرعلی ،سکه رایج باشد
تا پرچم کربلاست ،همرنگ شفق
عباس علی ،باب حوائج باشد
3- طیار:
دیگر از القاب حضرت ابوالفضل علیه السلام طیار است ، یعنىپرواز کننده در فضاى عالم قدس و درجات و مقامات بهشت(26) . چون همانند عمویش جعفر طیّار به جای دو دستی که از پیکرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در با فرشتگان پرواز کند. این بشارت را پدرش امیرالمؤمنین(ع) در کودکی عباس، آن هنگام که دستهای او را میبوسید و میگریست به اهل خانه داد تا تسلای غم و اندوه آنان گردد
4- اطلس:
ظاهرا یکى از معانى اطلس شجاعت وچابکی است و چون آن حضرت شجاع بوده واز کثرت شجاعت ، صفوف دشمنان را شکافته ، به وى اطلس مى گفتند.معین میگوید :اطلس نام رب النوع قدرت میباشد وچون حضرت صفهای دشمنان را میشکافت یااینکه بر زشتیهای دشمن جسور بوده این لقب را به او داده اند(27)
5- الشهید:
لقب دیگر آن جناب شهید است که در کتب انساب ذکر شده است . ابوالحسن عمرى بعد از اینکه اولاد آن حضرت را ذکر می کند مى گوید هذا آخر نسببنى العباس السقاء الشهید بن على بن ابى طالب علیه السلام
در سرالسلسلة تالیف ابن نصربخاری روایتی از معاویة بن عمار آمده است : به امام صادق عرضه داشتم وقتی فدک به شما برگردانده شده چگونه تقسیم شد ؟امام فرمودند به فرزندان عباس شهید ربع آن وبقیه آن ازآن ماگشت(28)
امام سجاد (ع) وقتی که روز 13 محرم سال 61 همراه بنی اسد کنارپیکر مطهر عباس (ع) آمد تا آن را به خاک بسپارد خطاب به او فرمود : ای شهید مخلص راه خدا ،سلام من برتو باد(29) لازم به ذکر است حضرت عباس مقامش از تمامی شهدا چه در کربلا وچه در صدر اسلام بالاتر است امام سجاد (ع) فرموده اند : او در قیامت دارای مقامی خواهد بود که همه شهیدان برمقام او حسرت می برند (30)
ای ماه بنی هاشم خورشید لقا عباس
ای نور دل حیدر شمع شهدا عباس
بر قدر وجاه تو شهدا غبطه میخورند
پرچم به دست توست به میدان افتخار
ای حرمت قبله حاجات ما
یاد تو تسبیح ومناجات ما
تاج همه شهیدان عالمی
دست علی ماه بنی هاشمی
6- العبدالصالح:
دیگر از القاب آن جناب ، عبدالصالح است ، چنانکه درزیارت او مى خوانیم ... السلام علیک اءیها العبدالصالح المطیع لله و لرسوله الخ .عالیترین مرتبه یک انسان کامل همین است که به درجه ومرتبه ای برسد که بتوان اورا بنده صالح نامید وچنانکه می دانیم یکی از القاب امام هفتم (ع) العبدالصالح است وشیعیان در مقام تقیه حضرتش رابه این لقب یاد میکردند
حضرت ابوالفضل (ع) براستی عبد صالح بود وچه خوب است نمازگزاران توجه داشته باشند که وقتی سلام آخر نماز را می دهند ومیگویند :السلام علینا وعلی ناوعلی عبادالله الصالحین ،سلام برآن حضرت هم میدهند درهرکجا باشند
7- السقاء:
از بزرگترین و بهترین القاب حضرت که بیش از دیگر القاب مورد علاقهاش بود، سقا است. پس از بستن راه آبرسانى به تشنگان اهل بیت(ع) به وسیله نیروهاى فرزند مرجانه، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا(ص) قهرمان اسلام بارها صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رساند و تشنگان اهل بیت(ع) و اصحاب امام را سیراب کرد. لقب مزبور در کتاب انساب و مقاتل بسیار دیده شده است(31)
در کتب تاریخ ، 17 منصب براى حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نوشته اند که مهمتر از همه منصب سقایت است ، زیرا در طریق انجام این وظیفه ، حداکثر خدمت و بروز حسن نیت را به امام عصر خویش نشان داده است . آن حضرت ، از دوم محرم تا شب عاشورا چهار بار آب به خیام حرم برد(32)
هر کسى حاجتى داشت یا آب مى خواست ، به قمر بنى هاشم علیه السلام مراجعه مى کرد و او را باب الحسین مى گفتند.درهنگام تولد حضرت عباس (ع) امیرالمومنین درحالی که عباس رابرزانو گرفته بود ومراسم اذان واقامه را درگوش راست وچپش اجرا میکند اشک از دیدگان پرفروغش جاری میشود ومیگوید:« مالی ولیزید» یزید رابامن چه کار است!در این حال زینب کبری میپرسد :پدر نام وکنیه برادرم چیست ؟ حضرت میفرمایند نامش عباس وکنیه اش اباالفضل والقابش بسیار است وماه بنی هاشم سقا از القاب اوست زینب میگوید :پدر در نام عباس نشانی از شجاعت وجوانمردی ودر کنیه اباالفضل نشانی از شهامت وتفضیل ودر لقب ماه بنی هاشم نشانی از زیبایی وجمال است اما لقب سقا یعنی چه ؟مگربرادرم آب آور است ؟!فرمود : نه دخترم او حرفه اش آب آوری وسقایت نیست بلکه او عشیره وبستگان خود را آب میدهد یعنی تشنگان اهل بیت درکربلا.
ساقی کوثر ،پدرت مرتضی است
کارتو سقایی کرب وبلااست
اشک از دیدگان زینب جاری شد ولی امیرالمونین فرمود : گریه نکن تورابااورابطه وشانی است زینب نوزاد را پیش مادر می برد واو را از نام وکنیه ولقبش آگاه میسازد او خوشحال میشود وخداوند را ستایش میکند واز اینکه تعبیر خوابش آشکار شد سپاسگذاری خداوند را میکند زینب از خوابش میپرسد واو خوابی را که قبل از ازدواج با امیرالمونین دیده بود تعریف میکند وهمگی شاد میشوند(33)
8- باب الحسین :
پیامبر (ص) در شان علی (ع) فرمودند: من شهر علم هستم وعلی (ع) در آن شهر است کسی که خواهان ورود به این شهر است باید از در آن وارد شود(34) حضرت علی (ع) در همه امور پیشکار ودربان وواسطه بین مردم وپیامبر بود حضرت عباس (ع) فرزند علی (ع) نیز در حیات وممات دربان وپیشکار امام حسین (ع) بود تا عباس بن على علیه السلام زنده بود. لشگر بنى امیه جرات تعرض به خیام حرم را نداشتند. و لذا امام حسین علیه السلام بالاى سر او فرمودند: الان انکسر ظهرى و قلت حیلتى و افزود: چشمهایى که دیشب از بیم تو به خواب نمى رفتند امشب به خواب مى روند و چشمهایى که دیشب از بیم تو به خواب نمى رفتند امشب به خواب مى روند و چشمهایى که به اتکاى وجود تو خوش مى خفتند امشب مضطرب و بى خواب خواهند شد. اگر کسى بخواهد به سیدنا و سید الکونین حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام توسل و تقرب جوید بابش مولانا باب الحوائج آقا ابوالفضل العباس علیه السلام است .
در تایید این مطلب مرحوم علامه طباطبایى صاحب تفسیرالمیزان فرموده اند که مرحوم سیدالسالکین و برهان العارفین آقاى آقا سیدعلى قاضى قدس السره الشریف فرموده است : در حین کشف بر من روشن و آشکار شد که مظهر رحمت کلیه الهیه در عالم هستى وجود مقدس حضرت سیدالشهدا ابى عبدالله الحسین علیه السلام است ، و باب آن حضرت و پیشکارش سقاى کربلا سر حلثه ارباب وفا و آقا باب الحوائج الى الله ابوالفضل العباس صلوات الله و سلامه علیه است(35)
9- سپهسالار(36)
لقب سپهسالار به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستادنظایم داده مى شود و آن حضرت را نیز، به سبب انکه فرماندهى نیروهاى مسلح امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى سپاه ایشان را بر عهده داشت ، سپهسالارنامیده اند.
10- حامى الظعینه:
از القاب مشهور حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام حامى الظعینه به معنى حامى بانوان است . مرحوم سیدجعفر حلى در قصیده استوار و زیباى خود که در سوگ آن حضرت سروده ، به این نکته چنینن اشاره مى کند:
حامى الظعینه این منه ربیعة
ام ابن من علیا اءبیه مکرم
«حامى الظعینه کجا، ربیعه کجا، پدر حامى الظعینه، امام متقیان کجا و مکدم کجا»
به دلیل نقش حساسى که حضرت عباس در حمایت بانوان حرم اهل بیت نبوت بر عهده داشت ، این لقب به ایشان داده شده است . آن حضرت تمام تلاش خود را مصرف رسیدگى و رعایت حال بانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و مسؤ ولیت فرود آوردن از هودجها یا سوار کردن به آنها را بر عهده داشت و در طول سفر کربلا این وظیفه دشوار را بخوبى انجام داد(37) لازم به ذکر است که این لقب را به یکى از جنگاوران و دلاوران عرب به نام ((ربیعة بن مُکَدَّم .)) که در راه دفاع از همسرش ، شجاعت بى نظیرى از خود نشان داد، داده بودند.
