سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آخرین قیمت گوشی موبایل
آخرین قیمت لپ تاپ
آخرین قیمت تبلت
تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 9:43 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

=== نام‌ها و صفات تصریح شده در قرآن ===
خداوند به طور صریح با نام‌ها و صفات زیر در قرآن ذکر شده است:

[[آخذ]]{{•}} [[آخر]]{{•}} [[ابقی]]{{•}} [[احد]]{{•}} [[احسن‌الخالقین]]{{•}} [[احکم‌الحاکمین]]{{•}} [[ارحم‌الرّاحمین]]{{•}} [[اسرع‌الحاسبین]]{{•}} [[اشدّ]]{{•}} [[اعلی]]{{•}} [[اعلم]]{{•}} [[اقرب]]{{•}} [[اکرم]]{{•}} [[اله]]{{•}} [[اللّه]]{{•}} [[اوّل]]{{•}} [[اولی]]{{•}} [[اهل‌التّقوی]]{{•}} [[اهل‌المغفره]]{{•}} [[باری]]{{•}} [[باطن]]{{•}} [[بالغ]]{{•}} [[بدیع]]{{•}} [[بَرّ]]{{•}} [[بصیر]]{{•}} [[توّاب]]{{•}} [[جاعل]]{{•}} [[جامع]]{{•}} [[جبّار]]{{•}} [[حاسب]]{{•}} [[حافظ]]{{•}} [[حسیب]]{{•}} [[حفیظ]]{{•}} [[حفیّ]]{{•}} [[حق]]{{•}} [[حَکَم]]{{•}} [[حکیم]]{{•}} [[حلیم]]{{•}} [[حمید]]{{•}} [[حیّ]]{{•}} [[خادع]]{{•}} [[خالق]]{{•}} [[خبیر]]{{•}} [[خلّاق]]{{•}} [[خیر]]{{•}} [[خیرالحاکمین]]{{•}} [[خیرالرّاحمین]]{{•}} [[خیرالرّازقین]]{{•}} [[خیرالغافرین]]{{•}} [[خیرالفاتحین]]{{•}} [[خیرالفاصلین]]{{•}} [[خیرالماکرین]]{{•}} [[خیرالمنزلین]]{{•}} [[خیرالنّاصرین]]{{•}} [[خیرالوارثین]]{{•}} [[ذوالجلال والاکرام]]{{•}} [[ذوالرّحمه]]{{•}} [[ذوالطّول]]{{•}} [[ذوالعرش]]{{•}} [[ذوالفضل]]{{•}} [[ذوالقوّه]]{{•}} [[ذوالمعارج]]{{•}} [[ذوانتقام]]{{•}} [[ذوعقاب]]{{•}} [[ذومغفره]]{{•}} [[راد]]{{•}} [[رافِع]]{{•}} [[رئوف]]{{•}} [[ربّ]]{{•}} [[رحمن]]{{•}} [[رحیم]]{{•}} [[رزّاق]]{{•}} [[رفیع‌الدّرجات]]{{•}} [[رقیب]]{{•}} [[زارع]]{{•}} [[سریع‌الحساب]]{{•}} [[سریع‌العقاب]]{{•}} [[سلام]]{{•}} [[سمیع]]{{•}} [[سمیع‌الدّعاء]]{{•}} [[شاکر]]{{•}} [[شاهد]]{{•}} [[شدیدالعذاب]]{{•}} [[شدیدالعقاب]]{{•}} [[شدیدالمحال]]{{•}} [[شفیع]]{{•}} [[شکور]]{{•}} [[شهید]]{{•}} [[صادق]]{{•}} [[صمد]]{{•}} [[ظاهر]]{{•}} [[عالم]]{{•}} [[عالم‌الغیب]]{{•}} [[عالم‌الغیب والشّهاده]]{{•}} [[عزیز]]{{•}} [[عظیم]]{{•}} [[عفوّ]]{{•}} [[علّام‌الغیوب]]{{•}} [[علیم]]{{•}} [[علیّ]]{{•}} [[غافرالذنب]]{{•}} [[غالب]]{{•}} [[غفّار]]{{•}} [[غفور]]{{•}} [[غنیّ]]{{•}} [[فاعل]]{{•}} [[فاطر]]{{•}} [[فالق‌الاصباح]]{{•}} [[فالق‌الحبّ والنّوی]]{{•}} [[فتّاح]]{{•}} [[فعّال]]{{•}} [[قائم علی کلّ نفس]]{{•}} [[قابل‌التّوب]]{{•}} [[قادر]]{{•}} [[قاهر]]{{•}} [[قدّوس]]{{•}} [[قدیر]]{{•}} [[قریب]]{{•}} [[قوی]]{{•}} [[قهّار]]{{•}} [[قیّوم]]{{•}} [[کاشف]]{{•}} [[کافی]]{{•}} [[کبیر]]{{•}} [[کریم]]{{•}} [[کفیل]]{{•}} [[لطیف]]{{•}} [[مالک]]{{•}} [[مُبتَلی]]{{•}} [[مبین]]{{•}} [[متعال]]{{•}} [[متکبّر]]{{•}} [[متوفّی]]{{•}} [[متین]]{{•}} [[مجیب]]{{•}} [[مجید]]{{•}} [[محیط]]{{•}} [[محیی]]{{•}} [[مخزی‌الکافرین]]{{•}} [[مستعان]]{{•}} [[مُستَمِع]]{{•}} [[مصوّر]]{{•}} [[مُطَهّر]]{{•}} [[مقتدر]]{{•}} [[مقیت]]{{•}} [[مُلْتَحِد]]{{•}} [[ملک]]{{•}} [[ملیک]]{{•}} [[مُمِدّ]]{{•}} [[مُنتَقِم]]{{•}} [[مُنزِل]]{{•}} [[مُنَّزِل]]{{•}} [[مولی]]{{•}} [[مؤمن]]{{•}} [[موهن]]{{•}} [[مهلک]]{{•}} [[مهیمن]]{{•}} [[نصیر]]{{•}} [[نور]]{{•}} [[واحد]]{{•}} [[وارث]]{{•}} [[واسع]]{{•}} [[والی]]{{•}} [[ودود]]{{•}} [[وکیل]]{{•}} [[ولی]]{{•}} [[وهّاب]]{{•}} [[هادی]]




تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 9:41 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

«حق تعالی را نَود و نُه اسم می‌باشد که اگر کسی آنها را بر شمارد، وارد بهشت می‌شود و آن اسامی از این قرار است: الله، الإله، الواحد، الأحد، الصّمد، الأوّل، الآخر، السّمیع، البصیر، القدیر، القاهر، العلی، الأعلی، الباقی، البدیع، الباریء، الأکرم، الظّاهر، الباطن، الحی، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحقّ، الحسیب، الحمید، الحَفِی، الرّبّ، الرّحمن، الرّحیم، الذّاری، الرّازق، الرّقیب، الرّؤوف، الرّائی، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، السید، السبوح، الشهید، الصّادق، الصانع، الطّاهر، العدل، العَفُوّ، الغفور، الغنی، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القدیم، الملک، القدّوس، القوی، القریب، القیوم، القابض، الباسط، قاضی الحاجات، المجید، المولی، المنّان، المحیط، المبین، المقیت، المصوّر، الکریم، الکبیر، الکافی، کاشف الضّر، الوتر، النّور، الوهاب، النّاصر، الواسع، الودود، الهادی، الوفی، الوکیل، الوارث، البرّ، الباعث، التّواب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر النّاصرین، الدّیان، الشکور، العظیم، اللطیف، الشافی.»




تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 9:39 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

اگر خداجویی و خداطلبی فطری است باید عرفان و شناخت منازل عمیق معرفت نیز فطری باشد. هاله ای از قدس و معنویت واژه «عرفان» را احاطه کرده است. و عارف کسی است که: «فکر خود را به قدس جبروت متوجه ساخته و دائماً نور حق را در سرّ خود می طلبد».(2)

توضیح و تفسیر مباحث عرفانی در این مختصر نمی گنجد، و ما در این جا تنها به نقطه نظرات عرفانی آینه حق نمای این دوران، خلیفه و نایب مهدی صاحب الزمان - عجل الله تعالی فرجه - ، عارف کامل و دل سوخته، طبیب و مرهم مشتاقان، راهنما و دلیل آزادگان، فقیه الفلاسفه و فیلسوف الفقها، مقتدای عارفان و قطب حق طلبان، اسدالله جبهه های مبارزه با کفر و شرک و نفاق، زاهد و راهب و صاحب اشک روان نیمه های شب، آیةالله العظمی امامخمینی - قدّس الله نفسه الزکیه - می پردازیم.

در هر مسأله عرفانی تنها اشاراتی گذرا به کلمات حضرت امام داشته و دیدگاه های خاص ایشان را تبیین می کنیم، البته چاره ای از گزیده گویی و پرهیز از شرح و بسط نداشته وگرنه «مثنوی هفتاد من کاغذ شود». ضمناً آنچه در این جا مطرح می شود به اندازه فهم نویسنده از کلمات حضرت امام خمینی رحمه الله است نه به اندازه معرفت و عرفان آن حضرت.

 

تعریف عرفان

عرفان به عرفان نظری و عرفان عملی تقسیم می گردد، در این مجموعه بیش ترین توجه ما به عرفان نظری است، گرچه در خلال برخی از مباحث به عرفان عملی امام خمینی رحمه الله نیز می پردازیم، اما ثقل اصلی بحث بر عرفان نظری است.

برای عرفان نظری تعریف های مختلفی بیان شده و به تفاوت های عرفان با اخلاق و سیر و سلوک توجه خاصی شده است. امام خمینی رحمه الله معتقد است که: «عرفان عبارت است از معرفت خدا و شئون ذاتی و تجلیات اسمائی و افعالی او در حضرت علمیه و عینیه به مشاهده حضوری، و نیز علم حضوری داشتن به کیفیت مناکحات و مراودات و نتایج الهی در حضرات اسمائی و اعیانی».(3)

به بیانی کوتاه تر می توان گفت: عرفان نزد امام خمینی رحمه الله عبارت است از: «علم به کمال جلاء و کمال استجلاء» و کمال جلاء یعنی ظهور حق در مرآة أتم، و کمال استجلاء یعنی شهود حق خود را در آن مرآة. و در جای دیگر کمال استجلاء را این گونه معنا کرده است: «شهود حق، نفس خود را به اسم جامعش در مرآة اتم - که همان انسان کامل باشد - را کمال استجلاء گویند».(4)

آنچه گذشت تعریف عرفان نزد امام بود، و اما تعریف «عارف»: ابن سینا معتقد است که کسی که دائماً فکرش متوجه قدس جبروت باشد عارف نامیده می شود. ولی حضرت امام معتقد است که: «عارف کسی است که قلب خود را هیولا و پذیرای هر صورتی که محبوب بر او وارد سازد قرار دهد، و هیچ فعلیت و صورتی جز آن را طلب ننماید».(5)

در عرفان نظری تمام مسائل به مسأله شناخت «حق» یا خدای متعال و انسان کامل برگشت می کند، به همین جهت ما به مسأله شناخت خدای متعال می پردازیم:

 

شناخت حق متعال

اشاره کردیم که در عرفان چیزی مهم تر از مسأله شناخت حق متعال و انسان کامل نیست و چون مسأله انسان کامل نیز به بحث از مرآة و تجلیات حق تعالی برگشت می کند بنابراین موضوع اصلی عرفان نظری «حق» سبحانه و تعالی است، همان گونه که صدرالدین قونوی در مفتاح و ابن فناری در مصباح الانس بیان کرده اند.(6)

موضوع عرفان نظری وجود حق تعالی است از جهت ارتباط او با خلق، زیرا حقیقت صرفه وجود، به اعتبار اصل حقیقت خود کنز مخفی است، که هیچ سخنی درباره او نمی توان بیان کرد. پس در واقع، عرفان از ذات مقدس به اعتبار اسماء و صفات بحث می کند.

معرفت نوعی عرفان است که فوق علم می باشد، علم بذر و مقدمه رسیدن به مشاهده و معرفت است، علم غیبت است و معرفت مشاهده و حضور است. علم حصولی هرگز به بارگاه کبریایی و حریم قدس الهی راه ندارد و تنها راه مسأله علم حضوری و عرفان است. قدم فکری در این جا راه نداشته و باید با قدم معنویت عرفان حرکت نمود. حضرت امام خمینی رحمه الله می فرماید: «فکر و علم حصولی نمی توانند وجود را معرفی نمایند، زیرا فکر ترتیب اموری است برای رسیدن به امر دیگر. پس فکر مربوط به عالَم کثرت و غیریت است، و راهی در باب توحید و نفی کثرت ندارد. اما علم شهودی و معرفت حضوری است وحدت آفرین بوده به خلاف علم حصولی که کثرت آفرین است و ملاکش غیریت می باشد. در علم حضوری ملاک هو هویت و نفی غیریت است و همه تعیّنات را از بین می برد.

پس عدم گردم عدم چون ارغنون       گویدم إنّا إلیه راجعون(7)

بنابراین به نظر حضرت امام علت آن که علم حصولی نمی تواند به خداوند برسد این است که در علم حصولی غیریت و کثرت علم و عالم و معلوم مطرح است، اما در علم حضوری ملاک وحدت است. و غیریت و کثرت با روح توحید سازگار نمی باشد. علاوه بر آن که در علم حصولی تصور معلوم نزد عالم است و از خدای متعال تصور و صورتی برای هیچ کس حاصل نمی شود. در علم حصولی احاطه عالم بر معلوم وجود دارد و نیز باید بین صورت ذهنی که معلوم بالذات است و شی ء خارجی که معلوم بالعرض است تفاوت گذارد، ولی هیچ کدام درباره شناخت انسان از خداوند صادق نیست.

ابن سینا نیز می گوید: «تنها راه شناخت حق متعال عرفان عقلی است»(8)، و حضرت امام فرموده است: «ادراک ظاهر و مظهر ذوقی شهودی است، و این غیر از آن چیزی است که جمهور مردم و عقول آنان می فهمد».(9) ابن سینا - طبق کلام مشاء، که خدا را محرک اول می دانند - از خدا به «اول» تعبیر کرده است، و قهراً باید مخلوقات را آخر بنامد، ولی امام خمینی رحمه الله به ظاهر و مظهر تعبیر کرده است، و این تعبیر موافق با قرآن و روایات می باشد.