11- المستجار(پناهگاه ):
دیگر از القاب حضرت مستجار است .مستجار به کسی گویند که در مشکلات به او پناهنده میشوند شیخ محمد رضا ازرى در شان ومقام عباس (ع) قصیده ای سرود که شعر این قصیده در منتخب التواریخ ص 260 ذکر شده وی زمانى که در قصیده خود این مصرع را گفت:
یومابوالفضل استجار به الهدى(روز عاشورا روزی است که حسین (ع) مخزن هدایت به عباس(ع) پناه برد )
صحت آن را در نظر بعید شمرده و با خود گفت که شاید مقبول حضور امام حسین علیه السلام نباشد؛ لذا بیت را تمام نکرد شب در عالم رؤیادید که حضرت امام حسین علیه السلام به او مى فرماید: آنچه گفته اى صحیح است ، من به برادرم ابوالفضل العباس علیه السلام پناهنده شدم و آنگاه مصرع باقى را خودحضرت فرمود:
و الشمس من کدر العجاج لثامها
(یعنی در آن هنگام به عباس پناه بردم که بر اثر حمله ها ودرگیری ها وگردوغبار ،بین زمین وآسمان تیره وتارشده بودبه طوری که نقاب نقاب گردوغبار جلو نور خورشید راگرفته بود وهواراتاریک نموده بود)(38)
12- قهرمان علقمى (علقمه ):
علقمى نام رودى است که حضرت در کنار آن به شهادت رسید. آن رودخانه به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه ابن زیاد محافظت مى شدتا کسى از یاران حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را یاراى دستیابى به آب نباشد و همراهان امام و اهل بیت ایشان تشنه بمانند. حضرت عباس علیه السلام با عزم نیرومند و صلابت بى نظیر خود توانست بارها به نگهبانان پلید علقمى حمله کند، وآنان را در هم شکسته و متوارى سازد، و پس از برداشتن آب سر بلند به خیمه ها بازگردد. در آخرین دفعه نیز حضرت در کنار همین رود ناجوانمردانه به شهادت رسید، لذااو را قهرمان علقمى لقب دادند(39) لازم به ذکر است که نهر علقمه از شط فرات سرچشمه گرفته وانشعاب پیداکرده واز کنار مشهد ومدفن ایشان میگذرد
13- پرچمدار(علمدار):
از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار وحامل اللواء است ، زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها، پرچم سرور آزادگان امام حسین علیه السلام ، را در دست داشتند. حضرت به دلیل دیدن تواناییهاى نظامى فوق العاده در برادر خود، از میان یاران شجاع خویش پرچم را تنها به ایشان سپردندو از میان اهل بیت(ع) و اصحاب، او را نامزد این مقام کردند؛ زیرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترین مقامهاى حساس در سپاه به شمار مىرفت و تنها دلاوران و کارآمدان، بدین امتیاز مفتخر مىگشتند. حضرت عباس(ع) نیز پرچم را با دستانى پولادین برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدینه تا کربلا همچنان در دست داشت. پرچم از دست حضرت به زمین نیفتاد مگر پس از آنکه دو دست خود را فدا کرد و در کنار رود علقمه به خاک افتاد(40)
درتاریخ نقل کرده اند :پرچم حضرت اباالفضل (ع) را با اموال غارت شده به شام بردند یزید وقتی نظرش به پرچم افتاد با دقت نگاهی کرد ودر فکرفرو رفت وسه بار از روی تعجب برخواست ونشست سئوال کردند :ای یزید چه شده اینگونه شگفت زده شدی یزید درجواب گفت :این پرچم در کربلا دست چه کسی بوده ؟
گفتند به دست برادر حسین (ع) ،که نامش عباس بود یزید گفت :تعجبم از شجاعت عجیب این پرچمداراست !
خوب به این پرچم بنگرید می بینیدکه تمام قسمتهای آن از پارچه گرفته تاچوب آن براثر تیرها وسلاحهای دیگر که به آن رسیده آسیب دیده است جزدستگیره آن واین موضع که کاملا سالم مانده حاکی از آن است که تیرها به دست پرچمدار اصابت کرده ولی او پرچم را رهانکرده است وتاآخرین توان خود پرچم را نگه داشته است وتنها وقتی که آخرین رمق خویش را از دست داده پرچم از دستش افتاده است یا با دست او با هم افتاده است ولذا دستگیره پرچم اینگونه سالم مانده است !!(41)
14- کبش الکتیبه:
یعنی قوچ گله که جلو گوسفند حرکت میکند ولیکن به طور مجاز به کسی که جلو لشکر با شجاعت حرکت کند نیز گفته میشود ،فیروز آبادی میگوید مقصود سید قوم وقائد آنها است ،واین لفظ به افراد زیادی گفته شده این لقبى است که به بالاترین رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبیر و دلاورى که از خود نشان مىدهد و نیروهاى تحت امر خود را حفظ مىکند، داده مىشود. این نشان دلیرى، به دلیل رشادت بىمانند حضرت عباس(ع) در روز عاشورا و حمایت بىدریغ از لشکر امام حسین(ع) به او داده شده است. ابوالفضل در این روز، نیرویى کوبنده در سپاه برادر و صاعقهاى هولناک بر دشمنان اسلام و پیروان باطل بود.
شعرای عرب به عنوان زبان حال در اشعار خود آورده اند واز آنها است :
عباس کبش کتیبی وکنانتی
وسری قومی بل اعز حصونی
فاضل دربندی وشیخ کربلایی گویند وقتی امام حسین (ع) خم شد که اباالفضل رابه خیام حرم برساند،حضرت عباس چشمانشان را باز کردند ونگاهی به برادر انداختند وعرض کردند :برادر به حق جدت رسول خدا مرابه خیمه ها مبر ،زیرا :
1- وعده آب به سکینه دادم برای او آب نبردم خجالت میکشم
2- من کبشه کتیبه شما هستم ،وقتی اصحاب شما مرا کشته ببینند شاید عزم آنها سست شود حضرت فرمودند :خدابه شما جزای خیر دهد درحال زندگی ومرگ حمایت برادرت کردی(42)
15- المستعجل :
المستعجل از القابی است که بین مردم شایع است المستعجل یعنی هرکه به او واهلش متوسل شود بسرعت اجابت فرماید ووجدان وتجربه بهترین گواه این امر است
16- المضهضب:
این لقب بین مردم معروف است وبه معنای شدت دهنده است واین کنایه است از اینکه تجاوز کننده به حقوق حضرت وکسی که به جرات به ایشان قسم دروغ میخورد ویاایشان راانکار کند و...زود به جزای عملش میرساند
17- الواقی (نگهبان ) :
خصلت دیگر عباس (ع) نگهبانی وپاسداری محکم وپرتلاش او ازامام حق بود از این رو امام هادی (ع) در زیارت ناحیه او را نگهبان وپاسدار خوانده پاسداری که با اخلاص تمام به نگهبانی حق پرداخت تا حدی که بودن او ،دشمنان خواب واستراحت نداشتند ولی اهل بیت امام حسین (ع)خود را درپناه کوهی استوار میدیدند
شاعر اهل بیت ازری قصیده پرمحتوایی درمورد زبان حال امام حسین (ع) سروده :
امروز بین سردارلشکر،فرمانده کل ،با گردانهای سپاه جدایی افتاد ،امروز پیشوای هدایت یافتگان از آنها پنهان شد ،امروز چشمهای دشمن که با بودن تو به خواب نمی رفت ،به خواب میرود ،ولی چشمهای دوست بی تاب وپریشان شد ،وخوابش دشوار واندک گردید(43)
پیامبر اکرم (ص) فرموده اند: نگهبانی وپاسداری یک شب در راه خداوند متعال ،از عبادت هزار شب که انسان روزش را روزه بگیرد بهتر است(44)
18- الساعی (تلاشگر):
از لقبهای عباس که در زیارت ناحیه امام هادی (ع) آمده است لقب ساعی است یعنی او نهایت سعی وتلاش را برای تحقق نهضت امام حسین (ع) نمود امام صادق (ع) خطاب به او میفرمایند : گواهی میدهم که تو در راه دین ودفاع ز امام برحق ،هیچگونه سستی وتوقف نکردی(45) تلاش او به جایی رسید که وقتی دست راستش را قطع کردند چنین رجز خواند :
سوگند به خدا اگردست راستم را قطع نمودید من بدون درنگ تا جان در بدن دارم از دینم واز حریم امام راستگو وراستین فرزند پیامبر (ص) پاک وامین حمایت میکنم (46)
19- الضیغم :
گاهی عباس راضیغم وگاهی ضرغام که هردو معنی شیر ژیان وچابک است میخواندند همانگونه که حضرت حمزه عموی پدرش شیرخدا وشیر رسول خدا بود وهمان گونه که پدرش علی (ع) اسدالله الغالب شیر غالب وچابک خدا بود واو نیز این خصلت را از آنان به ارث برده بود
20- الفادی :
حضرت عباس (ع) به راستی فداکاری را به آخرین حد ومرز خود رسانید خود وبرادران خود وهستی خود وحتی دو پسر خود را فدای دین وامام حسین (ع) وآرمان آن حضرت کرد علامه سید محسن امین دو پسر حضرت عباس به نام محمد وعبدالله را درشمار شهیدان کربلا شمرده است(47) وابن شهر آشوب یک پسر حضرت عباس به نام محمد راجز شهدای کربلا شمرده است(48)
21- صدیق :
در زیارت حضرت عباس (ع) درروز عید فطر وقربان آمده : سلام برتو ای بنده صالح وراستین وفداکار .واژه صدیق به اصطلاح ادبی مبالغه در صدق وصداقت است این لقب برای عباس (ع) بیانگر خلوص وراستی ودرستی اوست
22- مواسی:
از لقبهای دیگر اوست و اشاره به مواسات و ازخود گذشتگی و فدا شدن او در راه برادرش امام حسین(ع) داردحضرت عباس را امام زمان (عج) در زیارت ناحیه ،با لقب مواسی خوانده است مواسات حضرت عباس (ع) برای برادرش امام حسین (ع) سه نوع بود : مواسات در جان ومال وگفتار ،زیرا سخنانی از نثر ونظم برای هدایت اهل کوفه بیان کرد امام حسین در هنگام شهادت برادر فرمودند : ابوالفضل همان کسی است که حسین را اینک یاری کرده وبا او با مواسات رفتار کرده وهیچ خوف وبیمی اورا از تصمیم واراده خود باز نداشت وجان خود را با لب تشنه برای حسین (ع) فداکرد
23- یکی دیگر از لقبهای او «رئیس عسکر الحسین» است، فرمانده سپاه حسین(ع) .
24- از دیگر لقبهایی که برای عباس (ع) ذکر کرده اند المصفی است (49)
ادامه دارد .... مقالات مرتبط دیگر
منابع وپی نوشتها :
1- انیس الشیعه ،المجدی ،انوار نعمانیه ج 1 ص 124 ،قمر بنی هاشم ص 22 به نقل از وقایع الایام بیرجندی
2- .خصایص العباسیه ص 122 و239
3- فرهنگ معین 2/2272 چاپ 1371 امیر کبیر
4- منتهى الارب .ص ؟
5-سوره الفتح : آیه 29.
6-خصائص العباسیه : صفحه 118.
7- منتخب طریحى : شیخ فخر الدین الطریحى (متوفى 1085) ص 312
8- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام .
9- سردار کربلا: صفحه 164. قمر بنی هاشم ص 21 والعباس ض 138
10- کبریت احمر ص 406
11- فرسان الهیجاء: صفحه 191
12- البطل العلقمی ج 2 ص 210 واسرار الشهادة ج 2 ص 399
12- شخصیت ابوالفضل از عطای خراسانی ص 116 و117
14- به نقل از منقل فى اخبار قریش : صفحه 437.
15- زندگانی حضرت ابوالفضل العباس ص 290،
16- مولد العباس بن علی علیه السلام، ناصری، محمدعلی، ص 61.
17- سردار کربلا: صفحه 317.
18- سرالسلسله العلویه عمدة الطالب 356 ،مقاتل الطالبین 84 والعباس ص 147
19- بحارالانوار 98/230
20- سوره فاطر: آیه 1.
21- سوره فرقان : آیه 45.
22- ربى جیرون : نام مکان و محل اقامت یزید بوده است .
23- خصایص العباسیه : صفحه 124.
24- اسرارالشهادة ص 323 وبطل العلقمی 2/151
25- دائرة المعارف تشیع : از یادداشت عبد الحسین شیهدى .
26- فضائل العباسیه ص 131،
27- کتاب حضرت ابوالفضل مظهر کمالات وکرامات ج1 ص 177-178 از سید مرتضی موحد ابطحی موسوی اصفهانی
28- العباس ص 149
29- مقتل الحسین مقرم ص 398
30- امالی صدوق مجلس 70
31- بنگر به : ابوالحسن درالمجدی ،داودی در عمدة الطالب ،ابن ادریس در مزار سرائر ،تاریخ خمیس ج 2 ص 317 ،نویری در نهایة الارب ج 2 ص 341 ،شبلنجی در نورالابصار ص 93 ،علامه حجت الاسلام محمد باقر قاینی درالکبریت الاحمر ج 2 ص 34
32- تنقیح المقال ج 2 ص 128
33-مولدالعباس بن علی ،تالیف محمد علی الناصری ،ص 50 و51
34- مستدرک حاکم ج 3 ص 126
35- این چند خط اخیر از یادداشت شاعر دلسوخته اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام آقا سید مصطفى آرنگ استفاده شده است .
36- در متن عمید آمده است که امروز معادل سر تیپ در فارسى است ، لذا سپهسالار که ؛ عربى لواء است ارجح به نظر رسید. نقل از: سید حسن اسلامى ، مترجم محترم کتاب شریف العباس بن على علیه السلام تاءلیف علامه شیخ باقر شریف قرشى
37- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام : صفحه 26.
38- فرسان الهیجاء ج 1 ص 189 ومعالی السبطین ج 2 ص 441
39-زندگانى حضرت ابوالفضل علیه السلام : صفحه 25.
40- همان مدرک .
41- داستان دوستان ج 2 ص 234 داستان 164 به نقل از کتاب دین وتمدن محمد علی حرمانی لبنانی وچهره درخشان قمر بنی هاشم ص 190 ح 1
42- اسرار الشهادة ص 321 ومعالی السبطین 1/247 وبطل علقمی 1/53-92
43- منتخب التواریخ ص 260
44- نهج الفصاحه حدیث 1355
45- کامل الزیارات ص 208
46- اعیان الشیعه ج 1 ص 608
47- اعیان الشیعه ج 1 ص 610
48- مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 112
49- فرسان الهیجاء 1/190،بطل العلقمی ص 2/112
نوجوانی حضرت عباس (ع) :
محبت پدری گاه علی(ع) را بر آن می داشت تا پاره پیکرش را ببوسد، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامی آشنا سازد. از این رو لحظه ای عباس را از خود دور نمی ساخت. فرزند پاکدل علی(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت و.این علاقه شدید این دو را بهم میرساند عباس (ع) از پدر شنیده بود که: بهترین یاران تو کسی است که تو را دلباخته آخرت سازد و در دنیا به زهد و پارسایی ات وادارد و بر فرمان خدا یاری ات دهد. و عباس (ع) این سخن را تا پایان عمر در گوش داشت و در آزمایشگاه کربلا دروس فرا گرفته را به نیکوترین وجه امتحان داد. حضرت قمر بنى هاشم علیه السلام آیتى از جمال و زیبایى بود. رخساره اش زیبا چهره اش پر شکوه ، اندامش متناسب ، و در عین حال چنان نیرومند بود که آثار دلیرى و شجاعت را بخوبى نمایان مى ساخت .زیباییش آنچنان بود که هنگامی که در کوچه ها قدم میگذاشت مردم برای تماشایش از هم سبقت میگرفتند ام البنین سلام الله علیه مى گفت : پسرم ، به خدا مى سپارمت ! قلب مادر آکنده از محبت به عباس علیه السلام بود و براى وى از جانش عزیزتر و گرامیتر مى نمود. مادر از چشم حسودان بر او نگران بود و مى ترسید که مبادا به او آسیبى برسانند و رنجورش کنند، لذا او را در پناه خداوند متعال قرار داد و ابیات زیر را در باره اش سرود:
اعیذه بالواحد
من عین کل حاسد
قائهم و القائد
مسلمهم و الجاحد
صادرهم و الوارد
مولدهم و الوالد(14)
یعنى : فرزندم را، از چشم حسودان نشسته و ایستاده ، آینده و رونده ، مسلمان و منکر، بزرگ و کوچک ، و زاده و پدر، در پناه خداوند یکتا قرار مى دهد(15) آنگونه که در منابع تاریخی آمده، حضرت عباس(علیهالسلام) دارای ورزیدگی اندام و تناسب اعضایی که بیانگر توان جسمی و از ویژگیهای ارثی او بوده است. چرا که هم پدر او از ابرپهلوانان عرب به شمار میرفته و هم خاندان مادری او (ام البنین )گرُد میدان بوده اند،
از دیگر دلایل این قدرت جسمی، افزون بر فرآیند ارثی، این بوده که او از کودکی با ورزش و چالاکی انس داشت. ورزش و کار در مزرعه و آموزشهای نظامی و همچنین تعلیمات معنوی پدر عالی مقامش علی(ع) دست به دست هم داد و از عباس (علیهالسلام)، جوانی نیرومند، شجاع، مطیع ولایت وبسیار مودب ساخت.
نقل شده است روزی امیرمؤمنان حضرت علی(علیهالسلام) در مسجد نشسته بود و مردم را پند میداد. مردی اعرابی وارد مسجد شد. سلام کرد و صندوقی را که همراه داشت، بر زمین گذاشت و به حضرت گفت: «ای پیشوای من! پیشکشی برای شما آوردهام.» آنگاه صندوقچه را گشود و شمشیری آب دیده و منحصر به فرد را از آن بیرون آورد و به حضرت تقدیم کرد.
در همین هنگام، حضرت عباس (علیهالسلام) که نوجوانی رشید بود، وارد شد و پس از سلام، با ادب در گوشهای ایستاد. نگاهش در برق شمشیر گره خورد. حضرت علی(علیهالسلام) متوجه علاقه و شگفتزدگی عباس شد و از او پرسید: «پسرم دوست داری این شمشیر برای تو باشد؟» عباس، با شادی پاسخ داد: «آری، پدر!» حضرت، برخاست و با دست خود، شمشیر را بر بلندای قامت استوار او حمایل کرد. سپس به برازندگی شمشیر بر اندام رشید و تناور فرزندش نگریست و اشک بر محاسن سفیدش جاری شد. حاضران پرسیدند: «یا امیرالمؤمنین! چرا گریه میکنید؟» حضرت فرمودند: «روزی را میبینم که او با این شمشیر، نفس دشمن را در سینه حبس میکند و بی امان بر آنان میتازد و سرانجام به شهادت میرسد.»(16)
چهارده سال از عمر عبّاس در کنار علی(ع) گذشت، دورانی که علی(ع) با دشمنان درگیر بود. گفته اند عبّاس در برخی از آن جنگها شرکت داشت، در حالی که نوجوانی در حدود دوازده ساله بود، رشید و پرشور و قهرمان که در همان سنّ و سال حریف قهرمانان و جنگاوران بود. علی(ع) به او اجازه پیکار نمیداد به امام حسن و امام حسین هم چندان میدانِ شجاعت نمایی نمیداد. اینان ذخیره های خدا برای روزهای آینده اسلام بودند و عبّاس میبایست جان و توان و شجاعتش را برای کربلای حسین نگه دارد و علمدار سپاه سیدالشهدا باشد برخی جلوه هایی از دلاوری این نوجوان را در جبهه صفّین نگاشته اند. اگر این نقل درست باشد، میزان رزم آوری او را در سنین نوجوانی و دوازده سالگی نشان میدهد مگر برادرزاده اش حضرت قاسم سیزده ساله نبود که آن حماسه را در رکاب عمویش آفرید و تحسین همگان را برانگیخت؟ مگر پدرش علی بن ابی طالب(ع) در جوانی با قهرمانان نام آور عرب، همچون «مرحب» در جنگ خیبر و «عمروبن عبدودّ» در جنگ خندق درگیر نشد و آنان را به هلاکت نرساند؟ مگر عباس، برادر امام حسن و امام حسین ومحمد حنفیّه و زینب و کلثوم نبود؟ مگر نیاکانش ازناحیة مادر در قبیلة «کلاب» همه از سلحشوران و تکسواران عرصه های رزم وشجاعت و شمشیرزنی و نیزه افکنی نبودند؟ عباس، محلّ تلاقی دو رگ و ریشة شجاعت بود، هم از سوی پدر که علی(ع) بود و هم از طرف مادر.