علم حصولی به برهان لمّی و انّی تقسیم می شود. برهان انّی از معلول به علت رسیدن است، و چنین چیزی مفید یقین نمی باشد. زیرا معلول هرگز نمی تواند آینه تمام نمای علت باشد. و برهان لمّی نیز نداریم، زیرا برهان لمّی شناخت شی ء از راه علت آن است، و خدای متعال علت ندارد. بنابراین بهترین راه برای شناخت خدای متعال آن است که گفته شود:

آفتاب آمد دلیل آفتاب، و یا من دلّ علی ذاته بذاته. چنان که حضرت امام در تفسیر دعای «وأنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک» - که از فقرات مناجات شعبانیه و منقول از حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه می باشد - فرموده است: «کسی که با قدم فکر حرکت می کند به حجاب اکتناه می رسد، اما مشاهده و فصل و حدّ داشته باشد، یعنی ماهیت داشته باشد، و چیزی که این ها را ندارد برهان ندارد، پس فکر حجاب است و علم حجاب اکبر است. اما مشاهده حضور است، مشاهده تدلّی و ترک تعیّنات است. بنابراین چون شرع ما را امر به معرفت کرده و از طرف دیگر از فکر تهی نموده است یک وجه جمع بین روایات این است که امر به معرفت حضوری شده، و نهی از فکر در ذات مقدس خداوند نموده است».(10)

از این کلام امام استفاده می شود که علم حصولی همان حجاب اکبر است، زیرا علم حصولی می خواهد در جایی قدم بگذارد که ربطی به او ندارد، فکر به معنای علم حصولی درباره خداوند متعال نکوهش شده است، اما معرفت به معنای علم حضوری مورد مدح و ستایش روایات می باشد.

به هر حال امام خمینی رحمه الله معتقد است که جمله سابق الذکر از مناجات شعبانیه مسأله علت و معلول، اثر و مؤثر و حتی خالق و مخلوق را نمی گوید، بلکه بحث تجلّی و ظهور و مظهر است. علم حصولی و فکر فلسفی به همان بحث های علت و معلول انس دارد، اما بحث و معرفت عرفانی با تجلّی و ظهور و ظاهر و مظهر سروکار دارد.(11)

البته با توجه به آن که تمام علوم حصولی به علم حضوری منتهی می شوند، در این صورت برای علم حصولی می توان توجیهی هر چند بعید ذکر کرد تا بتواند به درگاه ربوبی بار یابد.

عقل مشوب به وهم با تعدد و تکثر و علت و معلول سروکار دارد، در این صورت عقل تنها با صورت شی ء انس پیدا می کند. اما معرفت شهود حاق ذات شی ء است، و این معرفت گاهی به اسماء و صفات حق تعلق می گیرد، و گاهی معرفت به ذات مقدس تعلق می گیرد بدون واسطه صفات، و این چون مقام احدیت است مناسب با استدلال نبوده بلکه جای فناء سالک و اتحاد شاهد و مشهود است.

حضرت امام در کتاب اربعین ذیل تفسیر حدیث دوازدهم می فرماید: «بباید دانست که این که ما گفتیم: «تفکر در ذات و اسماء و صفات ممکن است» جاهل گمان کند که تفکر در ذات ممنوع است به حسب روایات. و نداند که آن تفکر که ممنوع است تفکر در اکتناه ذات و کیفیت آن است. چنانچه از روایات شریفه استفاده می شود، و گاهی نیز غیر اهل را منع کردند از نظر به بعضی معارف که مقدمات دقیقه داشته، چنانچه حکما نیز در هر دو مقام موافقند. اما استحاله اکتناه ذات در کتب آن ها مبرهن است، و منع از تفکر آن نزد جمیع مسلّم.

و اما شرایط دخول در این علوم و منع تعلیم غیر اهل در کتب آن ها مذکور، و وصیت آن ها در اوایل کتب یا اواخر آن مسطور است. چنانچه دو امام فن و فیلسوف بزرگ اسلام شیخ ابوعلی سینا و صدرالمتألهین در آخر اشارات و اول اسفار، وصیت بلیغ در این باب فرمودند، فراجع.

و اما نظر در ذات برای اثبات وجود و توحید و تنزیه و تقدیس آن، غایت ارسال انبیاء و آمال عرفا بوده، و قرآن کریم و احادیث شریفه، مشحون از علم به ذات و کمالات و اسماء الهی و کتب معتبره اخبار مثل اصول کافی و توحید شیخ صدوق، غور در اثبات ذات و اسماء و صفات نمودند. و فرق بین مأثورات از انبیاء و کتب حکماء فقط در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است، چنانچه فرق بین فقه و اخبار راجعه به فقه در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است نه در معنی».(12)

 

اسمای الهی

صدرالمتألهین می فرماید: «شناخت اسماء و صفات الهی در نهایت عظمت و جلالت است، و با افکار فلسفی و بحث و استدلال نمی توان آن را به دست آورد، نقل اقوال نیز راه به جایی نبرده و تنها موجب پرده بر دل و تاریکی دل می گردد.

فقل لمن یدّعی فی العلم فلسفةً      حفظت شیئاً وغابت عنک أشیاءُ

هر کس که اصطلاحات فلسفه را فراگیرد فیلسوف نخواهد بود، و نه هر کس که روایات را حفظ نمود مؤمن است، بلکه روح انسانی تا از قید و بند این علوم متعارف خارج نشده باشد به اوج قله معرفت اسماء و صفات صعود نخواهد نمود. به همین جهت برخی از متکلمان چون معتزله کلاًّ صفات را انکار کرده و این تنزیه آنان را به تعطیل کشانده است. و برخی نیز صفات زایده بر ذات اثبات کرده اند و به شرک محض مبتلا شده اند. اینان عقلاء القوم هستند که این گونه دچار حیرت شده اند. اما آنان که نور معرفت را از سرچشمه و مشعل نبوت گرفته اند حق را درست شناخته اند، و دیگران بهره و نصیبی در آن ندارند».(13)

صدرالمتألهین در این عبارت علاوه بر اهمیت مسأله شناخت اسماء و صفات راه شناخت آن ها را نیز بیان کرد، در این جا باید از فلسفه رسمی فاصله گرفت و سر در آستان عرفان اهل بیت - علیهم السّلام - فرود آورد.

محی الدین ابن عربی معتقد است اسم های ذاتی اسم هایی هستند که جهت ذات در آن ها غلبه داشته باشد، و این منافات ندارد با آن که جهت ربط به خلق نیز در آن ها مورد توجه باشد. مرحوم شاه آبادی نیز فرموده است: «اسم در اصطلاح عرفان عبارت است از ذات با خصوصیتی که منشأ اثر در خارج باشد: مثلاً «الحی» و «الرب» منشأ اثر می باشند. زیرا همه موجودات دارای حیات تحت اسم «الحی» می باشند، و همه ثابتات و جواهر نیز مستند به «الرب» می باشند».(14)

حضرت امام خمینی رحمه الله معتقد است که کلام شاه آبادی موافق با کلام محی الدین می باشد، و خود نیز در شرح دعای سحر که اولین کتاب عرفانی اوست همین نظر را پذیرفته است.(15)اما سپس تغییر عقیده داده و در تحقیق خود نظریه جدیدی ارائه فرموده است: «بعضی از اسماء بنفسه منشأ اثر هستند و بعضی از آن ها بنفسه منشأ اثر نیستند، بلکه منشأیت بر اثر برای آن ها از باب تبعیت و تطفّل است، گرچه به اعتبار استهلاک همه اسماء در عین اسم جامع باید گفت: تمام اسماء تابع و طفیل اسم «الله» هستند که «الله» محیط و حاکم بر همه آن ها است».(16) به عبارت دیگر همه اسماء گرد کعبه «الله» طواف می کنند، و هر کجا حقیقت هستی قدم بگذارد لشکری از اسماء و صفات نیز همراه او خواهد بود.

قیصری می گوید: «گاهی اسماء به چهار قسم: اول و آخر و ظاهر و باطن که امهات اسماء هستند تقسیم می شوند، و گاهی اسماء به: اسم ذات، اسم صفات، اسم افعال تقسیم می شوند. گرچه به یک جهت می توان ادعا نمود که همه اسمای الهی اسم ذات می باشند اما اگر به جنبه ظهور ذات توجه شود آن ها را اسماء ذات می نامند، و به اعتبار ظهور صفات آن ها را اسماء صفات گویند، و به اعتبار ظهور افعال در آن ها اسم افعال نامیده می شود».(17)

قبل از آن که به نقد و بیان نظر خاص حضرت امام در این مسأله و ملاک تقسیم اسماء بپردازیم، اسماء ذات و صفات و افعال را طبق نظر محی الدّین و نیز علامه قیصری بیان می کنیم:

حضرت امام خمینی رحمه الله فرموده است: «باید دانست که اسماء ذات و صفات و افعال که اشاره به آن شد مطابق اصطلاح اهل معرفت است، و بعضی از مشایخ اهل معرفت(18) در کتاب انشاء الدائرة(19) اسماء را تقسیم نموده است به اسماء ذات، و اسماء صفات، و اسماء افعال، و فرموده است: واسماء الذات هو: الله، الرب، الملک، القدوس، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبر، العلّی، العظیم، الظاهر، الباطن، الأوّل، الآخر، الکبیر، الجلیل، المجید، الحق، المبین، الواحد، الماجد، الصمد، المتعالی، الغنی، النور، الوارث، ذوالجلال، الرقیب.

واسماء الصفات وهی: الحی، الشکور، القهار، القاهر، المقتدر، القوی، القادر، الرحمن، الرحیم، الکریم، الغفار، الغفور، الودود، الرؤف، الحلیم، الصبور، البر، العلیم، الخیبر، المحصی، الحکیم، الشهید، السمیع، البصیر.

واسماء الافعال هو: المبدء، الوکیل، الباعث، المجیب، الواسع، الحسیب، المقیت، الحفیظ، الخالق، الباری ء، المصور، الوهاب، الرزاق، الفتاح، الباقض، الباسط، الخافض، الرافع، المعزّ، المذلّ، الحکیم، العدل، اللطیف، المعید، المحی، الممیت، الوالی، التوّاب، المنتقم، المقسط، الجامع، المغنی، المانع، الضار، النافع، الهادی، البدیع، الرشید، انتهی.

و در میزان این تقسیم گفته اند: که گرچه تمام اسماء اسماء ذات است، لکن به اعتبار ظهور ذات اسماء ذات گویند، و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آن ها گویند. یعنی هر اعتبار ظاهرتر گردید اسم تابع آن است، و از این جهت گاهی در بعضی اسماء دو یا سه اعتبار جمع شود، و از این جهت از اسماء ذاتیه و صفاتیه و افعالیه یا دو از این سه شود، مثل ربّ چنان چه ذکر شد. و این مطلب در مذاق نویسنده درست نیاید و مطابق ذوق عرفانی نشود».(20)

کلمه «رب» اگر به معنای ثابت و متعالی باشد از اسماء ذات است. و اگر به معنای مالک و صاحب و قاهر و غالب باشد از اسماء صفات است. و اگر به معنای مصلح مربّی و منعم و متمّم باشد از اسماء افعال خواهد بود. و اکثر اسمای الهی چنین می باشند، یعنی دارای دو یا سه اعتبار بوده و آن ها را هم اسم ذات می توان شمرد و هم اسم صفات و یا افعال.

آنچه ذکر شد ملاک و میزان تمیز دادن اسماء ذاتی از اسماء افعالی و اسمای صفاتی است. ولی حضرت امام خمینی رحمه الله معتقد است که این کلام محی الدین که قیصری نیز آن را پذیرفته و تقریر کرده است صحیح نبوده و با ذوق عرفانی نیز سازگاری ندارد. و کسی که سالک با قدم عرفانی باشد باید بهتر از این سخن بگوید، باید در این جا مقامات مختلف و درجات اهل سلوک را در نظر گرفت تا ملاک و میزان فرق روشن شود.

وقتی سالک با قدم عرفانی حرکت نمود و «محو جمالی» بر او حاصل شد به طوری که دیگر فعل خود را نبیند و حق بر او تجلی نمود، این تجلی از اسمای افعالی بوده، و هر خبری که چنین شخص سالکی از مشاهدات خود بیان کند در واقع اخبار به اسمای فعلی خواهد بود.

و وقتی از حجاب افعال گذشت و حق تعالی با اسمای صفاتی بر قلب او تجلی نمود، هر چه را او در این تجلّی ببیند و از آن خبر دهد از حضرت اسماء صفاتی خواهد بود. و وقتی از این حضرت نیز فانی گردید و حق به اسمای ذاتی بر او تجلّی نمود، در این هنگام مشاهدات او از حضرت اسمای ذاتی خواهد بود. و اهل سلوک در هر کدام از این سه سلوک دارای شدت و ضعف می باشند».(21)

سعیدالدین فرغانی ملاک دیگری برای تقسیم اسماء به ذاتی و صفاتی و افعالی ذکر کرده است، و می گوید: اسماء بر سه قسمند: اسماء ذات، و اسماء صفات، و اسماء افعال. چه اسماء نسب و احوال چون اول و آخر و ظاهر و باطن راجع به اسماء صفاتند، و اسماء مشترکه نیز چون رب که مشترک است میان سیّد و ثابت و مصلح و مرّبی، و مالک هم در این قسم مذکور داخل است. چه از آن وجه که مصلح است از اسماء افعال است.