حماسه آفرینی در سنّ نوجوانی:
در یکی از روزهای نبرد صفّین، نوجوانی از سپاه علی(ع) بیرون آمد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه های شجاعت و هیبت و قدرت هویدا بود. از سپاه شام کسی جرأت نکرد به میدان آید. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاویه یکی از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»که دلیرمردی برابر با هزاران نفر بود صدا کرد و گفت: به جنگ این جوان برو. آن شخص گفت: ای امیر، مردم مرا با ده هزار نفر برابر میدانند، چگونه فرمان میدهی که به جنگ این نوجوان بروم؟ معاویه گفت: پس چه کنیم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، یکی از آنان را میفرستم تا او را بکشد. گفت: باشد. یکی از پسرانش را فرستاد، به دست این جوان کشته شد. دیگری را فرستاد، او هم کشته شد. همه پسرانش یک به یک به نبرد این شیر سپاه علی(ع) آمدند و او همه را از دم تیغ گذراند خود ابن شعثاء به میدان آمد، در حالی که میگفت: ای جوان، همه پسرانم را کشتی، به خدا پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند. حمله کرد و نبرد آغاز شد و ضرباتی میان آنان ردّ و بدل گشت. با یک ضربت کاری جوان، ابن شعثاء به خاک افتاد و به پسرانش پیوست. همه حاضران شگفت زده شدند. امیرالمؤمنین او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهرهاش کنار زد و پیشانی او را بوسه زد. دیدند که او قمر بنی هاشم عباس بن علی(ع) است
نیز آورده اند در جنگ صفین، در مقطعی که سپاه معاویه بر آب مسلّط شد و تشنگی، یاران علی(ع) را تهدید میکرد، فرمانی که حضرت به یاران خود داد و جمعی را در رکاب حسین(ع) برای گشودن شریعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن علی هم در کنار برادرش و یار و همرزم او حضور داشته است
استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد که در کمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی کامل، ممتاز و شایسته گردد. نه تنها در قامت رشید بود، بلکه در خِرد، برتر و درجلوه های انسانی هم رشید بود. او میدانست که برای چه روزی عظیم، ذخیره شده است تا در یاری حجّت خدا جان نثاری کند. او برای عاشورا به دنیا آمده بود.
این حقیقت، موردتوجّه علی(ع) بود، آنگاه که میخواست با امّ البنین ازدواج کند. وقتی هم که حضرت امیر در بستر شهادت افتاده بود، این «راز خون» را به یاد عبّاس آورد و در گوش او زمزمه کرد
سال چهلم هجری رسید و فاجعه خونین محراب کوفه اتّفاق افتاد شب 21 رمضان سال 41 هجری بود. علی(ع) در آخرین ساعات عمر خویش،عبّاس را به آغوش گرفت و به سینه چسبانید و به این نوجوان دلسوخته، که شاهد خاموش شدن شمع وجود علی بود، فرمود: پسرم، به زودی در روز عاشورا، چشمانم به وسیلة تو روشن میگردد؛ پسرم، هرگاه روز عاشورا فرا رسید و بر شریعة فرات وارد شدی، مبادا آب بنوشی در حالی که برادرت حسین(ع) تشنه است این نخستین درس عاشورا بود که در شب شهادت علی(ع) آموخت و تا عاشورا پیوسته در گوش داشت شاید در همان لحظات آخر عمر علی(ع) که فرزندانش دور بستر او حلقه زده بودند و نگران آینده بودند ، حضرت به فراخور هر یک، توصیه هایی داشته است. بعید نیست که دست عبّاس را در دست حسین(ع) گذاشته باشد و عبّاس را سفارش کرده باشد که: عباسم، جان تو و جان حسینم در کربلا! مبادا از او جدا شوی و تنهایش گذاری!(17)
وقتی علی(ع) به شهادت رسید، عباس بن علی چهارده ساله بود و غمگینانه شاهد دفن شبانه و پنهانی امیرالمؤمنین(ع) بود. بی شک این اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختی آزرد. امّا پس از پدر، تکیه گاهی چون حسنین (علیهماالسلام) داشت و در سایه عزّت و شوکت آنان بود. هرگز توصیه ای را که پدرش در شب 21 رمضان درآستانه شهادت به عباس داشت از یاد نبرد
او میدانست که روزهای تلخی در پیش دارد و باید کمر همّت و شجاعت ببندد و قربانی بزرگ منای عشق درکربلا شود تا به ابدیّت برسد
فصل جوانی قمربنی هاشم :
عباس درهمه دوران حیات، همراه برادرش حسین(ع) بود و فصل جوانی اش در خدمت آن امام گذشت. میان جوانان بنی هاشم شکوه و عزّتی داشت و آنان برگرد شمع وجود عباس، حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند و این جمعِ حدوداً سی نفری، در خدمت و رکاب امام حسن و امام حسین همواره آماده دفاع بودند و در مجالس و محافل، از شکوه این جوانان، به ویژه از صولت و غیرت و حمیّت عباس سخن بود
عباس چند سال پس از شهادت پدر در سنّ هجده سالگی در اوائل امامت امام مجتبی با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج کرد. ابن عباس راوی حدیث و مفسّر قرآن و شاگرد لایق و برجستة علی(ع) بود. شخصیّت معنوی و فکری این بانو نیز در خانه این مفسّر امّت شکل گرفته و به علم و ادب آراسته بود.
عباس ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالهایی که برادرش امام حسن مجتبی(ع) به امامت رسید، حیله گریهای معاویه، آن حضرت را به صلح تحمیلی وا داشت. ستمهای امویان اوج گرفته بود. حجربن عدی و یارانش شهید شدند؛ عمروبن حمق خزاعی شهید شد، سختگیری به آل علی ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطبای وابسته به دربارِ معاویه، پدرش علی(ع) را ناسزا میگفتند. عباس بن علی شاهد این روزهای جانگزای بود تا آن که امام حسن به شهادت رسید. وقتی امام مجتبی، مسموم و شهید شد، عباس بن علی 24 سال داشت. باز هم غمی دیگر برجانش نشست
پس از آن که امام مجتبی(ع) بنی هاشم را در سوگ شهادت خویش، گریان نهاد و به ملکوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار دیگر تجربة رحلت رسول خدا و فاطمة زهرا وعلی مرتضی را تکرار کردند و غمهایشان تجدید شد. خانة امام مجتبی پر از شیون و اشک شد. عباس بن علی نیز ازجمله کسانی بود که با گریه و اندوه برای برادرش مرثیه خواند و خاک عزا بر سر و روی خود افکند و از جان صیحه کشید امّا چاره ای نبود، میبایست این کوه غم را تحمل کند و دل به قضای الهی بسپارد و خود را برای روزهای تلخ تری آماده سازد. امام حسن مجتبی(ع) را غسل دادند و کفن کردند.
عبّاس در مراسم غسل پیکر مطهّر امام:
امام حسن(ع) با برادران دیگرش (امام حسین و محمد حنفیّه) همکاری و همراهی داشت و شاهد غمبارترین وتلخترین صحنه مظلومیّت اهلبیت بود. آنگاه که تابوت امام مجتبی(ع) را وارد حرم پیامبر(ص) کردند تا تجدید دیداری با آن حضرت کنند، مروانیان پنداشتند که میخواهند آن جا دفن کنند و جلوگیری کردند و تابوت امام حسن(ع) را تیرباران نمودند.در این صحنه ها بود که خشم جوانان غیرتمند بنی هاشم برانگیخته شد و اگر سید الشهدا(ع) آنان را به خویشتنداری و صبر دعوت نکرده بود، دستهایی که به قبضه های شمشیر رفته بود زمین را از خون دشمنانِ بدخواه سیراب میکرد. عباس رشید نیز در جمع جوانان هاشمی، جرعه جرعه غصه میخورد و بنابه تکلیف، صبر میکرد. میخواست که شمشیر برکشد و حمله کند، امّا حسین بن علی نگذاشت و او را به بردباری و خویشتنداری دعوت کرد و وصیّت امام مجتبی(ع) را یادآور شد که گفته بود خونی ریخته نشود
این سالها نیز گذشت. عباس بن علی(ع) زیر سایة برادر بزرگوارش سیدالشهدا(ع) و در کنار جوانان دیگری از عترت پیامبر خدا میزیست و شاهد فراز و نشیبهای روزگار بود. آن حضرت، در مدینه و در جمع بنی هاشم میزیست و زمان همچنان میگذشت تا آن که سال شصت هجری رسید و حادثة کربلا و نقش عظیمی که وی در آن حماسه آفرید. با این بخش از زندگی الهام بخش او در آینده آشنا خواهیم شد.
آن روز هم که پس از مرگ معاویه، حاکم مدینه میخواست درخواست و نامة یزید را دربارة بیعت با امام حسین(ع) مطرح کند و دیداری میان ولید و امام در دارالاماره انجام گرفت، سی نفر از جوانان هاشمی به فرماندهی عباس بن علی(ع) با شمشیرهای برهنه، آماده و گوش به فرمان، بیرون خانة ولید و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشارة امام بودند که اگر نیازی شد به درون آیند و مانع بروز حادثه ای شوند. کسانی هم که از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا حرکت کردند، تحت فرمان اباالفضل(ع) بودند اینها، گوشه هایی از رخدادهای زندگی عباس در دوران جوانی بود تا آن که حماسة عاشورا پیش آمد و عباس، وجود خود را پروانه وار به آتشِ عشقِ حسین زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاکان بر او باد
کنیه های حضرت عباس علیه السلام
1- ابوالفضل : مشهورترین کنیه آن حضرت ، ابوالفضل است ، از آنجا که حضرت را فرزندى به نام«فضل» بود، او را به «ابوالفضل» کنیه داده بودند.(18)
شاعرى در سوگ ایشان مىگوید:
ابا الفضل یا من اسّس الفضل والابا
ابى الفضل الاّ ان تکون له ابا
«اى ابوالفضل! اى بنیانگذار فضیلت و خویشتندارى! «فضیلت» جز تو را به پدرى نپذیرفت» این کنیه با حقیقت وجودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض فرزندى به نام فضل نداشت، باز به راستى ابوالفضل (منبع فضیلت) بود و سرچشمه جوشان هر فضیلتى به شمار مىرفت؛ زیرا در زندگى خود با تمام هستى به دفاع از فضایل و ارزشها پرداخت و خون پاکش را در راه خدا بخشید. حضرت پس از شهادت، پناهگاه دردمندان شد و هر کس با ضمیرى صاف او را نزد خداوند شفیع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت، مى توان گفت او پدر تمام فضایل انسانیت و کمال بوده است
2- ابو القربة وابوالقاسم : در کتاب العباس دو کنیه دیگر براى آن حضرت نقل کرده است : یکى ابو القربة(پدر مشک( که آن را از کتاب مزار سرائر ابن ادریس و مقاتل الطالبیین ابوالفرج و انوار النعمانیه سید جزایرى و تاریخ خمیس ابوالحسن دیاربکرى نقل فرموده ؛وچون آب دادن وسقایی ملازم با داشتن مشک است این کنیه را برای حضرت انتخاب کرده اند و دیگرى ابوالقاسم(پدر تقسیم کننده ) است و مستند ایشان ، زیارت روز اربعین مى باشد که از جابر نقل شده و در آن آمده است که وى در روز اربعین متوجه قبر آن بزرگوار گردید و گفت : اسلام علیک یا اءباالقاسم ، اسلام علیک یا عباس بن على علیه السلام الخ و چون جابر از اکابر صحابه بوده و در این خانواده تربیت شده است ، البته سبب آن را مى داند، چه آنکه آن حضرت فرزندى به نام قاسم نداشت تا مکنى به آن شود(19) . مورخان ونسب شناسان ذکر کرده اند : حضرت را فرزند دیگرى بود به نام «قاسم»، لذا ایشان را «ابوالقاسم» کنیه داده بودند. برخى از مورخان معتقدند قاسم همراه پدر و در راه دفاع از ریحانه رسول اکرم در سرزمین کربلا به شهادت رسید و پدر، او را در راه خدا فدا کرد.
3- ابوفرجه: یعنی کسی که پناهنده به او شود زود گشایش در کارش بنماید واز گرفتاریها نجاتش بخشد
4- ابوراس الحار :کنایه است از زود غضب کردن نسبت به امور الهی ومهلت ندادن به خیانتگر واز مجرم نگذشتن
5- ابوالشارة : یعنی صاحب کرامتهای مشهوره ای که شک در آن نیست
القاب حضرت عباس علیه السلام :
معمولاً القاب ، ویژگیهاى نیک و بد آدمى را مشخص مى سازد و هر کس را بر اساس خصوصیتى که دارد لقبى مى دهند. ابوالفضل را نیز به سبب داشتن صفات والا و گرایشهاى عمیق اسلامى ، لقبهایى داده اند،وقتی به القاب زیبای حضرت عباس می نگریم، آنها را همچون آیینه ای می یابیم که هرکدام،جلوه ای از روح زیبا و فضایل حضرتِ ابوفضایل را نشان میدهد. القاب حضرت عباس، برخی در زمان حیاتش هم شهرت یافته بود، برخی بعدها بر او گفته شد و هر کدام مدال افتخار و عنوان فضیلتی است جاودانه. چه زیباست که اسم، با مسمّی و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هرکس شایسته و درخور لقب و نام و عنوانی باشد که با آن خوانده و یاد میشود از آن جمله
1- قمر بنى هاشم:
شهسواری که نگهبان حریم دین است
قمربرج شجاعت علوی آیین است
لقبش ماه بنی هاشم ونامش عباس
ساقی تشنه لبان از شرف وتمکین است
حضرت عباس با رخسار نیکو و تلألو چهره، یکى از آیات کمال و جمال به شمار مىرفت در حقیقت نه تنها قمر خاندان گرامى علوى بود، بلکه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مىرفت که بر راه شهادت پرتو افشانى مىکرد و مقاصد آنرا براى همه مسلمانان آشکار میکرد.
نوشته اند: و کان العباس رجلا و سیما جمیلا یر کب الفرس و رجلاه یخطان فى الاءرض و کان یقال له قمر بنى هاشم و کان لواء الحسین علیه السلام معه
یعنى : حضرت عباس علیه السلام مردى خوش سیما، خوش صورت و خوش قیافه بود و چون سوار بر اسب مى شد پاهایش از کثرت بلند بودن به زمین مى رسید.(البته به نظر من شاید این سخن کنایه از قدبلند بودن ایشان باشدنه اینکه واقعاحضرت اینقدر بلند بوده چون به به نظر میرسد این سخن مبالغه باشد چون اگر کسی رااینگونه مجسم کنیم به نظر نمی رسد تناسب اندام جالبی داشته باشد آنهم ماه زیبای بنی هاشم که از هر لحاظ به زیبایی ورعنایی مشهور بوده الله اعلم ) به او قمر بنى هاشم مى گفتند و در روز عاشورا لواى امام حسین علیه السلام در دست او بود.
از آنجا که آن حضرت در میان بنى هاشم از نظر زیبایى ممتاز بد، وى ار ماه بنى هاشم مى نامیدند. صباحت وجه و خوش صورتى ، از نعیم الهى است ؛ چنانچه در ذیل آیه شریفه یزید فى الخلق ما یشاء ان الله على شى ء قدیر(20)
در آفرینش ، آنچه مى خواهد، مى افزاید که خدا بر بعث و ایجاد هر چیز قادر است ) وارد شده که خداوند جمیل است و دوست دارد جمال را. روشنایى صورت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام هر تاریکى یى را روشن مى کرد و جمال وم هیئت او به اندازه اى بود که هر گاه دست به دست على اکبر داده و در کوچه مدینه عبور مى کردند، زن و مرد کوچه براى زیارت جمال آن دو جوان از هم سبقت مى گرفتند.کسی که چهار خصلت از بلندای اندام وگردن وبازو وقدم رادارا باشد بطوله میگویند وچون حضرت عباس این چار خصلت راداشت اورا بطوله عرب می نامیدند
بهترین خوبى آن است که در آن خوبى صورت با خوبى سیرت ، و حسن جمال با حسن اعمال و افعال جمع شوند. بنى امیه ، قبیح صورت و کریه منظر بودند و بنى هاشم صورت دلجو و سیرت نیکو داشتند. حضرت هاشم معروف به حسن جمال بود و خال هاشمى معروف است و حضرت عبد المطلب و عبدالله و عباس و موسى مبرقع و حضرت محمد صلى الله علیه و آله نیز در نکویى منظر شهره بودند؛ چنانچه در وصف صورت آن حضرت نقل شده است که جمال ایشان از ماه روشنتر و درخشنده تر بود (اضواءمن القمر)
حضرت رسول صلى الله علیه و آله خود در باب حسن یوسف مى فرماید ان یوسف کان فى اللیل قمرا و فى النهار شمسا و فى السحر کوکبا یعنى یوسف پیامبر صلى الله علیه و آله در سب مثل ماه بود، و در روز مانند آفتاب ، و در سحرگاهان همچون ستاره مى درخشید.
از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدند: وجه اختصاص حسن به یوسف چه بود؟ فرمود: روز قرعه فضائل ، قرعه حسن جمال به نام یوسف برآمد. گویند: این خبر در بازارهاى مدینه و خانه ها حتى در میان زنها شهرت یافت و عایشه آن را شنید، چون حضرت رسول صلى الله علیه و آله به خانه آمد، او ار محزون دید و وقتى از سبب حزن وى پرسید، عرض نمود: حسن و جمال ، از آن شماست یا یوسف ؟ فرمود: او خوش صورت تر و من نمکینتر مى باشم . و لکن بر اهل دوق و معرفت مخفى نیست که از جمال یوسف پرده برداشتند تا همه کس او را آشکار بدید، ولى از جمال محمد صلى الله علیه و آله پرده برنداشتند زیرا هیچ کس دیده اى را طاقت دیدن مستقیم نبود! و آنگهى محبوب ار در پرده نگاه مى دارند: در شب معراج از مصدر جلال خطاب به جبرئیل رسید که : من محمد صلى الله علیه و آله را به زیر هفتاد هزار پرده غیرت متوارى گردانیده ام ، امشب یک پرده از جمال او بردار تا نظاره کنندگان عالم اعلا حسن و جمال وى را ببینند؛ و چون جبرئیل یک پرده برداشت نورى پدید آمد که از پرتو آن نه نور عرش را جلوه اى ماند و نه کرسى را ونه آفتاب و ماه و ستارگان را. بعد از آن ، خطاب آمد: یا محمد، چه غم امت دارى ؟! امشب یک پرده از هفتاد هزار پرده را برداریم عجب مدار که تمام معاصى امت در جنب آن ناچیز و نابود گردد.
حال که سخن بدینجا رسید مقتضى است اشاره به قول حکما کنیم که گفته اند بایستى بین ظل و ذى تناسب بوده باشد، و نظام موجود در ظل ، کاشف از نظام موجود در ذى ظل است . به مصداق آیه مبارکه الم تر الى ربک کیف مد الظل و لو شاء لجعله ساکنا ثم جعلنا علیه دلیلا(21)
ترجمه اجمالى آیه : یا پندارى که اکثر این کافران حرفى مى شنوند و یا تعقلى دارند؟ (حاشا) اینان در بى عقلى مانند چهار پایانند، بلکه داناتر و گمراهتر، آیا ندیدى که لطف خدا چگونه سایه را با آنکه اگر خواستى ساکن کردى بر سر عالمیان بگسترانید، آنگاه افتاب را بر آن دلیل قرار دادیم ) همه عالم ، ظل وجود حق مى باشند، و دیگر انکه جمال هر چیز جز همان تناسب اجزاى موجود در شى ء نیست ، بنابراین ، جمالى که در سلسله موجودات عالم ناسوت مشاهده مى شود ظل جمال تناسب عقول مى باشد تابرسد به نظام عقلانى (عقل اول ) و نظام در مرتبه فیض مقدس و اقدس الخ .
دیگر اینکه بدن ظل نفس است و هر قدر نفس داراى بها و روشنى باشد در بدن اثر مى کند و آثارش از بدن ظاهر مى گردد، و این است که در حدیث دارد: اطلب الحاجة من حسان الوجوه ، یعنى حاجات خود را از نیکو رویان و خوش طینیان بخواهید که صورت خوب ، نشانه سیرت خوب است .
حال اگر کسى گوید: دیده ایم بعضى مردمان خوش صورت داراى سیرتهاى سوء یابالعکس مى باشند، جوابش آن است که آن قاعده کلیه جارى است ؛ منتهاى مراتب ، اخلاق رذیله در بعضى کسبى مى باشد. مقصود آن است که چون انوار مقدسه محمد و آل محمد صلى الله علیه و آله مجارى و مجالى جمال و کمال حق - جل و علا - بوده واسطه فیض اقدس و نظام احسن مى باشند، در عالم ناسوت و جسمانیت نیز از تمام مردم خوش صورت تر و نمکینتر بوده و در ظاهر و باطن ، نیکو صورت و سیرتند.