اما وجه قسمت و حصر آن است که: چون اسم ذات است من حیث التعین، پس مقتضی آن تعیّن ذات است بی وساطت اعتباری و شرطی، یا مقتضی آن تعین اعتباری از اعتبارات است اگر ذات است بی واسطه، فلها من حیث ذلک التعین اسماء الذات، ففی الرتبة الاولی مفاتیح الّاتی بیانها. وفی الثانیة الاسم الله والملک والقدوس والجبار والمتکبر وامثالها. و اما اگر مقتضی آن تعیّن اعتباری است و معنی از آن اعتبار و معنی مر ذات را اثر به غیری تعدّی می کند یا نه؟ اگر می کند «فهی اسماء الافعال، کالخالق و نحوه. والّا فهی من اسماء الصفات، وانحصرت اقسام الاسماء».(22)

از کلمات حضرت امام خمینی رحمه الله وجه دیگری برای تقسیم اسماء به ذاتی و صفاتی و افعالی نیز به دست می آید: «تجلّیات حق تعالی در حضرت احدیت تجلی به اسماء ذاتی است، و تجلی او در حضرت واحدیت تجلّی به اسماء صفات است، و تجلی او در حضرت اعیان خارجیه تجلی اسماء افعال است. و شاید آیات شریفه آخر سوره شریفه حشر اشاره به این سه مقام باشد».(23)

البته تطبیق آیات شریفه آخر سوره حشر بر این اسماء به این روش که: آیه شریفه اول اشاره به اسماء ذاتی باشد با آن که رحمان و رحیم و عالِم غیب و شهادت در آن ذکر شده است، و آیه شریفه دوم اسماء صفاتی باشد، و آیه سوم اسماء افعالی باشد احتیاج به توضیحی دارد که در کلام حضرت امام بیان شده است.(24)

ضمناً سه حرکت قیام و رکوع و سجود نماز نیز شاید اشاره به فناء در افعال و صفات و ذات حق تعالی باشد.(25) و چون حضرت امام در تفسیر سوره حمد همین تقسیم اسماء را با بیانی دیگر ذکر کرده و دارای نکته های بدیعی است کلام شان را نقل می کنیم:

«در اسم، مسائلی هست. یکی از مسائل این است که اسم، یک وقت مال مقام ذات است، که اسم جامعش «الله» است، و دیگر اسماء مراتب برای جلوه ها هست، لکن آن طور نیست که جلوه ها از متجلی یک جدایی داشته باشند، البته تصورش مشکل، بعد از تصور تصدیقش آسان است».(26)

در این جا به بیان یکی از دقت های بسیار عمیق امام درباره اسمای الهی می پردازیم:

معروف آن است که حق تعالی در اسمای ذاتی خود احتیاج به خلق ندارد، مثلاً خدای متعال «حیّ» است، چه آن که موجودی غیر از او وجود داشته باشد یا خیر، بنابراین «الحی» از اسماء ذات است. اما خداوند در اسماء افعال خود محتاج به اشیاء است مثلاً باید مرزوقی باشد تا خداوند رازق باشد. در مصابیح الانس نیز آمده است که: «خدا به حقیقت خود از هر چیزی مستغنی است، اما در تعیّن اسمی خود مفتقر به حقایق اشیاء است».(27)

حضرت امام در تعلیقه خود می فرماید: «این تعبیر ابن فناری خلاف ادب است، بلکه خلاف تحقیق است. زیرا خداوند حتی در ظهور اسمائی و افعالی خود نیز محتاج به چیزی نیست، بلکه حقایق اشیاء در ظهور خود محتاج به خدا هستند. زیرا اطلاق مقدّم بر تعیّن است. و فیض منبسط وجوداً مقدم است بر تعینات. و تجلی عینی گرچه در مرائی است، اما در عین حال مقدم است بر مرائی. و این از اسراری است که نمی توان حقیقت آن را افشاء نمود. به هر حال عالم، خیال در خیال و وهم اندر وهم است و جز او کسی در خانه نیست».(28)

 

پی نوشت:

1) اقتباس از پیام حضرت امام به گورباچف، صحیفه نور، ج 21، ص 68 .
2) فصل دوم از نمط دوم از «الاشارات و التنبیهات».
3) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم» ص 55.
4) همان مأخذ، ص 252.
5) شرح دعای سحر» ص 13.
6) مصباح الانس» ص 13.
7) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس»، ص 237. شعر از مولانا در دفترسوم «مثنوی» است.
8) الاشارات و التنبیهات»، نمط 4، فصل 27.
9) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس» ص 304.
10) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس» ص 280.
11) تفسیر سوره حمد» ص 183.
12) چهل حدیث» ص 166.
13) مفاتیح الغیب ملاصدرا» ص 333.
14) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم» ص 102.
15) شرح دعای سحر» ص 121.
16) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم» ص 102.
17) شرح فصول الحکم» قیصری، ص 14.
18) مقصود محی الدین ابن عربی است.
19) حضرت امام در این جا فرموده: «انشاء الدائرة» ولی در ص 388 کتاب آداب الصلاة و نیز در شرح فصوص الحکم قیصری ص 14 و شرح مقدمه قیصری ص 258 «الدوائر» به صورت جمع آمده است.
20) آداب الصلاة» ص 283 - 284. و به ص 388 نیز رجوع شود. حضرت امام ظاهراً به کتاب انشاء الدوائر رجوع نکرده است، بلکه کلام محی الدین را از مقدمه شرح فصوص الحکم قیصری ص 14 گرفته است. جدول این اسماء نیز در شرح مقدمه قیصری ص 258 آمده است.
21) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم» ص 21. عین همین بیان را حضرت امام سه مرتبه دیگر در سایر آثار خود بیان نموده است: «آداب الصلوة» ص 284؛ و ص 388؛ «چهل حدیث» ص 525. و گرچه در بیان عبارت تفاوت هایی و نکته های دقیق عرفانی وجود دارد اما بر اثر طولانی شدن، از نقل خودداری می شود.
22) مشارق الدراری» ص 26.
23) آداب الصلاة» ص 389.
24) همان مأخذ، ص 258.
25) همان مأخذ، ص 390.
26) تفسیر سوره حمد» ص 159.
27) مصباح الانس» ص 86 .
28) تعلیقات علی شرح فصوص الانس» ص 398.




تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 9:37 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

امکان تعلیم اسم اعظم

آیا اسم اعظم قابل انتقال به افراد دیگر است یا تنها هر شخصی که خود قابلیت معنوی و ایمانی آن را به دست آورد خدای متعال مستقیماً آن را به او عطا می کند. گرچه احتمال دوم زودتر به ذهن می آید اما روایات فراوانی وجود دارد که به روشنی بر احتمال اول دلالت دارند. در بعضی از روایات آمده است که پیامبران علیهم السلام به فرزندان و نیز به اوصیای خود اسم اعظم را تعلیم می داده اند. در روایتی آمده است که: «خداوند به حضرت آدم وحی نمود که وصیت و اسم اعظم و اسمایی که به تو آموخته ام را به شیث بسپار»(72). و در روایت دیگری آمده است که چون ابتدا خداوند فرموده بود که اسم اعظم را به هابیل بسپارد به همین جهت قابیل خشمناک گردید و به عنوان اعتراض نزد پدر خود آمد و حضرت آدم فرمود اگر اعتراض دارید هر کدام یک قربانی انجام دهید و آن مسائل دیگر پدید آمد»(73).

در روایت دیگری آمده است که عمر بن حنظله به امام باقر علیه السلام عرض کرد: گمان می کنم نزد شما ارزشی داشته باشم، فرمود آری. عرض کردم پس حاجتی دارم و آن این که اسم اعظم خدا را به من بیاموزی، فرمود: آیا طاقت آن را داری؟ عرض کردم بلی. سپس حالتی پیش آمد که خودم در خواست کردم که از آن منصرف شدم(74).

روایات متعددی وجود دارد که نشان می دهد در صدر اسلام یادگیری اسم اعظم یک خواسته و آرزوی بزرگی بوده که برخی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و برخی از اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام تقاضای آن را داشته اند و برای یادگیری آن مجاهدت و تلاش می کردند(75). البته این روایات معمولاً به طور صریح این را مطرح کرده است که یادگیری اسم اعظم قابلیت و لیاقت می خواهد. معلوم است که اسم اعظم را به هر کسی نمی توان داد اما از طرف دیگر می دانیم که «داد حق را قابلیت شرط نیست». گرچه این نظام نظام علت و معلول و اسباب و مسببات است اما در عین حال خود قابلیت و استعداد نیز عطای الهی است. به هر حال با قطع نظر از قابلیت محل این نکته مهم است و از روایات به دست می اید که اسم اعظم قابل انتقال به دیگران است. گرچه برخی از افراد که تقاضای یادگیری آن را داشتند وقتی به جهت عدم قابلیت خود با آثار آن مواجه می شدند از خواسته خود صرفنظر می کردند(76).

 

7. خواص و آثار اسم اعظم

در اذهان متشرعه از قدیم الایام چنین بوده است که دانستن اسم اعظم الهی مساوی است با قدرت بر انجام هر کاری. و در واقع قدرت و ولایت تکوینی را مساوی با داشتن اسم اعظم می دانستند. از روایاتی نیز که قبلاً اشاره شد به دست می آید که حضرت موسی علیه السلام به جهت داشتن اسم اعظم می توانست عصا را تبدیل به اژدها نماید و یا حضرت عیسی علیه السلام تنها با داشتن دو حرف از اسم اعظم مردگان را زنده و مریضان را شفا می داد. این روایات همه اشاره به خواص و آثار اسم اعظم دارند. در اینجا فهرست وار برخی از مهمترین این آثار که در تفاسیر و روایات مورد اشاره قرار گرفته اند ذکر می کنیم:

الف: کسی که اسم اعظم را می داند تمام خیرات بر او نازل می شود.

ب: صاحب آن دارای معجزه می گردد.

ج: مستجاب الدعوه می شود.

د: هر چه از خدای متعال طلب کند مورد قبول قرار می گیرد(77).

ه. هیچ پدیده ای از تحت قدرت او خارج نیست، و در تمام طبیعت می تواند تصرف نماید.

و. گناهان او بخشیده و بلکه قدرت شفاعت دیگران را دارد.

ز: قدرت بر خلق و ایجاد موجودات دارد.

ح: از علم غیب باندازه ای که خداوند بخواهد آگاه می شود(78).

ط: شاید جامعترین عبارت درباره خواص اسم اعظم کلام علامه طباطبایی است که می گوید: «اسم اعظم اسمی است که هر اثری که قابل تصور باشد بر آن مترتب می گردد مثل: آفرینش، نابود کردن، آفرینش ابتدایی، اعاده چیزی، خلقت نمودن، روزی دادن، زنده نمودن، میراندن، حشر و نشر، جمع نمودن، متفرق کردن، و خلاصه هر گونه تحویل و تحوّلی، چه جزئی یا کلی و هر نوع تغییر یا ایجاد حرکت و سکون»(79).

چون صاحب اسم اعظم مظهر این اسم شریف شده و خود او نیز اسم اعظم است و این الفاظ اسم اسم اعظم می شوند چنین شخصی خلیفه الهی است و صفات مستخلف را داراست اما خدای متعال آن صفات را بالذات و به نحو وجوب وجود دارد اما او این صفات را بالغیر و بالامکان دارد.

 

8 . خفای اسم اعظم

سه نکته مهم قرآنی نه در قرآن کریم توضیح داده شده اند و نه در روایات یعنی مسأله شب قدر، صلاة وسطی، اسم اعظم(80). البته در آیات شریفه و روایات اشاراتی به حقیقت این سه مسأله وجود دارد که اهل آن متوجه می شوند. اما به هر حال روشن است که آنچه «سرّ» است باید سرّ بماند، اسم اعظم باید مکتوم باشد زیرا حکایت از مقام غیبی دارد که آن هم نیز مکتوم است. فخر رازی نقل کرده است که: اسم اعظم مکتوم مانده است تا نوعی ترغیب مردم به فراگیری و قرائت همه اسمای الهی باشد و هر کس تلاش کند تمام اسمای حسنی را بخواند به امید آنکه اسم اعظم را نیز خوانده باشد، همچنانکه هر کس به تمام نمازهای یومیه اهتمام زیاد می دهد به امید درک نماز وسطی، و یا هر شبی را که احتمال قدر بودن آن را می دهد تعظیم نماید به امید درک نمودن شب قدر(81). چند وجه دیگر علاوه بر مسأله اهمیت برای مکتوم بودن اسم اعظم می توان ذکر نمود.

الف: اسم اعظم پنهان مانده است تا از دست نامحرمان و اغیار مصون و محفوظ بماند، و این خود نوعی تقدس و سبحان بودن خداوند و تنزیه اسم خدا است که از دست فکر و ذهن نامحرمان به دور بوده و آلوده نشود.

ب: علامه طباطبایی می فرماید: در روایات متعددی مسأله در حجاب بودن اسم اعظم آمده است و وقتی در حجاب است که مقصود از اسم اعظم حروف و کلمات نباشد بلکه مراد حقیقتی باشد ماوراء این الفاظ، سپس فرموده است علت محجوب و پنهان بودن اسم اعظم این است که این اسم، آن حقیقتی است که هیچ گونه تعیّن و امتیازی ندارد. بنابراین هیچ دست و اندیشه ای به آن نمی رسد مگر با مسأله فناء فی الله، و هر گاه کسی به مسأله فناء برسد در این صورت دیگر مخلوقی نخواهد بود - که تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز - و تمام قدرت و پادشاهی از خدای متعال است و شاید مقصود از این که یک حرف آن متأثر نزد خود خدای متعال است همین باشد»(82).

ج: احتمال دارد که علت کتمان اسم اعظم آن باشد که این اسم اسم مرتبه غیبی خدای متعال باشد یا اسم مرتبه احدیت جمعی و چون همه کمالات به نحو بساطت و جمع لحاظ شده ظهور آن در عالم کثرت امکان ندارد.

د: احتمال دارد غیب بودن اسم اعظم به جهت آن باشد که این اسم تنها یافتنی است نه دانستنی، به عبارت دیگر باید با علم حضوری آن را یافت نه با علم حصولی شنید یا درک نمود، چون قابل گفتن و شنیدن نیست.