از دیگر شواهد اعلاى حسن ، حضرت امام حسن علیه السلام است که آن قدر خوش صورت بود که زنها حریص بودند براى جناب و مى آمدند و خواهش ترویج داشتند براى خوش صورتى آن جناب ، و در اسلام مستحب است اگر زنى خواهش ترویج کند مرد اجابت او کند. حضرت امام حسین علیه السلام نیز نور از پیشانى و دهان و نحر مبارکش مى بارید. و الفضل ما شهدت به الاعداء یعنى : فضل و برترى آن است که دشمن هم بر آن فضیلت شهادت دهد و اعتراف نماید. دشمن و قاتل امام حسین علیه السلام ، یزید پلید، در مدح صورت و سر مقدس او گفت :
یا حبذا بر دک فى الیدین
و لو نک الاحمر فى الخدین
و در اشعر دیگرش گفت :
لما بدت تلک الرؤ وس و اءشرقت
تلک الشموس على ربى جیرون(22)
شعر ظاهرا از مسلم جصاص است که مى گوید: این نور و تشعشع که از سرها تلاءلو مى کند، پیداست که آفتابى درخشان از منظومه شمسى ربوبى است و به دست بدترین مردم جنایتکار این فاجعه برپا شده است . همو مى گوید: سر مقدس امام حسین علیه السلام را در بازار کوفه دیدم و هو راءس قمرى زهرى اءشبه الخلق برسول الله صلى الله علیه و آله یعنى آن سر چون ماه درخشنده بود و از همه مردم بیشتر به رسول خدا صلى الله علیه و آله شباهت داشت
نیز حضرت جواد الائمه علیه السلام در بین ائمه علیه السلام بسیار خوش صورت بود به حدى که وقتى که ام الفضل او را دید حالش دگرگون شد، چونانکه زنان مصر در وقت دیدن یوسف صلى الله علیه و آله از خود بى خود شدند و دست خویش را بریدند. در مورد حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام گفته اند: کفلقة قمر. یعنى مثل پاره ماه بود و در مورد دو طفلان مسلم علیه السلام نیز نوشته اند که وقتى سرهاى آنها ار برابر ابن زیاد گذردند قام ثلاث مرات متعجبا من حسینهما یعنى سه مرتبه به علت تعجب از حسن آنها برخاست و نشست . از اینکه به حضرت ابوالفضل علیه السلام قمر بنى هاشم مى گفتند، معلوم مى شود بعد از مقام امام ، خوش صورت تر از او در بنى هاشم نبوده است(23)امام حسین وقتی هنگام شهادت عباس تشریف آوردند بالای سر ش فرمودند :
ای ماه نورافشان من !تودر هرمشکل وتنگنایی کمک من بودی(24)
در حدیث ریان بن شبیب از حضرت رضا(ع) نقل میکند :با امام حسین (ع) هجده مرد از اهل بیتش کشته شدند که شبیه ونظیری برای آنها در زیبایی وعبادت وملکات انسانی و... نبود این لقب را مناقب ابن شهر آشوب 4/108،ومقاتل الطالبین ص 85 وجفات الخلود والعباس ص 148 ذکرکرده اند
ای روی دل افروزت آیینه زیبایی
وی عشق جهانسوزت سرمایه شیدایی
رخسار بدیع تو دیباچه نیکویی
اخلاق شریف تو مجموعه زیبایی
دام دل مشتاقان زلفت به دلاویزی
سروچمن گیتی قدت به دل آرایی
گرسرو توراگویم زین گفته خجل گردم
کی سرو کسی دیده با این همه رعنایی
گرماه توراخوانم از عجز فرو مانم
زیراکه ندارد ماه این جلوه ورخشانی
ای مهر سپهرحسن ای ماه بنی هاشم
کی ماه کند هرگز با روی تو همتایی
بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
زندگینامه قمر بنی هاشم قسمت اول
مقدمه :
با میلاد ماه بنی هاشم (ع) جهان فروغی دیگر یافت واز افق مجد علوی اختری تابناک درخشیدن گرفت مولودی که از کانون شجاعت شیر نوشید ،در دامان خلیفه الهی رشد یافت واز پدر ائمه (ع) در سرشتش بهره ها داشت
پس عباس اگرگام مینهاد به راه شرف وسیادت بود اگرسخن میگفت به رشد وهدایت لب می گشود اگرمینگریست به سوی حق بود اگرروی میگرداند از باطل بود اگر عزت نفس میورزید از ستم وتعدی بود وبالاخره اگر جان باخت در طریق دین مبین بود
آری براستی که عباس (ع) استوانه فضیلتها بود وبهترین اسوه در کرامت وبزرگ منشی واینها همه پرتو انوار سید الشهدا (ع) بود که در آیینه تمام نمای وجود قدسی وی تجلی می یافت وبی شک یکی از مصادیق بارز آیات :
« قسم به خورشید وآن هنگام که فروغ میبخشد وقسم به ماه آن زمان که دنبال خورشید روان است» حسین وعباس (ع) می باشند او در همه حال در پشت سر امامش حرکت میکرد حتی در ظهور جسم شریفش به این عالم شهود هم یک گام از مولایش عقب است !!چنانچه میلاد امام حسین (ع) در سوم شعبان است وولادت عباس (ع) در چهارم شعبان سال 26 هجری است (1) هنگامی که به دنیا آمد امیرالمومنین بسیار شادمان شد وبسیار گریست واو را بوسه باران کرد چون میدانست او چگونه به شهادت میرسد
میلاد او به اشک وفقدان او به گریه
گویا که ارتباطی است مابین این تو را
میلاد او بگریاند مولی الموحدین را
در ماتش نشاندند سلطان کربلا را
بعد از حسین آمدو پیش از برادرش رفت
یعنی ادب به جایش هروقت وهرکجارا
این زندگینامه علمدار عشق است که تقدیم میکنم به پیشگاه سردار کربلا ،قهرمان نینوا ،علمدارکوی وفا ،پیشتاز شهیدان دشت صفا ،ماه تابان آل طاها ،شیر بیشه فضیلتها وبرآورنده حاجتها : باب الحوائج قمربنی هاشم ابوالفضل عباس
بیوگرافی ماه بنی هاشم :
اسم : عباس بن على بن ابیطالب علیه السلام
کنیه : ابوالفضل
لقب : قمر بنى هاشم ، باب الحوائج ، طیار، اطلس، سقا و غیره
تولد: 4 شعبان سال 26 هجرى در مدینه طیبه (اقوال دیگر نیز در تاریخ آمده است)
شهادت : محرم الحرام سال 61 هجرى ، در کربلاى معلى ، کنار نهرعلقمه
پدر: امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام ، مولود کعبه ، شهید محراب و مظلوم تاریخ
مادر: فاطمه کلابیه ، معروف به ام البنین سلام الله علیه
عمر مبارک : 34 الی 35 سال
سمت در کربلا: پرچمدار و فرمانده ارتش سیدالشهداء امام حسین علیه السلام و سقاى تشنه لبان
خلیفه غاصب زمان به هنگام شهادت: یزیدبن معاویه لعنة الله علیه
قاتل : حکیم بن طفیل سنبسى
از مجموع کتب انساب و تاریخ بر مى آید که حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ، بر حسب زمان تولد، پنجمین پسر حضرت امیر المؤ منین على علیه السلام بوده است :
1- حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام ، تولد سال 3 هجرى ، شهادت سال 50.
2- حضرت امام حسین علیه السلام ، تولد سال 4 هجرى ، شهادت سال 61.
3- حضرت محسن که در سال 11 سقط و شهید شد.
4- محمد حنفیه ، تولد سال 16، وفات سال 81
5- عباس اکبر، تولد بین سالهاى 24 - 26، شهادت سال 61
لازم به ذکر است که حضرت عباس (ع) با امیرالمومنین 14 سال وبا امام حسن مجتبی (ع) 24 سال وبا امام حسین (ع) نزدیک 34 سال زندگانی کردند بنابراین در روز شهادت ایشان 34 ساله بودند
پدر ومادر حضرت ابوالفضل (ع):
حسب و نسبى والاتر و درخشانتر از نسب حضرت، در دنیاى حسب و نسب وجود ندارد. عباس از بطن خاندان علوى برخاسته است، یکى از والاترین و شریفترین خاندانهایى که بشریت در طول تاریخ خود شناخته است، خاندانى تناور و ریشهدار در بزرگى و شرافت که با قربانى دادن در راه نیکى و سود رسانى به مردم، دنیاى عربى و اسلامى را یارى کرد و الگوهایى از فضیلت و شرف براى همگان بجا گذاشت و زندگى عامه را با روح تقوا و ایمان منور ساخت. در این جا اشارهاى کوتاه به ریشههاى گرانقدرى که «قمر بنى هاشم» و «افتخار عدنان» از آنها بوجود آمد، مىکنیم. پدر بزرگوار حضرت عباس(ع) امیرالمؤمنین وصى رسول خدا(ص) در مدینه علم نبوت، اولین ایمان آورنده به پروردگار و مصدق رسولش، همسر دخت پیامبرش، همپایه «هارون» براى «موسى» نزد حضرت ختمى مرتبت، قهرمان اسلام و نخستین مدافع کلمه توحید است که براى گسترش رسالت اسلامى و تحقق اهداف بزرگ آن با نزدیکان و بیگانگان جنگید. تمام فضیلتهاى دنیا در برابر عظمت او ناچیزند و در فضیلت و عمل، کسى را یاراى رقابت با او نیست. مسلمانان به اجماع او را پس از پیامبر اکرم(ص) داناترین، فقیهترین و فرزانهترین کسى مىدانند. آوازه بزرگیش در همه جهان پیچیده است و دیگر نیازى به تعریف و توصیف ندارد. عباس را همین سرافرازى و سربلندى بس که برخاسته از درخت امامت و برادر دو سبط پیامبر اکرم(ص) است. مادر گرامى و بزرگوار ابوالفضل العباس(ع) بانوى پاک فاطمه دخت حزام بن خالد است. حزام از استوانههاى شرافت در میان عرب به شمار مىرفت و در بخشش، مهماننوازى، دلاورى و رادمردى مشهور بود. خاندان این بانو از خاندانهاى ریشهدار و جلیلالقدر بود که به دلیرى و دستگیرى معروف بودند. هنگامى که امام امیرالمؤمنین(ع) به سوگ پاره تن و ریحانه پیامبر اکرم(ص) و بانوى زنان عالمیان، فاطمه زهرا(س) نشست، برادرش عقیل را که از عالمان به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برایش همسرى برگزیند که زاده دلاوران باشد تا پسر دلیرى به عرصه وجود برساند و سالار شهیدان را در کربلا یارى کند. عقیل، بانو امالبنین از خاندان بنىکلاب را که در شجاعت بىمانند بود، براى حضرت انتخاب کرد. بنىکلاب در شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند. امام این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر امالبنین فرستاد. پدر خشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر شتافت و او با سربلندى و افتخار، پاسخ مثبت داد و پیوندى همیشگى با مولاى متقیان، امیرمؤمنان(ع) بست. حضرت در همسرش، خردى نیرومند، ایمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ او کوشید. ام البنین بر آن بود تا جاى مادر را در دل نوادگان پیامبر اکرم و ریحانه رسول خدا و آقایان جوانان بهشت، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پر کند؛ مادرى که در اوج شکوفایى پژمرده شد و آتش به جان فرزندان نوپاى خود زد. فرزندان رسول خدا در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مىدیدند و از فقدان مادر، کمتر رنج مىبردند. امالبنین فرزندان دخت گرامى پیامبر اکرم(ص) را بر فرزندان خود که نمونههاى والاى کمال بودند مقدم مىدانست و عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مىکرد، لیکن، ام البنین توجه به فرزندان پیامبر را فریضهاى دینى مىشمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود به محبت آنان دستور داده بود و آنان امانت و ریحانه پیامبر بودند؛ امالبنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و حق آنان را ادا کرد. محبت بىشائبه امالبنین در حق فرزندان پیامبر و فداکاریهاى فرزندان او در راه سیدالشهدا(ع) بىپاسخ نماند، بلکه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانى نسبت به آنان چیزى فرو گذار نکردند. رفتن نواده پیامبر اکرم، شریک نهضت حسینى و قلب تپنده قیام حسین، زینب کبرى، نزد امالبنین و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش، نشاندهنده منزلت والاى امالبنین نزد اهل بیت(ع) است. این بانوى بزرگوار، جایگاهى ویژه نزد مسلمانان دارد و بسیارى معتقدند او را نزد خداوند، منزلتى والاست و اگر دردمندى او را واسطه خود نزد حضرت بارى تعالى قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد، لذا به هنگام سختیها و درماندگى این مادر فداکار را شفیع خود قرار مىدهند، البته بسیار طبیعى است که امالبنین نزد پروردگار مقرب باشد؛ زیرا در راه خدا و استوارى دین حق، فرزندان و پارههاى جگر خود را خالصانه تقدیم داشت. نخستین فرزند پاک بانو امالبنین، علمدار کربلا ابوالفضل العباس(ع) بود که با تولدش، مدینه به گل نشست، دنیا پر فروغ گشت و موج شادى، خاندان علوى را فرا گرفت. قمرى تابناک به این خاندان افزوده شده بود و مىرفت که با فضایل و خون خود، نقشى جاودانه بر صفحه گیتى بنگارد. هنگامىکه مژده ولادت عباس به امیرالمؤمنین(ع) داده شد، به خانه شتافت او را در برگرفت، باران بوسه بر او فرو ریخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجرا کرد.