 

9. تفاضل بین اسمای الهی

وقتی گفته می شود اسم اعظم، این سؤال به ذهن می آید که این اسم اعظم از چه اسمی است و به عبارت دیگر مفضّل علیه آن چیست؟

پاسخ این است که: «همچنان که هیچ گناهی کوچک نیست ولی وقتی گناهان را یکدیگر مقایسه می کنیم برخی از آنها را کوچک و برخی دیگر را بزرگ می نامیم همچنین هر یک از اسمای الهی اسم اعظم است ولی به حسب قیاس و نسبت اسماء با یکدیگر اسمی نسبت به اسم دیگر اعظم بود... شخصی از عارف بسطامی پرسید که: اسم اعظم کدام است؟ فرمودند که: تو اسم اصغر را به من نمای که من اسم اعظم را به تو نمایم. آن شخص حیران شد. پس فرمودند که همه اسماء حق عظیم اند. آری همه اسماء الله بزرگند، و همه اسماء اعظمند، چون نسبت به میان آید یکی عظیم و دیگری اعظم است. اسماء را در سعه وجودی تفاوتی بس عجیب است، و با قطع نظر از قیاس و نسبت کدام اسم عظیم و نسبت به دون خود اعظم نیست؟ و کدام کلمه کامل و نسبت به مادونش اکمل نیست؟ چنان که در اثر آمده است: اللهم انی اسألک من اسمائک بأکبرها و کل اسمائک کبیرة، اللهم انی اسألک من کلماتک بأتمها و کل کلماتک تامة»(83).

برخی از اسمای الهی از مقام احدیت حکایت می کنند و برخی از مقام واحدیت. در مقام احدیت تفاضلی نیست زیرا بساطت و وحدت حاکم است. اما در مقام واحدیت بین اسماء تفاضل است در عین آنکه همه عظیم اند مثلاً در هر اسمی معنای آن اسم ظاهر است و حقایق دیگر پنهان است در رحیم ظاهر است و غضب پنهان است و در جبار بر عکس است اینجا تفاضل و عظیم و اعظم قابل تصور است اما در اسم مبارک «الله» که رب تمام اسماء و کعبه آنهاست و اسم اعظم است چون در نهایت اعتدال است هیچ صفتی حاکم بر اوصاف دیگر نیست تا بگوییم آنچه حاکم است اعظم است و دیگری غیر اعظم، به هر حال اسم اعظم که «الله» یا «هو» یا «الحی القیوم» و امثال آنهاست چیزی در مقابل خود ندارد که تفاضل باشد. و شاید بتوان گفت مقصود از اعظم تفاضل در مظهر و در گوینده آن است، یک اسم از اسمای الهی اگر بر زبان مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام جاری شود آن اسم اسم اعظم است و اگر همان اسم بر زبان انسان دیگری جاری شود اعظم نخواهد بود.

 

10. تعداد اسم اعظم

قبلاً ذکر شد که مرحوم کفعمی شصت قول درباره اسم اعظم ذکر کرد. و روایات نیز تعبیرات مختلفی درباره اسم اعظم داشتند. در بعضی روایات «الحی القیوم» به عنوان اسم اعظم مطرح شده است، در بعضی روایات «لا اله الا هو» و در روایاتی دیگر یکصد مرتبه پس از نماز صبح گفتن: «بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و یا روایاتی که آیة الکرسی، یا آیه ملک، شش آیه سوره حشر را عنوان کرده اند.

آیا مقصود این روایات آن است که اسم اعظم الهی متعدد است و هر کدام از این اسماء اسم اعظم هستند یا مقصود چیز دیگری است؟

برخی از مفسران این احتمال را ترجیح داده اند که اسم اعظم متعدد بوده و منحصر به یک اسم خاص نباشد و یا آنکه هر کدام از این اسماء را باید در موطن و مقام خاصی و مناسب با حاجتی خاص به کار برد و یا آنکه مراد تخلّق انسان داعی است به خود این صفات و اسماء(84).

اما با توجه به آنکه اسم اعظم از مقوله اسم نبود علاوه بر آن که اسم اعظم اشاره به مقام غیب الغیوبی خدای متعال دارد و آن مقام جامع همه کمالات است اما به نحو بسیط و جمع در این صورت باید گفت:

عباراتنا شتی و حسنک واحد      و کلّ الی ذاک الجمال یشیر

اسم اعظم متعدد نیست بلکه هفتاد و سه مرتبه و درجه تشکیکی دارد که بالاترین مرتبه آن مرتبه مقام عماد است که اسم آن را اسم متأثر می نامند این مرتبه مرتبه ای است که هیچ اسم و رسم نداشته و از آن نمی توان خبر داد و لذا ما قدرت پرستش آن را نیز نداریم اما خدای متعال در مرتبه واحدیت و احدیت همه کمالات را دارد با این تفاوت که در مرتبه احدیت بساطت و وحدت بر آن غلبه دارد و در مرتبه واحدیت کثرت، اما در عین حال «هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله» پس این اسماء متعدد که در روایات ذکر شده اند اختلافی نداشته و همه آنها اسم اسم اعظم می باشند. حقیقت اسم اعظم آن مقام و وجهه غیبی مقام احدیت است و این اسمها اشاره های مختلف به یک چیز هستند و می دانیم تعدد اشاره به معنی تعدد مشار الیه نمی باشد. بنابراین حقیقت اسم اعظم واحد است اما دارای درجات مختلف که در روایات از این درجات به حروف 73 گانه تعبیر نموده است. و این روایات نیز اشاره های مختلف به آن درجات و کمالات دارند.

 

پی نوشت:
1) ر.ک: «اقبال الاعمال» سید بن طاووس، ص 327، دعای شب عرفه و نیز ص 336.
2) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم» ص 102.
3) تفسیر سوره حمد» امام خمینی ص 159؛ «آداب الصلاة» امام خمینی، ص 389.
4) آداب الصلاة» ص 258.
5) التفسیر الکبیر» مفاتیح الغیب فخر رازی، ج 15، ص 66 .
6) جامع البیان» ج 28، ص 72؛ «التفسیر الکبیر» ج 1، ص 115؛ «الصافی» ج 1، ص 81؛ در برخی روایات نیز آمده است مثل «التوحید» ص 163؛ «بحار الانوار» ج 9، ص 223.
7) انوار التنزیل» ج 1، ص 237؛ «کشف الاسرار» میبدی، ج 1، ص 69 .
8) کشف الاسرار» ج 1، ص 434.
9) جامع البیان» ج 1، ص 130.
10) تفسیر القمی» ج 1، ص 59.
11) مجمع البیان» ج 1، ص 112.
12) فی ملکوت الله و اسماء الله» ص 37.
13) مهج الدعوات» ص 294؛ «بحارالانوار» ج 9، ص 223.
14) بحار الانوار» ج 9، ص 223.
15) بحار الانوار» ج 9، ص 223.
16) بحار الانوار» ج 9، ص 230؛ «مجمع البیان» ج 9، ص 399؛ «الجامع الاحکام القران» ج 18، ص 32.
17) التوحید» ص 49؛ «بحار الانوار» ج 9، ص 232؛ «مجمع البیان».
18) مکارم الاخلاق» ص 406؛ «بحار الانوار» ج 9، ص 232؛ «تفسیر القران الکریم» ج 4، ص 38.
19) مجمع البیان» ج 7، ص 349.
20) مجمع البیان» ج 7، ص 349.
21) مجمع البیان» ج 7، ص 349.
22) تفسیر نمونه» ج 7، ص 71؛ «پیام قرآن» ج 4، ص 57.
23) لوامع البینات» ص 62 .
24) المیزان» ج 8، ص 372.
25) در اینجا امام خمینی اسم اعظم را با اسم متأثر به یک معنی دانسته است و در بسیاری از روایات نیز اشاراتی به آن وجود دارد.
26) شرح دعای سحر» ص 124.
27) اصول کافی» ج 1، ص 112؛ «المیزان» ص 382.
28) شرح دعای سحر» ص 127.
29) رجوع شود به «مصباح الهدایه» امام خمینی، ص 17؛ «شرح مقدمه قیصری» ص 692؛ «تعلیقه علی شرح فصوص الحکم» ص 15؛ «مصباح الانس» چاپ رحلی، ص 117؛ «الفتوحات المکیة» ج 2، ص 133.
30) اقبال الاعمال» ص 327.
31) اصول کافی» ج 1، ص 286.
32) اصول کافی» ج 1، ص 286.
33) ر.ک: «شرح دعای سحر116 - 122.
34) به عنوان نمونه ر.ک: «البرهان فی تفسیر القرآن» ج 4، ص 217 - 218، ح 8016 .
35) المصباح» ص 417.
36) المصباح» مرحوم کفعمی، ص 416.
37) مجموعه مصنفات شیخ اشراق» ج 2، ص 117.
38) هزار و یک نکته» نکته 479.
39) الاشارات و التنبیهات» با شرح خواجه نصیر، ج 3، ص
40) .
41) المصباح» ص 480.
42) منازل السائرین» با شرح کاشانی، ص 73.
43) مجمع البیان» ج 2، ص 696؛ «التفسیر الکبیر» ج 1، ص 115؛ «المنار» ج 1، ص 73؛ «تفسیر نمونه» ج 2، ص 263.
44) لوامع البینات» ص 94.
45) بحار الانوار» طبع بیروت، ج 90، ص 225 و ج 78، ص 371.
46) مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایةص 17.
47) علم الیقین» فیض، ج 1، ص 57.
48) تحریر تمهید القواعد» ص 152.
49) رساله الاسماء» علامه طباطبایی، ص 53؛ «هزار و یک نکته» نکته 479.
50) المصباح» کفعمی، ص 417.
51) اصول کافی» ج 1، ص 286 و در «البرهان فی تفسیر القرآن» ج 4، ص 217 می گوید حضرت نوح علیه السلام پانزده حرف آن را می دانسته است.
52) المصباح» ص 417؛ «اصول کافی» ج 1، ص 286.
53) المصباح» ص 417؛ «اصول کافی» ج 1، ص 286.
54) المصباح» ص 417؛ «اصول کافی» ج 1، ص 286.
55) المصباح» ص 417؛ «اصول کافی» ج 1، ص 286.
56) بحار الانوار» ج 14، ص 113 و ص 211.
57) بحارالانوار» ج 90، ص 226.
58) بحارالانوار» ج 90، ص 232.
59) بحارالانوار» ج 90، ص 225.
60) الروضة المختارة» ص 175.
61) اصول کافی» ج 1، ص 286.
62) بحار الانوار» ج 90، ص 226.
63) بحار الانوار» ج 90، ص 226.
64) بحارالانوار» ج 90، ص 224.
65) بحار الانوار» ج 13، ص 377 ؛ «مجمع البیان» ج 4، ص 499.
66) تفسیر نمونه» ج 7، ص 31.
67) اصول کافی» ج 1، ص 286؛ بنابراین وجهی بر کلام سید قطب در «فی ظلال القرآن» ج 5، ص 2641 که می گوید دلیلی نداریم که نام او اصف بن برخیا بوده است نمی باشد.
68) سوره نمل، آیه 40.
69) فصوص الحکم» با تعلیقات ابو العلاء عفیفی، ص 157.
70) مجمع البیان» ج 2، ص 296 و ج 7، ص 349.
71) مجمع البیان» ج 7، ص 349.
72) بحار الانوار» ج 11، ص 246.
73) بحار الانوار» ج 11، ص 227.
74) بحار الانوار» ج 27، ص 27، ح 6 و 8 .
75) البرهان فی تفسیر القران» ج 4، ص 219؛ «روح المعانی» ج 28، ص 94؛ «بحار الانوار» ج 90، ص 223؛ «حدیث عایشه» ج 90، ص 225؛ «حدیث ام سلمه» ج 90، ص 227؛ «لوامع البینات» ص 93؛ «بصائر الدرجات» ص 57؛ «رجال کشی» ص 164.
76) نگرش وحی بر خداشناسی» ص 362 و 363 به این مبحث پرداخته و می گوید قطعاً باید راهی گشوده به روی تمام مردم برای یادگیری اسم اعظم باید توجه داشته باشد.
77) این اثر با اثر قبلی رابطه خاص و عام دارند و گرچه در ضمن اثر قبلی قرار دارد اما چون در روایات زیادی به صورت مستقل و در کنار اثر قبلی ذکر شده ما نیز مستقل آن را ذکر کردیم.
78) ر.ک: «التفسیر المنیر» ج 27، ص 113؛ «المیزان» ج 8، ص 345؛ «اسماء الله تعالی و علاقتها بمخلوقاتها» شاکر عبدالجبار، ص 13؛ «بحار الانوار» ج 27، باب ان عندهم الاسم الاعظم به یظهر منهم الغرائب.
79) رسائل التوحیدیه» رسالة الاسماء، ص 51.
80) لوامع البینات» ص 102.
81) لوامع البینات» ص 102.
82) رسائل التوحیدیه» رسالة الاسماء، ص 51.
83) کلمه علیا در توقیفیت اسماء» ص 30، با اندکی تلخیص.
84) پیام قرآن» ج 4، ص 58.



تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 9:35 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

. رابطه اسم اعظم با اسم متأثر

در روایات زیادی «اسم متأثر» عنوان شده است مثلاً: «و اسألک باسمک المخزون فی خزائنک الذی استأثرت به فی علم الغیب عندک لم یظهر علیه احد من خلقک لا ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا عبد مصطفی»(30)، و در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده که «اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است که آصف بن برخیا تنها یک حرف آن را می دانست و با آن توانست در کمتر از چشم بهم زدنی تخت را احضار نماید.

و ما هفتاد و دو حرف آن را می دانیم ولی یک حرف دیگر آن متأثر بوده و در علم غیب نزد خدای متعال است»(31)، و در روایت دیگری آمده است که «اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرف آن به حضرت محمد صلی الله علیه و آله داده شده و یک حرف آن در حجاب قرار دارد»(32). و امثال این روایات بسیار زیاد است.

متأثر در لغت به معنی برگزیده شده و انتخاب شده است و مقصود از اسم متأثر اسمی است که علم به آن اختصاص به خدای متعال داشته و کسی از آن اطلاع و آگاهی ندارد. در کلمات عرفا و حتی در روایات گاهی اسم اعظم به صورت عام به کار رفته به طوری که شامل اسم متأثر نیز می شود مثل دو روایت فوق، و نیز در دعای شب مبعث آمده است که «و باسمک الاعظم الاعظم الاجل الاکرم الذی خلقته فاستقرّ فی ظلّک فلا یخرج منک الی غیرک» در این دعای شریف اسم اعظم بر اسم مستأثر اطلاق شده است - البته تشکیک خاصی نه عامی و بلکه اخص الخواصی - و این مراتب عبارتند از: 1. حقیقت غیبیه 2. حقیقت الوهیت 3. مرتبه مالوهیت 4. مرتبه لفظ و عبارت(33). و مرتبه اول که باطن محض است همان اسم مستأثر است و قطعاً در این مرتبه باید اسم و لفظی وجود نداشته باشد و گرنه خلف لازم می آید. و آنچه که معمولاً و در اصطلاح مفسران و محدثان به عنوان اسم اعظم استعمال می شود مرتبه دوم یعنی حقیقت الوهیت است. اما در روایاتی که ملاحظه شد اسم اعظم شامل تمام مراتب شده است(34). و چون اسم اعظم دارای مراتب مختلف است پیامبران نیز در حمل آن و درجه برخورداری از آن متفاوت می باشند، و اسم مستأثر نیز از مراتب عالیه اسم اعظم است و این اسم آیا اثر دارد یا خیر و حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله آنرا می داند یا خیر محل بحث بین عرفای بزرگ است و از آن صرف نظر می شود.

 

4. ادعیه اسم اعظم

مرحوم کفعمی پس از آنکه فرموده درباره اسم اعظم نظرات مختلفی بیان شده و در هیچ کتابی آنها جمع آوری نشده اند خود ایشان شصت قول درباره حقیقت اسم اعظم بیان کرده است(35)، ایشان فرموده علاوه بر دعای جوشن کبیر و دعای مشلول و دعای مجیر و دعای صحیفه ادعیه دیگری نیز وجود دارد که اسم اعظم در آنها وجود دارد مثل: «یا هو، یا من لا یعلم ما هو الاّ هو»، «یا نور یا قدوس یا حی یا قیوم، یا حیاً لا یموت یا حیاً حین لا حیّ یا حیّ لا اله الا انت اسألک بلا اله الا انت»، «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»، «الله الحی القیوم»، «و عنت الوجوه للحی القیوم»، «الله الا اله الا هو الحی القیّوم».

این گونه دعاها در تک نگاریهایی درباره اسماء حسنی و کتب ادعیه فراوان وجود دارد، در اینها روی چهار اسم مبارک «الحی»، «القیوم»، «هو»، «بسم الله الرحمن الرحیم» تأکید زیاد شده است.این آیات شریفه نیز به عنوان آیات مشتمل براسم اعظم ذکرشده اند:

الف: الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تأخذه سنة و لا نوم تا آخر آیة الکرسی، سوره بقره / 256.

ب: الله لا اله الا هو الحی القیوم نزل علیک الکتاب بالحق.... سوره آل عمران / 3.

ج: الله لا اله الا هو لیجمعنکم الی یوم القیامة.... سوره نساء / 8 .

د: الله لا اله الا هو له الا اسماء الحسنی سوره طه / 9.

ه : الله لا اله الا هو رب العرش العظیم سوره نمل / 27.

و: الله لا اله الا هو و علی الله فلیتوکل المؤمنون سوره تغابن/14.

ز: ذلکم الله ربکم خالق کل شی ء لا اله الا هو فانی تؤفکون سوره غافر / 63 .

و در بعضی از کتابها این علامت را نشانه اسم اعظم دانسته اند(36).

c ااآ م # اااا ه ق

توضیح آنکه «الحی» یعنی درّاک فعال(37)، بنابراین چون ادراک که همان علم است و فعال که همان قدرت است در کلمه الحیّ نهفته است و تمام کمالات دیگر به این دو صفت بر می گردند پس الحیّ تمام کمالات الهی را در بر دارد و به همین جهت الحیّ را امام ائمه سبعه گفته اند(38) یعنی تمام صفات هفتگانه الهی متوقف بر الحی می باشند.

و اما «القیوم» یعنی آنچه قائم بذات خود و مقیم غیر خود است(39)، به طوری که او غنیّ بالذات باشد که در ذات خود و کمالات خود محتاج به غیر نباشد اما هر چه غیر اوست محتاج او باشد. به عبارت دیگر تمام کمالات موجودات دیگر از او باشد(40).

مرحوم کفعمی در خواص این دو اسم شریف می گوید: نوزده مرتبه گفته «الحی» بر مریض و خصوصاً درد چشم مفید است. و زیاد گفتن «القیوم» موجب تصفیه و پاکی دل می گردد، و هر کس «الحی القیوم» را زیاد بگوید خصوصاً در آخر شب اثر زیادی خواهد داشت(41).

و عبدالرزاق کاشانی گوید: «با تجربه ثابت شده است که زیاد گفتن «یا حی یا قیوم یا من لا اله الا انت» باعث حیات عقل می گردد»(42).

به هر حال عده زیادی از مفسران دو اسم »الحی - القیوم» را اسم اعظم یا قریب به آن دانسته و به شرح و تفسیر این دو اسم شریف پرداخته اند(43).

و اما «هو» که در غالب دعاهای اسم اعظم ذکر شده است اسم برای خدا متعال است نه ضمیر و به همین جهت «یا هو» صحیح است(44). و مقصود از هو توجه دادن به مقام ذات و غیب الغیوبی خدای متعال است که برتر از مقام واحدیت و احدیت و حتی از مقام جمع الجمعی است و لذا در سوره مبارکه توحید مقدّم بر همه اسمای الهی شده است، در این صورت دخالت این اسم شریف در اسم اعظم روشن است.

در روایات زیادی «بسم الله الرحمن الرحیم» را اسم اعظم و یا نزدیک تر از سیاهی چشم به سفیدی آن به اسم اعظم معرفی نموده اند(45). زیرا هویت غیبیه ذات مقدس اولین تعیّنی که پیدا کرد و اولین مظهری که به خود گرفت خلیفه الهی بود که اسم مبارک «الله» حکایت از آن دارد و سپس این اسم دو مظهر دیگر «رحمن» و «رحیم» یافت(46) و لذا گفته می شود «یا من سبقت رحمته غضبه»(47)، و به عبارت دیگر عرفانی: بسم الله الرحمن الرحیم از انسان به شرط عبودیت همانند کلمه «کن» از خدای متعال است(48). یعنی بسم الله از چنین شخصی همانند کن ایجادی قدرت بر انجام هر چیزی را پدید می آورد و حقیقت اسم اعظم نیز همین است.

 

5. حاملان اسم اعظم

اسم اعظم دو اعتبار دارد: گاهی مقصود از این اسم مقام جمعی است که واجد همه کمالات و خواص همه اسماء است، و گاهی خود انسان کاملی که به مقام فناء فی الله رسیده اسم اعظم نامیده می شود(49). استعمال هر کدام از این دو به جای دیگری اشکال ندارد. بنابراین به یک اعتبار می توان گفت «حاملان اسم اعظم» و به اعتبار دیگر کسانی که خود «اسم اعظم» خدای متعال می باشند. به هر حال از آیات شریفه و روایات معلوم می شود که برخی از افراد به چنان مقام و لیاقت و استعددی رسیده بودند که دارای اسم اعظم بوده اند.

1. حضرت آدم علیه السلام بیست و پنج حرف از 73 حرف اسم اعظم را می دانسته است(50).

2. حضرت نوح علیه السلام پنج حرف آن را می دانسته است(51).

3. حضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف از آن را فرا گرفته بود(52)، احتمال دارد مقصود از روایاتی که این را بیان کرده است آن باشد که حضرت ابراهیم علیه السلام علاوه بر 25 حرفی که حضرت آدم می دانست هشت حرف دیگر نیز می دانسته است، وگرنه بعید است که گفته شود حضرت آدم علیه السلام بیش از سه برابر حضرت ابراهیم علیه السلام از اسم اعظم برخوردار بوده است. این احتمال درباره حضرت موسی علیه السلام نیز وجود دارد.

4. حضرت موسی علیه السلام چهار حرف آن را می دانسته است(53).

5. حضرت عیسی علیه السلام دو حرف آن را می دانسته است(54).

6 . پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از هفتاد و سه حرف اسم اعظم هفتاد و دو حرف آن را می دانسته است(55). و تنها یک حرف که همان اسم مستأثر است را نمی دانسته است، و علت آنکه پیامبر آن اسم مستأثر را نمی داند در روایتی آمده است(56).

برخی از پیامبران دیگر نیز از اسم اعظم بهره مند بوده اند:

1. حضرت یعقوب علیه السلام وقتی اسم اعظم را فرا گرفت بوی یوسف را استشمام نمود(57).

2. حضرت خضر نیز اسم اعظم خدا را می داند(58).

3. یوشع بن نون که بر او «ردّ شمس» شد نیز اسم اعظم داشته است(59).

یا من له ردّت ذکاء و لم یفز

بنظیرها من قبل الاّ یوشع(60)

4. ائمه اطهار علیهم السلام همان هفتاد و دو حرفی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانسته است می دانند(61)، و این به صورت عام در مورد همه امامان ثابت است و بالخصوص درباره حضرت علی علیه السلام و حضرت سجاد علیه السلام در روایات مورد تأکید قرار گرفته است(62).

5. در روایتی آمده است که «غالب قطان »نیز اسم اعظم را می دانسته است(63).

6 . در بعضی روایات به صورت مبهم به عنوان یک نفر از اصحاب رسول خدا که صاحب اسم اعظم بوده است یاد شده است(64).

7. بلعم (بلعام) بن باعورا نیز اسم اعظم خدا را می دانسته است. این شخص که عالمی از قوم یهود بوده است نامش در قرآن کریم نیامده است اما به صورت اشاره داستان او در قرآن کریم آمده است: «و اتل علیهم نباء الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان» سوره اعراف / 175 این شخص ابتدا بر اثر عبادت به مقامی رسیده بوده که اسم اعظم را فرا گرفته و متسجاب الدعوه شده بود ولی بر اثر گناهی که انجام داد اسم اعظم از او سلب شد یا به عبارت دیگر آن مقام و ارزش خود را از دست داد(65).

و ممکن است منظور از فراموش کردن اسم اعظم این باشد که چون در خدمت طاغوت قرار گرفت تکامل معنوی خود و استجابت دعای خود نزد خدای متعال را از دست داد(66).

8 . آصف بن برخیا در بسیاری از روایات نام او آمده است(67) که او تنها یک حرف از اسم اعظم را می دانست و در خدمت حضرت سلیمان بود و قرآن فرموده است که او توانست در کمتر از چشم به هم زدنی تخت ملکه یمن را به شام نزد سلیمان آورد(68). با توجه به آنکه هر چه سرعت زیاد باشد آوردن یک تخت از یمن تا شام در کمتر از چشم به هم زدنی مستبعد است عده ای آن را از باب «خلق جدید» یا «تجدّد امثال» عرفانی دانسته اند که اعدام یک فرد و ایجاد مماثل آن بوده است(69).

از ابن عباس نیز نقل شده که آصف بن برخیا هنگام احضار تخت بلقیس این ذکر را گفت: «یا حی یا قیوم»(70). ضمناً برخی گفته اند شخصی که در داستان حضرت سلیمان تخت را آورد شخصی به نام «بلخیأ» بوده و برخی نام او را «اسطوم» و بعضی «جبرئیل علیه السلام» ذکر کرده اند(71). ولی همه اینها اقوال شاذ بوده و با توجه به روایات فراوان شیعه در این وضع دیگر جایی برای شک نیست.

از آنچه گذشت روشن شد که تمام انبیاء اولوالعزم و ائمه معصومین علیهم السلام اسم اعظم را می دانسته اند و تنها تفاوت در مقدار بهره مندی آنان از این اسم شریف است و هر کس بهره او بیشتر بوده است قدرت تصرف در جهان را بیشتر در اختیار دارد. ولی این اختصاص به آنان نداشته و غیر از انبیاء و ائمه علیهم السلام نیز می توانند از آن بهره مند شوند. چون انسان کامل مظهر اسم اعظم است و بلکه خود او اسم اعظم است پس هر کس انسان کامل گردد دارای اسم اعظم است و قبلاً گفتیم که اسم اعظم دارای مراتب است پس پیامبران در درجه برخورداری از آن متفاوت بوده و هر کدام تنها از بخشی از آن برخوردارند اما پیامبر خاتم و اوصیای معصومین علیهم السلام بیشترین درجه آن را دارا بوده اند.




تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 9:34 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

 

اسم اعظم

اصطلاح اسم اعظم در قرآن کریم به کار نرفته است، ولی در دعاهای مأثور، روایات، و تفاسیر به صورت گسترده این اصطلاح ذکر شده است. ظاهراً در کتابهای تورات و انجیل نیز به کار نرفته است.

در دعای سمات آمده است: «اللهم انی اسألک باسمک العظیم الاعظم...» و در دعای سحر: «اللهم انی اسألک من اسمائک باکبرها و کل اسمائک کبیرة» و دعای شب مبعث: «و باسمک الاعظم الاجل و الاکرم الذی خلقته فاستقرّ فی ظلّک فلا یخرج منک الی غیرک»(1). توضیح مقصود از این اسماء و تفاوت آنها در آینده روشن می شود. در جوامع روایی معمولاً یک باب تحت عنوان «اسم الله الاعظم» منعقد نموده و روایات متعددی را ذیل آن نقل کرده اند. و تفاسیر نیز ذیل بحث از حروف مقطعه و نیز آیات شریفه «و علم آدم الاسماء کلها» بقره /؛ «ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها» اعراف / 180؛ «قال الذی عنده علم من الکتاب» نمل / 40؛ «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی» اسراء / 110؛ «و الهکم اله واحد لا اله الا هو» بقره / 163؛ و نیز آیة الکرسی، آیه ملک، و داستان بلعم باعورا، و آخر سوره حشر به بحث از اسم اعظم پرداخته اند.