باید آری چون ابوالفضل از علی مرتضی
والدی را آنچنان مولودی اینچنین
زین نور روشن چشم شاه اولیاء
جاودان از این کرامت شادمان ام البنین
درمورد چگونگی ماجرای ازدواج وزندگی عاشقانه حضرت امیرالمومنین (ع) با بانو ام البنین (س) به زندگینامه بانوی عشق وادب ام البنین (س) در وبلاگ تنها منجی مراجعه کنید
تاریخ تولد عباس :
در سال تولد حضرت ابوالفضل (ع) اختلاف وجود دارد و از میان همه احتمالات میتوان سالهای 24 یا 26 هجری را برگزید ولی قول مشهور این است که عباس (ع) سحرگاه روز جمعه در چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه دیده به جهان گشوده است.اکثرمورخان هم همین تاریخ را قبول دارند
موضوع شایان تذکر، این است که روز سوم شعبان سال سوم یا چهارم هجری حضرت امام حسین (ع) تولد یافته و برادرش عباس (ع) روز چهارم شعبان به دنیا آمده است.
مطلع شعبان همایون اثر
بر ادب توست دلیلی دگر
سوم این ماه ،چون نور امید
شعشعه صبح حسینی دمید
چهارم این مه که پراز عطر وبوست
نوبت میلاد علمدار اوست
شد به هم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل وشعاع حسین
ای به فدای سروجان وتنت
وین ادب آمدن ورفتنت
وقت ولادت قدمی پشت سر
وقت شهادت قدمی پیشتر !!
چون در دستگاه منظم خلقت هرگز چیزی به تصادف واقع نمیشود، بلکه همه چیز را خداوند حساب شده و دقیق آفریده و میآفریند، از این رو تولد امام حسین (ع) را در روز سوم شعبان و تولد برادرش عباس (ع) را روز چهارم شعبان نمیتوان امری تصادفی دانست.باتوجه به تاریخ تولد او میتوان گفت که وی درزمان خلافت عثمان به دنیا آمده است با این ترتیب کودک زیباروی ام البنین که بعدها، قمربنی هاشم لقب یافت، 7الی 8سال در زمان خلافت عثمان بوده ، لذا زمانی که خلیفه سوم مقتول گشته و پدرش علی (ع) به خلافت انتخاب شده 9 ساله بوده است. از آن جا که نوابغ عالم، رشد فکری فوق العاده دارند، عباس (ع) که از نیروی جسمانی چشمگیری نیز برخوردار بود، به زودی مقام والایی را در اجتماع احراز کرد و قبل از بلوغ به عباس رشید شهرت یافت.
میلاد ابو الفضل عباس (ع):
ام البنین در خانه على(ع) به سر مى برد و به زندگى پر افتخار با مولا و فرزندانِ گرامى او ادامه مى داد تا اینکه احساس نمود باردار شده است. بیان این احساس براى على(ع) بسیار خوشایند بود، تا آنجا که گل لبخند بر لبان و نور امید را در دل و جان مولا نشاند. معناى آن به ثمر نشستن میوه آرزوى على(ع) یعنى تولد یافتن فرزند دلاورى چون ابوالفضل العباس(ع) بود؛ همان شخصیت بزرگوار و باوفایى که در آینده اى نه چندان دور مى بایست اصلى ترین یار و تنها سردار و سقاى باوفاى برادرش ـ حسین(ع) در صحراى کربلا و ذوب در ولایت او باشدنتظار على(ع)، ام البنین و فرزندان فاطمه زهرا(س) به سر آمد و خانه مولا به قدوم مبارک عباس روشن گشت. تولد وى بیش از همه موجبات خوشحالىِ اصلى ترین حادثه جویان دشت کربلا یعنى برادرش ـ حسین(ع) ـ و خواهرشان ـ زینب(س) ـ را فراهم آورد
در بعضى از کتب معتبر نقل شده که ، در روز ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ام البنین سلام الله علیه قنداقه او را به دست امیر المؤ منین علیه السلام داد تا بر وى نامى بگذارد. حضرت زبان مبارک را به دیده و گوش و دهان اوگردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود.
ثم اذن فى اذنه الیمنى و اقام فى لیسرى . سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت . یکى از سنتهاى رسول خدا صلى الله علیه و آله که براى مسلمین ارث گذارده این است که در حین تولد فرزند، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند تا از همان بدو تولد با اسامى خدا و رسول خدا و امام و ولى خدا آشنا گردد. حضرت امیر المؤ منین على علیه السلام به ام البنین علیه السلام فرمود: چه اسمى بر این طفل گذارده اید؟ عرض کرد: من در هیچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام ، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمود: من او را به اسم عمویم ، عباس ، عباس نامیدم . پس دستهاى او را بوسیده و اشک به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دستها در یوم الطف در کنار شریعه فرات در راه یارى دین خدا قطع خواهد شد(2) علی(ع) در هفتمین روز میلاد، فرزند دلبند خود را خواست. طبق سنت پسندیده اسلام، موهای زیبایش را تراشید و هم وزن آن ها، طلا یا نقره به مستمندان داد. سپس گوسفندی، به عنوان عقیقه، ذبح کرد تا به برکت آن صدقات و این قربانی پیکر پاک عباس عزیز پا برجا و سالم ماند و ایام زندگانی اش طوبای برکاتی جاودان شود. گفتار امام(ع) و نام حماسی نوزاد دفتر طلایی خاطرات او را در مقابل دیدگان آشنایان می گشود. از این رو بر بینش علی(ع) آفرین می گفتند و انتخاب عقیل را می ستودند. آن ها از روزی یاد می کردند
عباس به چه معناست؟
دانی عباس از چه آمده نامش
عابس وعباس را تو واژه آن خوان
یعنی با هیبت وابهت وقدرت
آن سان کزوی شد ی حریف هراسان
آری از یک نهیب شیر دلاور
روبهکان میشوند جمله گریزان
عباس صیغه مبالغه یعنی حداکثر عبوس وترش رو بودن ،از عبس به معنی درهم شدن بشیره وعبوس شدن صورت است عباس =عبوس : ترش رو بودن (3)
امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) از پس پرده هاى غیب ، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس (دُژم : شیر بیشه)(4) نامید؛ زیرا در برابر کژیها و باطل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نیکى ، خندان و چهره گشوده . همان گونه که پدر دریافته بود، فرزندش در میادین رزم و جنگهایى که به وسیله دشمنان اهل بیت ( علیهم السّلام ) به وجود مى آمد، چون شیرى خشمگین مى غرّید، گردان و دلیران سپاه کفر را درهم مى کوفت و در میدان کربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس مرگ آورى کرد. شاعر درباره حضرتش مى گوید:
عبست وجوه القوم خوف الموت
والعباس فیهم ضاحک متبسّم
« هراس از مرگ ، چهره دشمن را درهم کشیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسم بود»
دیدیم که عباس علیه السلام ، صیغه مبالغه از ماده عبس است که به معنى در هم شدن بشره و قبض و گرفتگى صورت مى باشد. به مضمون الاسماء تنزل من السماء( اسامى ، از آسمان نازل مى شود) خداوند در اسم گذارى فرزند الهام مى فرماید و اسامى اشخاص غالبا منطبق با احوال و اوصاف مى باشد. آن جناب نیز چون به مفاد اشداء على الکفار(5) بر دشمنان حق عبوس و در جنگ عیور و مهیب بوده ، یا آنکه بر اثر صولت و شجاعت و غیرتى که آن حضرت در قبال دشمن به هنگام قتال با قوم داشت ، از خوف و بیم وى در وجود کریهه و خبثیه آن قوم کافر لعیم کراهت و عبوست ظاهر مى شده است ، لذا مسما به اسم عباس شده است(6)
منتخب طریحى و دیگر کتب ، در وصف آن حضرت آورده اند: که« کالجبل العظیم و قلبه کالطود الجسیم لانه کان فارسا هماما و بطلا و ضرغاما و کان جسورا على الطعین و الضرب فى میدان الکافر و الحروب»(7)
فرزند رشید امیر المؤ منین ، در جنگها و غزوات با شجاعان عرب پنجه در افکنده داد مردانگى و جرات و قوت را از حیدر کرار میراث داشت در منتخب تواریخ در مورد نام حضرت عباس آمده :« نام قمر بنی هاشم عباس است وبه حساب ابجد میشود 133 وکلمه باب حسین هم به شماره حساب ابجد 133 است ویکی از ختمهای تجربه شده این است که کسی که حاجت داشته باشد 133 مرتبه به عدد نام عباس بخواند: «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین (ع) الکشف کربی بحق اخیک الحسین (ع) » حاجتش برآورده شود ان شاء الله
چه خوب گفته سید محمد علی ریاضی:
درگه والای تو در نشاتین
هست در رحمت وباب حسین
هرکه به دردی به غمی شد دچار
گوید اگر یکصدو سی بار
ای علم افراخته در عالمین
اکشف یا کاشف کرب الحسین
از کرم ولطف جوابش دهی
تشنه اگر آمده آبش دهی
کودکی ماه بنی هاشم :
امیر المؤ منین علیه السلام دستهاى عباس علیه السلام را مى بوسد :
مورخان نقل مى کنند: در دوران طفولیت حضرت عباس علیه السلام یک روز امیرالمؤ منین علیه السلام وى را در دامان خود گذاشت و آستینهایش را بالا زد و در حالیکه که بشدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى عباس علیه السلام پرداخت ام البنین سلام الله علیه ، حیرت زده از این صحنه ، از امام علیه السلام پرسید: چرا گریه مى کنید؟! حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آنچه را که بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم ام البنین سلام الله علیه ، شتابان و هراسان ، پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟!