 

1. اسم ذات

با توجه به آنکه اسم اعظم از اسماء ذات مقدس است لازم است اصطلاح اسم ذات را توضیح دهیم: مرحوم شاه آبادی فرموده: «اسم در اصطلاح عرفان عبارت است از ذات با خصوصیتی که منشأ اثر در خارج باشد، مثلاً «الحی» و «الرب» منشأ اثر می باشند. زیرا همه موجودات دارای حیات تحت اسم «الحی» می باشند و همه ثابتات و جواهر نیز مستند به «الرب» می باشند(2). اسماء الهی به اسم ذات، اسم صفات، اسم افعال تقسیم می شوند، اگر به جنبه ذات در اسم توجه شود آن را اسم ذات گویند و اگر به اعتبار صفات نگریسته شود اسماء صفات است و اگر اعتبار ظهور افعال ملاک باشد اسماء را اسم افعال می نامند. مثلاً «الله - الرب - الملک - القدوس - السلام - المؤمن - المهیمن - العزیز - الظاهر - الباطن - الاولی - الاخر - الحق - الصمد و...» از اسماء ذات مقدس می باشند. و «الحی - الشکور - القهار - الحلیم - العلیم - الرحمن - الرحیم - الغفار - السمیع - البصیر و...» از اسماء صفات بوده، و «المبدء - المبدع - الخالق - الباری - المعزّ - المذلّ - المحیی - الممیت - الحفیظ - الفتاح - القابض و...» از اسماء افعال می باشند.

گاهی ملاک این تقسیم اسماء را جلوه های مختلف و تجلیات متفاوت خدای متعال قرار داده می شود(3)، و گاهی سه آیه شریفه آخر سوره حشر را بر این تقسیم تطبیق نموده اند(4). با توجه به آنچه گذشت و با توجه به آنکه در ابتدای هر سه آیه شریفه آخر سوره حشر دو لفظ مبارک «هو» و «الله» تکرار شده است که دلالت بر اتحاد و عینیة اسماء ذات با اسماء صفات و افعال دارد و تنها تفاوت به ظهور اثر هر کدام و بطون سایر آثار و صفات می باشد فهمیده می شود که دو اسم «هو» و «الله» دلالت بر اسم ذات مقدس دارند و سایر اسماء تفصیل این دو اسم شریف می باشند. به هر حال اسم اعظم باید اسم ذاتِ ذات مقدس باشد(5).

 

2. حقیقت اسم اعظم

معروف ترین بحثی که درباره اسم اعظم بوده است این است که آن اسم چه اسمی است؟ آیا اسم اعظم مرکب از حروف بوده و همچون سایر اسماء است یا چیزی فراتر از عالم الفاظ و واژه ها می باشد؟ آیا اسم اعظم اسمی است معیّن یا غیر معیّن، و بر فرض که معین باشد آیا برای خلق معلوم است یا غیر معلوم و اگر معلوم باشد آیا منحصر در یک لفظ و عبارت خاص است یا خیر؟ در اینجا اقوال مفسران را در این موضوعات نقل می کنیم.

عده زیادی از مفسران بر اساس فهم عرفی از ظاهر روایات، اسم اعظم را همانند سایر اسمای حسنی و مرکب از حروف و الفاظ دانسته و بدنبال شناخت آن بوده و گاهی آن را معرفی کرده و گاهی با اجمال گذاشته اند.

الف: عده ای کلمه «الله» را اسم اعظم می دانند(6).

ب: برخی آن را منحصر در سه سوره بقره و آل عمران و طه(7) و بلکه در آیة الکرسی دانسته اند(8).

ج: از ابن عباس نقل شده که هر کدام از حروف مقطعه اسم اعظم می باشند(9).

د: در برخی روایات آمده است که اسم اعظم مرکب از حروفی است که در قرآن پراکنده اند و «الم» یک حروف آن است و پیامبر و امامان علیهم السلام مخاطب آن بوده و هر کس آن را بداند مستجاب الدعوه می گردد(10). و سعید بن جبیر گوید: اگر مردم می توانستند به درستی حروف مقطعه را ترکیب کنند اسم اعظم را به دست می آوردند(11).

ه: بعضی از دانشمندان اسم اعظم را مرکب از یازده حرف «اهم - سقک - صلع - یص» دانسته که شامل تمام عناصر می شوند(12).

در روایات نیز ذکرهایی به عنوان اسم اعظم آمده که معروفترین آنها را ذکر می کنیم:

الف: «بسم الله الرحمن الرحیم» در بعضی از احادیث اسم اعظم و گاهی اسم اکبر خدا معرفی شده است(13).

ب: «یا حیّ یا قیّوم»(14).

ج: آیة الکرسی(15).

د: شش آیه شریفه ابتدای سوره حدید و سه آیه آخر سوره حشر(16).

ه : «یا هو یا من لا هو الا هو»(17).

و: «الله، الله، الله، الله الذی لا اله الا هو...»(18).

ز: «اهیا شراهیا»(19).

ح: «یا ذالجلال و الاکرام»(20).

ط: «یا الهنا و اله کل شی ء الهاً واحداً لا اله الا انت»(21).

آنچه ذکر شد بر فرض آن است که اسم اعظم یک نام خاص الهی باشد. و با توجه به آنکه خواصی که برای اسم اعظم ذکر شده مثل استجابت دعا بر این اذکار مترتب نیست عده ای اسم اعظم را از مقوله لفظ ندانسته و معتقدند که اسم اعظم بستگی به مقام شخص گوینده دارد مثلاً بلعم باعورا تا وقتی دارای صفت تقوی و درجه بالای ایمان بود نام خدا را که بر زبان می آورد آن نام اسم اعظم بود ولی وقتی آن مقام خود را از دست داد اسمای الهی را که تلفظ می نمود دیگر اسم اعظم نبودند، و در واقع اسم اعظم از مقوله لفظ نبوده بلکه اشاره به حقیقت آن که همان مقام گوینده آن است می باشد(22).

شاید بهتر آن باشد که گفته شود اسم اعظم معیّن نبوده همان طور که فخر رازی ادعا کرده است(23)، و بنابراین بین روایات مربوط به اسم اعظم هیچ اختلاف و تهافتی نمی باشد و مهم آن است که کسی لفظ مبارک «الله» یا «هو» یا «الله الذی لا اله الاّ هو» را اسم اعظم دانسته و آن را با قلب پاک بخواند تا اثر کند. البته حقیقت اسم اعظم چیز دیگری است که در آینده به بحث آن می پردازیم.

علامه طباطبایی پس از آنکه نظر اصحاب عزائم را درباره اسم اعظم نقل کرده و پس از اشاره به برخی از روایاتی که از آنها استفاده می شود که اسم اعظم از سنخ الفاظ و حروف است می گوید: «توجه به مسأله علت و معلول و لزوم سنخیت بین آن دو و اینها را ردّ می کند زیرا اسم لفظی از کیفیات است و نه خود آن لفظ و نه صورت ذهنی آن محال است بتواند چنان اثری داشته باشد که تمام اشیاء خاضع در برابر انسان شوند. و اگر اسمای الهی می توانند در تمام عالم اثر بگذارند الفاظ و معنی و مفهوم آنها چنین اثری ندارد بلکه حقیقت آن اسماء این آثار را دارد و کسی که اسم اعظم را بداند در واقع با حقیقت آن اسم رابطه بر قرار کرده و خداوند آن آثار را ایجاد می کند»(24).

امام خمینی معتقد است که اسم اعظم به حسب حقیقة غیبیه را کسی غیر از ذات مقدس الهی نمی داند(25)، و اسم اعظم به حسب مقام الوهیة و واحدیت، اسمی است که جامع جمیع اسماء است(26). شاید مهمترین روایت در توضیح و تبیین اسم اعظم این روایت باشد که از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«ان الله تعالی خلق اسماً بالحروف غیر متصوف و بالفظ غیر منطق و بالشخص غیر مجسّد و التشبیه غیر موصوف و باللون غیر مصبوغ منفی عنه الاقطار مبعد عند الحدود محجوب عنه حس کل متوهم، مستتر غیر مستر فجعله کلمة تامة علی اربعة اجزاء معاً لیس منها واحد قبل الاخر...»(27).

این حدیث دلالت می کند که خدای متعال اسمی دارد که از سنخ حروف و اصوات نمی باشد، و قابل تکلم نبوده و شبیه و نظیر نداشته و هیچ کدام از احکام مادی را ندارد. پس آن اسم لفظ یا مفهوم ذهنی نمی باشد. و روشن است که مخلوق نخستین الهی نمی تواند مادی باشد پس باید چیزی باشد که مجرد از ماده و احکام مادی بوده و چون اقرب مخلوق ها به خدای متعال است شامل و جامع و محیط بر کل موجودات دیگر است. امام خمینی معتقد است که چنین اسمی همان مقام اطلاق حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله یعنی مقام مشیئة است(28).

به هر حال معلوم است که بر اساس این روایت اسم اعظم از جنس حروف نبوده و یک کمال وجودی است که لفظ حکایت کننده از آن می باشد یعنی این اسماء، اسم اسم اعظم می باشند، و روایاتی که دلالت دارد بر اینکه اسم اعظم 73 حرف است و پیامبران تعدادی از حروف آن را و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله 72 حرف آن را می دانند دلالت دارند که این حروف از سنخ حروف عادی و الفاظ نمی باشند.

از نظر عرفانی اسم اعظم همان مقام احدیتی است که واسطه بین مقام عماء و غیب الغیوب و مرتبه واحدیت است. به عبارت دیگر ذات مقدس الهی یک مرتبه غیب الغیوبی دارد که سرّ محض و غیب صرف است و هیچ اسم و رسمی نداشته و همیشه پرده نشین غیب است او عنقاء مغرب است که شکار هیچ وهم و عقلی نشده و هیچ فکری به ساحت او راه ندارد. ولی این ذات مقدس گاهی تجلی می نماید اولین تجلی یا تعیّن اول که باید طبق قاعده سنخیت بین علت و معلول جامع همه کمالات باشد مرتبه اسم است. این اسم که اولین اسم در مرتبه اسماء است «الله» و «تبارک» و «تعالی» است که یک وجهه غیبی به طرف ذات مقدس دارد و یک وجهه به طرف خلق دارد، این اسم جامع همه کمالات بوده و از مرتبه غیب کسب فیض نموده و تمام مخلوقات از او و به برکت او کسب فیض می کنند، این اسم را اسم اعظم می نامند(29).

هر انسانی با انقطاع قلبی از همه چیز و فناء و انقطاع از غیر خدا با این اسم اعظم رابطه داشته و او هر اسمی را که بخواند آن اسم دارای چنان آثاری است که در روایات به عنوان آثار اسم اعظم ذکر شده است، ولی اسم اعظم در اصطلاح عرفان خلیفه و واسطه در ظهورات است که این اسم اعظم در همه مظاهر و مجالی سریان و غلبه دارد. توضیح آنکه: هر اسمی از اسمای الهی جامع جمیع کمالات و مشتمل بر تمای حقایق است بدلیل آنکه تمامی اسمای الهی عینیت و اتحاد با ذات مقدس داشته و ذات مقدس نیز با تمامی کمالات اتحاد داشته و دارای آنهاست، و در خدای متعال حیثیت های مختلف وجود ندارد. پس هر اسمی باید جامع جمیع کمالات باشد ولی در اکثر اسماء یک کمال ظاهر بوده و غلبه دارد و سایر کمالات بطون و استتار دارند، مثلاً در اسم «الرحیم» رحمت ظاهر بوده و سخط و قهاریت باطن است و یا در اسماء جمال، جمال ظاهر است و جلال باطن است و در اسماء جلال، جلال غلبه داشته و جمال پنهان است. دراسم «الاول» اولیت ظهور دارد و سایر کمالات و اسماء خصوصاً آخر بودن پنهان است و هکذا. ولی اسم اعظم چون در نهایت اعتدال است گرچه همانند سایر اسماء دارای تمام کمالات است ولی این جامع بودن به طوری است که هیچ کمالی و صفتی بر صفت دیگر غلبه ندارد و ظهور یکی از آنها موجب بطون دیگری نمی شود به همین جهت چنین اسمی اعظم اسماء خواهد بود.

با توجه به آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت که تمام اسمای الهی اسم اعظم می باشند زیرا هر اسمی به نحو ظهور یا بطون دارای تمام کمالات است و لذا در دعای سحر آمده است که «و کل اسمائک کبیرة»، بنابراین الله که رب تمام اسماء است اسم اعظم است و در این اسم هیچ صفتی حاکم بر صفت دیگر نیست نه ظاهر بر باطن و نه باطن بر ظاهر، اما سایر اسماء نیز جامع بوده اما معنای همان اسم غلبه دارد و حقایق دیگر باطن است و با توجه به ظهور و بطون هر اسمی، آن اسم اسم اعظم است.




تاریخ : یکشنبه 91/10/3 | 12:12 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

back page ثواب یک بار بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات فرستادن امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله را یاد کردند، زیاد بر او صلوات بفرستید. زیرا همانا کسى که یک بار بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات بفرستد، خداوند در هزار صف از فرشتگان هزار بار بر او صلوات مى فرستد و آفریده اى از آفریدگان خدا باقى نماند، مگر این که به خاطر صلوات خدا و صلوات فرشتگانش ، بر او صلوات مى فرستند. و جز نادان مغرور که خدا و رسول از او بیزارند، کسى از این ثواب رو نمى گرداند. (484) از ثواب این صلوات غافل نباشید که یکى از اسرارآل محمد صلى الله علیه و آله است اللهم صل على محمد و آل محمد فى الاولین . و صل على محمد و آل محمد فى الاخرین . و صل على محمد و آل محمد فى الملا الاعلى . و صل على محمد و آل محمد فى المرسلین . اللهم اعظ محمدا الوسیلة و الشرف و الفضیلة و الدرجة الکبیرة . اللهم انى آمنت بمحمد و لم اره فلا تحرمنى یوم القیامة رویته و ارزقنى صحبته و توفنى على ملته و اسقنى من حوضه مشربا رویا سائغا هنیئا لا اظما بعده ابدا انک على کل شى ء قدیر اللهم کماآمنت بمحمد صلى الله علیه و آله و لم اره فعرفنى فى الجنان وجهه اللهم بلغ روح محمد عنى تحیة کثیرة و سلاما. همانا کسى که سه بار در بامداد و سه بار در شب با این ذکر صلوات بفرستد، گناهانش از بین رفته و خطاهایش محو مى گردد ؛ سرورش دوام یافته و دعایش مستجاب مى شود ؛ به آرزویش رسیده و رزقش زیاد مى گردد؛ در مقابل دشمنش یارى گردیده ، اسباب همه خیرها برایش مهیا شده و از دوستان پیامبرش در بهشتهاى اعلى قرار داده مى شود. (485) برآورده شدن صد حاجت از دنیا و آخرت امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که در یک روز صد بار بگوید ((رب صل على محمد و اهل بیته ))، خداوندصد حاجت او را بر مى آورد که سى تاى آن مربوط به دنیا و هفتاد تاى آن مربوط به آخرت است . (486) آمرزش گناهان با این طریق صلوات از امام صادق علیه السلام پرسیدند چگونه بر محمد و آل او صلوات بفرستیم فرمود شما مى گوئید: صلوات الله و صلوات ملائکته و انبیائه و رسله و جمیع خلقه على محمد و آل محمد و السلام علیه و علیهم و رحمة الله و برکاته . گفته شد ثواب کسى که به این طریق بگوید چه مى باشد، فرمود: بیرون شدن از گناهان است ، به خدا قسم مثل روزى که او را مادر زائیده . (487) ثواب صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله وآل او علیهم السلام در روز جمعه پس از نماز عصر امام باقر علیه السلام فرمودند: هنگامى که در روز جمعه نماز عصر را خواندى ، بگو: اللهم صل على محمد و آل محمد الاوصیاء المرضیین بافضل صلواتک و بارک علیهم بافضل برکاتک و السلام علیهم و على ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و برکاته . همانا کسى که پس از نماز عصر این صلوات را بفرستد، خداوند صد هزار حسنه براى او نوشته ، صد هزار گناه او را پاک کرده ، به واسطه آن صد هزار حاجت او را برآورده نموده صد هزار درجه براى او مى نویسد. (488) ثواب گفتن ((اللهم صل على محمد و آل محمد)) هنگام رکوع ، سجده و قیام امام باقر علیه السلام فرمود: کسى که در رکوع ، سجده و قیامش بگوید ((اللهم صل على محمد و آل محمد)) خداوند براى او همانند ثواب رکوع ، سجده و قیام را مى نویسد. (489) با ذکرصلوات بر محمد و آل محمد پرده وحائل برطرف مى شود حضرت صادق علیه السلام فرمود: پیوسته دعا محجوب است (و میان آن با استجابتش حجاب و پرده اى حائل است ) تا بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود (که آن گاه پرده و حائل برطرف شود). (490) بالا رفتن دعا براى اجابت با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که دعائى کند و نام پیغمبر صلى الله علیه و آله را نبرد، آن دعا بالاى سرش (چون پرنده اى ) بچرخد، و چون نام پیغمبر صلى الله علیه و آله را برد دعا بالا رود. (491) کفایت خرج و معونة دنیا و آخرت با ذکر صلوات حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردى نزد پیغمبر صلى الله علیه و آله آمد عرض کرد: اى رسول خدا من یک سوم صلواتم را براى شما قرار دهم ، نه بلکه نیمى از صلواتم را مخصوص شما گردانم ، نه بلکه تمامى آن را از آن شما گردانم ، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در این صورت خرج و معونة دنیا آخرت تو کفایت شود، در این هنگام مردى عرضه داشت : خدا تو را نیکى دهد، چگونه دعایش را به او اختصاص مى دهد؟ امام صادق علیه السلام فرمود: چیزى از خدا نمى خواهد، مگر این که قبل از آن بر محمد و آل محمد صلوات مى فرستد. (492) خدا و فرشتگان بر صلوات فرست صلوات مى فرستد حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر که بر من صلوات فرستد خدا و فرشتگان بر او صلوات فرستند، هر که خواهد کم فرستد و هر که خواهد بیش . (493) صلوات بر محمد و آل محمد از بین برنده نفاق حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه واله فرمود: آوازهاى خود را به صلوات بر من بلند کنید، زیرا که آن نفاق را برطرف سازد. (494) ثواب کسى که از ده تا صد مرتبه صلوات بفرستد اسحاق بن فروخ گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: اى اسحاق بن فروخ هر که ده بار بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، خداوند و فرشتگان او صد بار بر او صلوات فرستند، و هر که صد بار بر محمد و آل محمد صلوات فرستد خداوند و فرشتگانش هزار بار بر او صلوات فرستند. (صلوات از خدا آمرزش و رحمت است و صلوات فرشتگان درخواست فروفرستادن رحمت مى باشد). (495) ثواب صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله محمد بن مسلم از یکى از دو امام باقر و صادق علیه السلام حدیث کند که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: در روز قیامت من در کنار ترازوى اعمال هستم . کسى که گناهانش سنگینتر از کارهاى نیکش باشد، صلواتهایى که بر من فرستاده است مى آورم تا کارهاى نیکش را سنگینتر نمایم . (496) فضیلت صلوات بر محمد و آل محمد در اول و آخر هر دعا حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که به درگاه خداى عز و جل حاجتى دارد باید به صلوات بر محمد و آلش شروع کند، و سپس حاجت خود را بخواهد، و در آخر هم به صلوات بر محمد و آل محمد پایان دهد، زیرا که خداى عز و جل کریم تر از آن است که دو طرف (دعا) را بپذیرد، و وسط (دعا) را واگذارد (و به اجابت نرساند) زیرا صلوات بر محمد و آل محمد محجوب نیست (و بدون برخورد به حجابى بالا رود). (497) فضیلت ذکر صلوات بر محمد و آل محمد در خانه خدا عبدالسلام بن نعیم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم : من وارد خانه خدا شدم و هیچ دعائى به خاطر نداشتم جز صلوات بر محمد و آل محمد، فرمود: آگاه باش که هیچ کس مانند تو (در فضیلت و ثواب ) از آن جا بیرون نیامده است . (498) صلوات بر محمد و آل محمد هنگام یاد کردن خدا عبدالله بن عبدالله دهقان گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم ، پس آن حضرت به من فرمود: معناى گفتار خداوندچیست ؟ (که فرماید:) ((و یاد کرد نام پروردگارش را پس صلوات به جا آورد)) (سوره اعلى آیه 15)؟ من عرض کردم : یعنى هر زمان نام پروردگارش را به یاد آورد برخاست پس نماز خواند (و صلوة به معناى نماز است ) فرمود: (اگر این طور باشد) پس خدا به حقیقت تکلیفى نابجا و بیرون از طاقت و توانائى کرده است ؟ عرض کردم : قربانت پس معناى آن چگونه است ؟ فرمود: هرگاه نام پروردگارش را یاد کند بر محمد و آل او صلوات فرستد. (499) مجازات نفرستادن صلوات بر محمد و آل محمد حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه یکى از شماها نماز بخواند و در نماز خود نام پیغمبر صلى الله علیه و اله و (آل او) را نبرد، با این نماز به جز راه بهشت مى رود (یعنى این نماز او را به بهشت نخواهد برد) و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس که من نزد او نامم برده شود و بر من صلوات نفرستد به دوزخ رود، پس خدایش (از رحمت خود) دور کند. و فرمود: و هر کس که من نزدش نام برده شوم و صلوات (فرستادن ) را بر من فراموش کند از راه بهشت به خطا رفته است . (500) درخواست نجات از آتش و آمرزش گناهان از خدا به حق حضرت محمد صلى الله علیه وآله و اهل بیت او علیهم السلام امام باقر علیه السلام فرمودند: همانا بنده اى هفتاد پاییز در آتش مى ماند، که هر پاییزى هفتاد سال است ، آن گاه از خدا مى خواهد که بحق محمد و اهل بیتش به او رحم کند. خداى عزو جل نیز به جبرئیل وحى کند که فرود آى و بنده ام را از آتش خارج کن . جبرئیل عرض مى کند چگونه در آتش فرود آیم ؟ خداوند مى فرمایند، به آتش دستور داده ام که براى تو سرد شود و ضررى به تو نرساند. عرض مى کند: پروردگارا! جایش را نشانم بده . مى فرماید در چاهى در سجیل است . آن گاه جبرئیل در جاى او فرود آمده و او را از آتش بیرون مى کشد. خداوند عزو جل ازاو مى پرسد چند سال در آتش بودى ؟ عرض مى کند: نمى دانم ، خداوند مى فرماید: هان به عزتم سوگند اگر این چنین از من درخواست نمى کردى ، همچنان تو را با خوارى در آتش نگاه مى داشتم . ولى بر خودم لازم نموده ام که هیچ بنده اى از من به حق محمد و اهل بیت او درخواست آمرزش نکند مگر این که گناهانى را که مربوط به من و اوست ببخشم . و امروز نیز محققا گناهان تو را بخشیدم . (501) شرط رسیدن دعا به آسمان صلوات بر محمد صلى الله علیه و آله وآل محمد است امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: هیچ دعائى به آسمان نمى رسد، مگر این که دعا کننده بر محمد و آل او صلوات بفرستد. (502) ثواب صد بار صلوات بر محمد و آل او پس از سپیده دم راوى مى گوید: امام صادق علیه السلام از من پرسیدند نمى خواهى چیزى یادت بدهم که خداوند با آنصورتت را از حرارت جهنم حفظ کند؟ عرض ‍ کردم : چرا. فرمودند: پس از سپیده دم ، صد بار بگو: ((اللهم صل على محمد و آل محمد)) تا خداوند صورتت را از حرارت جهنم حفظ نماید. (503) ثواب صلوات بر حضرت محمد صلى الله علیه وآله واهل بیت او علیهم السلام امام صادق علیه السلام فرمود: در کتابى خواندم که هر کسى که بگوید: ((اللهم صل على محمد و آل محمد)) خداوند براى او صد حسنه مى نویسد، و کسى که بگوید ((اللهم صل على محمد و اهل بیته )) خداوند براى او هزار حسنه مى نویسد. (504) ثواب گفتن ((ان الله و ملائکته یصلون على النبى ...)) پس از نماز صبح و مغرب راوى مى گوید از امام رضا علیه السلام شنیدم که مى فرمود: کسى که پس از نماز صبح و مغرب پیش از آن که برخیزد یا با کسى صحبت کند، بگوید: ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. اللهم صل على محمد النبى و ذریته خداوند صد حاجت او را برمى آورد، هفتاد حاجت در دنیا و سى حاجت در آخرت . (505) ثواب صد بار صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله درروز جمعه امام رضا علیه السلام نقل مى نمایند که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: کسى که در روز جمعه صد بار بر من صلوات بفرستد، خداوند شصت حاجت او را بر آورده مى نماید: سى حاجت مربوط به دنیا و سى حاجت مربوط به آخرت . (506)




تاریخ : سه شنبه 91/9/21 | 8:15 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

 

به گزارش شفقنا، در سالروز شهادت امام زین العابدین با شخصیت علمى امام سجاد (ع) بیشتر آشنا شوییم:
تمام صفات و ویژگی هاى ارزشى انسان بر محور عقل و علم او سنجیده مى شود و امام در بینش شیعه کسى است که در عقل و علم و نیز اعمال ارزشى ، سرآمد همه خلق است . و خداوند بر اساس این شایستگى هاى واقعى ، ایشان را به امامت و پیشوایى دینى و دنیایى برگزیده است .

خداوند در قرآن مى فرماید:
قل هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون
یعنى ؛ اى پیامبر! بگو آیا براستى اهل دانش و آگاهى با آنان که دانش و علم ندارند، برابرند! هرگز!
و نیز مى فرماید:

یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات . یعنى ؛ خداوند از میان شما انسانها، کسانى را که داراى ایمان هستند و نیز آنان را که علم و دانش عطا شده اى ، برترى مى بخشد.
در این آیات ایمان و علم دو ملاک فضیلت و شرافت انسان بر دیگران معرفى شده است . و بى تردید ائمه که در پیشگاه خداوند برگزیده و ممتازند، ملاک این امتیاز را از ناحیه علم برتر و ایمان مستحکم خویش ‍ دارند. با این ویژگى که علم ایشان برگرفته شده از علوم بشرى نیست ، بلکه چونان دانش انبیاء مستند به تعلیم الهى است .

خداوند درباره یحیى مى فرماید:
یا یحیى خذالکتاب بقوة و اتیناه الحکم صبیا.
یعنى ؛ خداوند وحى فرستاد اى یحیى کتاب و مطالب وحى را با قدرت و جدیت دریافت کن . ما به او یحیى حکم نبوت را به هنگامى که خردسال بود عطا کردیم .

علمى که از سوى خداوند به کسى عطا شده باشد، خردسالى یا بزرگسالى آن شخص فرقى نمى کند بلکه در طفولیت مى تواند به همان اندازه و کاردان باشد که در بزرگى !

قرآن درباره گفتن عیسى علیه السلام در کودکى ، مى فرماید:
قال انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا.
یعنى ؛ من بنده خدایم و خداوند به من کتاب آسمانى انجیل عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است .

امام سجاد درباره الهى بودن علم ائمه و گستردگى دامنه آن مى فرماید:محمد صلى الله علیه و آله براستى امین خداوند در زمین بود و چون به ملاقات حق شتافت ، اهل بیت او، وارثان وى و امینان خدا در زمین شدند. علم منابا و بلایا، نسب عرب ، طهارت مولد آنان ، نام شیعیان و نام پدران ایشان نزد ماست . ما برگزیدگان خدا و اوصیاى پیامبریم و از هر فرد دیگر، به قرآن و دین سزاوارتریم . در مراتب عالى علم قرار داریم و علوم همه انبیاء نزد ما به ودیعت نهاده شده است .

به هنگام رحلت امام سجاد علیه السلام ، زمانى که آن حضرت در بستر بیمارى قرار داشت گروهى از شیعیان براى عیادت آن حضرت به حضور وى مى رسیدند. در حضور آن جمع ، امام سجاد علیه السلام رو به جانب فرزندش باقرالعلوم علیه السلام کرد و فرمود: این صندوق را نزد خود حفظ کن ، در این صندوق طلا و نقره ذخیره نشده ، بلکه در آن مجموعه اى از دانشهاست .