امام علیه السلام با لحن مملو از غم و اندوه و تاثر گفت : آنها از بازو قطع خواهد شد کلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنین سلام الله علیه فرود آمد و قلبش را ذوب کرد و با دهشت بسرعت پرسید: چرا دستهایش قطع مى شوند؟! و امام علیه السلام به او خبر داد که دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول الله صلى الله علیه و آله قطع خواهد شد. ام البنین سلام الله علیه گریست و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش شریک شدند سپس ام البنین سلام الله علیه به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت که فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا صلى الله علیه و آله و ریحانه او خواهد گردید(8)
امیر المؤ منین على علیه السلام فرمود: ام البنین ، فرزندت عباس علیه السلام را نزد خداى تبارک و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش ، دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با آنها با ملائکه در بهشت پرواز کند، همان گونه که قبلا این عنایت را به جعفربن ابى طالب علیه السلام نموده است . ام البنین سلام الله علیه با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد(9)
با تولّد عبّاس، خانة علی(ع) آمیخته ای از غم و شادی شده بود : شادی برای این مولود خجسته، و غم و اشک برای آینده ای که برای این فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود
چون مرتضی قنداقه عباس در برگرفت
گفتا فلک : بر دست خود ،مهری مه انور گرفت
یا از گلستان شرف وی لاله احمر گرفت
چونان که گفتی مصطفی بر دست خود حیدر گرفت
بوسه بر دستانش زدو از دیدگان گوهر گرفت
زان ماجرا غم بر دل وبر جان آن مادر گرفت
گفتا مگر عیبی بود در این دو دست نازنین !؟
شگفت نی در کربل گردد جدا از ظلم وکین!
آری که خود این دستها باید علمداری کند
در راه سبط مصطفی از جان وفاداری کند
بهر رواج دین حق دفع ستمکاری کند
از قتل قوم مشرکین سیلاب خون جاری کند
بر حفظ ناموس خدا نیکو فداکاری کند
تا از حریم شاه دین آن سال نگهداری کند
آن دم فداکاری وی مقبول ومستحسن شود
کو همچو جعفر ،عم خود ،دستش جدا از تن شود
اینکه حضرت امیر المؤ منین على علیه السلام دست فرزند خود را، عباس ، را مى بوسید، میزان کثرت عطوفت آن حضرت به وى معلوم مى گردد (چنانکه ، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز دست حضرت زهرا سلام الله علیه را مى بوسید و وى را در جاى خود مى نشاند)
عبّاس در خانة علی(ع) و در دامان مادرِ با ایمان و وفادارش و در کنار حسن و حسین(علیهماالسلام) رشد کرد و از این دودمان پاک و عترتِ رسول، درسهای بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام علی(ع) بی شک، در شکل دادن به شخصیت فکری و روحی بارز و برجسته عباس، سهم عمده ای داشت و درک بالای او ریشه در همین تربیتهای والا داشت نشانه های فضل از طفولیت در چهره آن حضرت نمایان بود ومهمترین فضل که در وجود نورانی حضرت عباس نمود داشت وجلوه گری میکرد معرفت الله بود
محقق بیرجندی چنین نقل میکند :
استاد ما در مستدرک الوسائل روایت کرده از یکی از سه سفینه یعنی کشکول شهید اول که :
در دوران کودکی حضرت امیرالمومنان او رابر زانوی خود وزینب عالمه را درکنارخود نشانده بود وعباس تازه به تکلم آمده وزبان باز کرده بود
امام به این کودک عزیز گفت: بگو یک. عبّاس گفت: یک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری کرد و گفت: ای پدر به زبانی که گفته ام یک دو نمی گویم . شرم میکنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود شد و پیشانی عبّاس را بوسید با شنیدن این سخنان حکیمانه ، محبت امیر المؤ منین على علیه السلام نسبت به ایشان افزایش یافت (10) حضرت زینب کبرى سلام الله علیه ، ناظر این جریان بود، عرض کرد: پدر جان شما ما را دوست مى دارى ؟ حضرت فرمود: آرى ، فرزندان ما پاره جگرهاى ما مى باشند. زینب کبرى علیه السلام عرض مرد: یا اءبتاه ، حب خدا و حب اولاد چگونه در یک دل جمع مى شود؟ محبت شما نسبت به ما همانا شفقت مى باشد و محبت خالص براى خداست . (11). این مقام ورتبه توحیدی را حضرت را تا آخر عمر با خود داشت تا آنجا که در روز عاشورا ودرمعرکه کارزار در ضمن خطابه ای غراء وکلامی فصیح میفرماید: من پسر علی میباشم از مبارزه شجاعان نا توان نیستم وچشم برهم زدنی ،شرک نورزیدم ونافرمانی رسول الله (ص) را در آنچه دستور داده اند نکرده ام(12)
در کتاب مستطرف الاحادیث نقل شده :
روزی امام حسین (ع) در مسجد آب خواست عباس (ع) که در آن هنگام کودک بود بی آنکه به کسی بگوید با شتاب از مسجد بیرون آمد وپس از چند لحظه دیدند ظرفی را پر از آب کرده وبا احترام خاصی ظرف آب را به برادرش تقدیم میکند
البته لازم به ذکر است که کتاب لولو ومرجان محدث نوری آب آوردن ابوالفضل در کودکی برای امام حسین (ع) را قصه ای بیش نمی داند که ص 191 این کتاب میباشد الله اعلم
روایاتی دیگر میگوید :
روزی خوشه انگوری را به حضرت عباس دادند او با اینکه کودک بود با شتاب از خانه بیرون آمد پرسیدند کجا میروی فرمود : می خواهم این انگوررا برای مولایم امام حسین (ع) ببرم(13) در روزهای کودکی عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایی و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهی و رفتار آسمانی اش بر وی تاثیر می نهاد. او از دانش و بینش علی(ع) بهره می برد. حضرت در باره تکامل و پویایی فرزندش فرمود: ان ولدی العباس زق العلم زقا؛ همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا می گیرد، از من معارف فرا گرفت.
در بیان شهادت حضرت علی اصغر (ع)
پس حضرت بر در خیمه آمد و به جناب زینب سلام الله علیه فرمود کودک صغیرم را به من سپارید تا او را وداع کنم، پس آن کودک معصوم را گرفت و صورت به نزد او برد تا او را ببوسد که حرمله بن کامل اسدی لعین تیری انداخت و بر گلوی آن طفل رسید و او را شهید کرد. و باین مصیبت اشاره کرده شاعر در این شعر:
وَ مُنْعَطِفِ اَهْوی لِتَقْبیلِ طِفْلِهِ فَقَبَّلَ مِنْهُ قَبْلهُ السَّهْمُ مَنْحَراً
پس آن کودک را به خواهر داد، زینب سلام الله علیه او را گرفت و حضرت امام حسین علیه السلام کفهای خود را زیر خون گرفت همینکه پر شد به جانب آسمان افکند و فرمود سهل است بر من هر مصیبتی که بر من نازل شود زیرا که خدا نگران است.
سبط ابن جوزی در تذکره از هشام بن محمد کلبی نقل کرده که چون حضرت امام حسین علیه السلام دید که لشکر در کشتن او اصرار دارند قرآن مجید را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشکر ندا کرد:
بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ کِتابُ الله وَجَدّدی مُحَمّّدٌ رَسُولُ اللهِ صَلّی الله عَلَیْه و الِهِ.
ای قوم برای چه خون مرا حلال میدانید آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدم در حق من و برادرم حسن علیه السلام.
هذانِ سَیّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ.
در این هنگام که با آن قوم احتجاج مینمود ناگاه نظرش افتاد به طفلی از اولاد خود که از شدت تشنگی میگریست حضرت آن کودک را بر دست گرفت و فرمود:
یا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذا الطّفْلَ.
ای لشکر اگر بر من رحم نمیکنید پس بر این طفل رحم کنید، پس مردی از ایشان تیری به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود. امام حسین علیه السلام شروع کرد به گریستن و گفت ای خدا حکم کن بین ما و بین قومی که خواندند ما را که یاری کنند بر ما پس کشتند ما را، پس ندائی از هوا آمد که بگذار او را یا حسین که از برای او مرضع یعنی دایهایست در بهشت.
در کتاب احتجاج مسطور است که حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر گودی در زمین کند و آن کودک را به خون خویش آلوده کرد پس او را دفن نمود.
طبری از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام روایت کرده که تیری آمد رسید بر گلوی پسری از آن حضرت که در کنار او بود پس آن حضرت مسح میکرد خون را بر او و میگفت: اَلَلّهَمَّ احْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْم دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا فَقَتَلُونا.
.: Weblog Themes By Pichak :.