آنچه در ادوار بعد از زبان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام درباره معارف دین و فقه و تفسیر عقاید و اخلاق و... صادر شدت تمامى آن و مطالبى است که در نزد امام سجاد علیه السلام وجود داشت و از آن حضرت به سایر امامان بعدى منتقل گردید. ولى آن امام و پیشواى صالحان ، کمتر فرصت یافت تا علوم خویش را در محافل علمى و! برکرسى استادى به شاگردانش ابلاغ کند. با این حال هیچ کتابى را در زمینه زهد و نیایش و موعظه نمى توان یافت ، جز این که سخنان و نیایشهاى امام سجاد علیه السلام زینت بخش آن است

دانش و فضایل امام سجاد علیه السلام چیزى نبود که فقط دوستان و شیعیان بدان معتقد باشند بلکه حتى منکران مقام ولایت و نیز معاندان خاندان رسالت در مواردى به ناگزیر سر تعظیم در برابر کمالات ایشان فرود مى آورند. چنان که عبدالملک مروان در پاسخ نامه امپراطور روم درماند و چاره را در آن دید که نظر امام سجاد علیه السلام را درباره آن جویا شود و پاسخ آن حضرت را به امپراطور روم بنویسد.

احکام و مسایل فقهى
زهرى مى گوید: به حضور على بن الحسین علیه السلام رسیدم ، آن حضرت از من پرسید:
گفتگوى شما با اصحاب چه بود؟
گفتم : بحث ما درباره روزه هاى واجب بود. نظر من و اصحابم بر این بود که ما جز روزه ماه مبارک رمضان ، روزه واجب دیگرى نداریم .
امام فرمود: چنین نیست که پنداشته اید. روزه چهل قسم دارد. ده قسم آن واجب ده قسم آن حرام و ده صورت آن محل تخییر و سه قسم دیگر آن روزه اذن و هفت صورت باقیمانده روزه تأدیب و... است .

سپس امام سجاد علیه السلام به شرح و تفصیل این موارد پرداخت و در هر مورد به آیه اى از آیات قرآن استشهاد مى نمود. و در پایان به نظریات مختلف هر یک از فقهاى عامه در آن مسایل اشاره مى فرمود.

امام سجاد علیه السلام تنها مرجع فقهى شیعیان نبود بلکه فقهاى عامه نیز در بسیارى از مسایل خود به ایشان مراجعه مى کرده اند. چنان که زهرى براى دانستن حکم قتل غیر ممد در صورتى که مقتول برده باشد، به امام سجاد علیه السلام مراجعه کرده و حکم را از وى دریافت داشته است .

امام سجاد علیه السلام سرور فقیهان
در عصر امام سجاد علیه السلام فقهاى زیادى - بویژه در شهر مدینه - مى زیسته اند، از آن جمله اند: ابوحازم ، محمد بن شهاب زهرى ، سفیان عیینه ، نافع بن جبیر، سعیدبن مسیب ، عروة بن زبیر، ابوبکر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام ، قاسم ین محمد بن ابى بکر، سالم بن عبدالله و...

شگفت این است که وفات این فقها در فاصله اى بسیار کم نسبت به یکدیگر واقع شد به طورى که مورخان سال 95 را که بیشترین فقها در آن سال بدرود حیات گفتند سنة الفقهاء نامیدند.

در عصرى که که فقهاى متعدد در آن حضور داشتند، مقام فقهى و علمى امام سجاد علیه السلام به حدى بارز و آشکار بود که ابن جوزى عنوان سید الفقهاء را به آن حضرت مى دهد. و از بسیارى نقل مى کند: ما راءینا افقه من على بن الحسین علیه السلام

یعنى ؛ ما در میان فقیهان ، داناتر و فقیه تر از امام سجاد علیه السلام نیافتیم .
درمیان شاگردان امام سجاد علیه السلام چهره برخى از صحابه ویاران رسول خدا نیز مشهود است . مانند: جابربن عبدالله انصارى متولد 78 هجرى ، واثله کنانى متولد 83 هجرى ، سعید بن مسیب بن حزن و سعید بن جهان کنونى ، مولى ام هانى .

بسیارى از تابعین نیز افتخار شاگردى در مکتب آن حضرت را یافته اند، مانند سعید بن جبیر، محمد بن جبیر، ابوخالد کابلى ، قاسم بن عوف ، اسماعیل بن عبدالله بن جعفر ابراهیم حسن فرزندان محمد حنفیه ، حبیب بن ابى ثابت ، ابویحیى اسدى ، ابو حازم اعرج وسلمة بن دینار مدنى .

آن دسته از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - که توفیق درک محضر برخى از امامان بعدى را نیز داشته اند، عبارتند از:ابوحمزه ثمالى ، فرات بن احنف ، جابربن محمد ابن ابى بکر، ایوب بن حسن ، على بن کیسان حمید بن موسى کوفى ، ضحاک بن مزاحم خراسانى ، طاوس بن کیسان ، حمید بن موسى کوفى ، ابان بن تغلب بن رباح ، سدیرین حکیم بن صهیب صیرفى ، قیس بن رمانه ، عبدالله البرقى و فرزدق بن غالب .

شیخ طوسى در فهرست رجال خود، نام صد هفتاد نفر از اصحاب و شاگردان امام زین العابدین - علیه السلام - را به ترتیب حروف الفبا یاد کرده است و ما در مطالب آینده بدانها اشاره خواهیم داشت .

اسرار و دانش هاى مکتوم
ائمه معصومین - علیه السلام - علاوه بر علوم بشرى و معارف دینى ، از اسرار و علومى برخوردار بودند که از دیگران مخفى مى داشتند و جز به برخى از اصحاب مخلص و بسیار نزدیک خویش آنها اظهار نمى کردند و علت این مخفى داشتن ، عدم ظرفیت و لیاقت مردم معمولى براى حمل و درک آن معارف بود. چنان که امام صادق - علیه السلام - مى فرماید:

اى ابا! محمد به خدا سوگند، نزد ما سرى از سر الهى و علمى از علوم الهى است و مأموریت داریم که از آن را تبلیغ کنیم و به خلق برسانیم ، ما وظیفه خویش را انجام دادیم ولى موضعى مناسب و تحمل کننده اى لایق براى آن اسرار و معارف نیافتیم ...
اشعارى به امام سجاد - علیه السلام - - علیه السلام - نسبت داده شده است که همین معنا را مى رساند:

انى لا کتم من علمى جواهره

کى لا یرى الحق ذوجهل فیقتتنا

و قد تقدم فى هذا ابو حسن

الى الحسین و وصى قبله حسنا

فرب جوهر علم لو الوح به

لقیل لى انت ممن یعبد الوثنا

و لا ستمل رجال مسلمون دمى

یرون اقبح ما یاءتونه حسنا

یعنى ؛ من گوهرهاى دانش خویش را پنهاان مى دارم .

تا جاهلان ، آن حقایق را دستمایه آزار و اتهام ما قرار ندهند.

در پیشینیان على بن ابى طالب - علیه السلام - سر سلسله این گونه دانشهاست .

و سپس آن حضرت ، دانشهاى خویش را به حسن بن على و حسین بن على منتقل گردانید.

چه بسیار دانشهایى که اگر آنها را فاش سازم .

مرا متهم به بت پرستى خواهند کرد.

و کسانى ، ریختن خونم را جایز خواهند شمرد. و این زشت ترین کارشان را نیک خواهند پنداشت .



تاریخ : شنبه 91/9/18 | 7:34 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

مهمترین موضوع در تعویض گوشی تلفن همراه، پاک‌کردن امن اطلاعات خصوصی و کاری شما از روی تلفن همراه قدیمی است که براین اساس…

معاونت اجتماعی پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات نیروی انتظامی در گزارشی مطمئن‌ترین روش‌های پاک کردن اطلاعات ذخیره شده برروی تلفن‌های همراه موجود در بازار را اعلام کرد.
معاونت اجتماعی پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات درگزارشی اعلام کرد که همیشه پاک‌کردن امن و صحیح اطلاعات از روی تلفن‌های همراه یکی از مشکلات و دغدغه‌های افراد هنگام فروش یا هدیه‌کردن تلفن‌های همراه دست دوم بوده است که همه افراد باتوجه به نوع تلفن همراه، زمینه کار و فعالیت تعداد زیادی شماره تلفن، انواع فایل‌های صوتی، تصویری، ویدیویی، متن، صفحه گسترده و مانند آن را در گوشی تلفن همراه ذخیره کرده‌اند.
بر این اساس گاه دیده می‌شود افراد برنامه‌های مختلفی بر روی گوشی خود نصب کرده‌اند که شناسه کاربری و رمزهای ایمیل یا شبکه‌های اجتماعی روی آنها ذخیره شده است و حتی شاید کاربران نرم‌افزارهایی نصب کرده باشند که نام کاربری و رمز عبور تمام صورت‌حساب‌های اینترنتی و بانکی را هم روی تلفن همراه داشته باشند.
مهمترین موضوع در تعویض گوشی تلفن همراه، پاک‌کردن امن اطلاعات خصوصی و کاری شما از روی تلفن همراه قدیمی است که براین اساس معاونت اجتماعی پلیس فتا ناجا با اعلام این مطلب که رعایت اصول و تکنیک‌های امنیتی سبب حفظ اطلاعات اشخاص و مانع از انتشار آنها می‌شود درباره نحوه پاک‌کردن اطلاعات با ارزش از روی تلفن‌های همراه مطرح در بازار راهنمای زیر را به شهروندان ارائه می‌دهد تا بتوانند از طریق تنظیمات تلفن‌همراه خود این اطلاعات را بصورت صحیح پاک کنند.

تلفن همراه آی‌فون
- ابتدا با استفاده از آی‌تیونز نسخه پشتیبانی از اطلاعات گوشی تهیه کنید.
- به بخش تنظیمات (settings) بروید.
- از آنجا به General بروید.
- حالا به بخش Reset بروید.
- گزینه Erase All Content and Settings را انتخاب کنید.
- از شما خواسته می‌شود تا رمزعبورتان را برای انجام این کار وارد کنید.
- صبور باشید، این کار کمی وقت می‌برد، پس از آن یک دستگاه پاکیزه و عاری از هرگونه اطلاعات شخصی خواهید داشت.

تلفن‌های همراه با سیستم عامل اندروید
- ابتدا از اطلاعات خود پشتیبانی بگیرید به این صورت که تنها موبایل را با کابل USB به کامپیوتر وصل کرده و فایل‌ها و پوشه‌های درون آن را داخل کامپیوتر کپی کنید.
- Menu را باز کرده و به Settings بروید.
- در صفحهPrivacy را بیابید.
- بر روی Factory data reset کلیک کنید.

ویندوز فون 7 و 5/7
- با استفاده از نرم‌افزار Zune از اطلاعات موبایل‌تان نسخه پشتیبان تهیه کنید. فقط توجه داشته باشید که این پشتیبان چندان کامل نخواهد بود، مثلا پیامک‌های‌تان منتقل نخواهند شد.
- به بخش تنظیمات (settings) بروید.
- بر روی Aboutکلیک کنید.
- به پایین صفحه رفته تا به گزینه reset your phone رسیده و بر روی آن کلیک کنید.
- هنگامی که پیغام خطای برنامه ظاهر شد با زدن دکمه yes آن را تایید کنید.
- توجه: موبایل برای انجام این کار تنها به نمایش یک پیغام خطا اکتفا می‌کند، منتظر درخواست رمزعبور نباشید.

بلک بری او اس 6
- برای تهیه نسخه پشتیبان از برنامه مدیریت دسکتاپ بلک‌بری استفاده کنید.
- به بخش Options بروید.
- گزینه Security را کلیک کنید.
- حال نوبت به گزینه Security Wipe می‌رسد.
- عبارت (all options (Email & Contacts, Applications, Media card را انتخاب کنید.
- در کادری که باز می‌شود کلمه blackberry را تایپ کرده و دکمه confirm را بزنید تا گوشی کار نابودی اطلاعات را شروع کند.

سیمبیان
یکی از راه‌های ساده در اکثر موبایل‌ها استفاده از کدهاست. تقریبا در تمامی موبایل‌های نوکیای مجهز به سیستم عامل برای ریست‌کردن کامل و پاک‌کردن امن اطلاعات می‌توانید از شیوه شماره‌گیری کد ستاره مربع هفت سه هفت صفر مربع (#7370#*) استفاده کنید. به محض زدن این کد گوشی پیغامی را مبنی بر برگشت تمامی تنظیمات به حالت اصلی و ری‌استارت‌شدن گوشی به شما نشان خواهد داد. با زدن دکمه Yes موبایل ریست شده و بعد از لحظاتی تمامی اطلاعات پاک‌شده و تلفن‌تان دوباره روشن می‌شود.




تاریخ : شنبه 91/9/18 | 7:33 عصر | نویسنده : حمید 49 almahdi49 yazdani

خواب الکتریکی :

حالتی که باتری دچار خواب الکتریکی می شود،باتری نیاز به شوک دادن دارد.بدین ترتیب باید از دستگاه منبع تغذیه استفاده گرددکه جهت شوک دادن باتری کمک بسیاری میکند.

روش انجام:ابتدا باید منبع تغذیه را تنظیم کنیم ونحوه شوک دادن به طریق خاص انجام میگیرد که باید نکات زیر را در نظر گرفت.

              نوع عمل

                     ولتاژ

                   جریان

          شوک دادن  به باتری

دو برابر ولتاژباطری تنظیم میکنیم.3.7*2=7.47

600mA=0.6A          

            شارژ مستقیم

1ولت بیشتر از باتری تنظیم میکنیم

3.7+1= 4.7ولت

600mA                 

 

شوک دادن :

پراپ های منبع تغذیه ،سیم منفی را بر روی پلیت منفی (plate) به طور ثابت نگه داشته و سیم مثبت را به صورت ضربه ای به باتری میزنیم.هرچه تعداد ضربه زدن بیش تر شودباعث می شود باتری سریع تر احیا شود.که بعد از این عمل باتری حتما بایددر شارژ(به مدت 10 ساعت)قرار گیرد.

شارژمستقیم:

زمانی که پراپ های منبع  تغذیه را به پلیت های مثبت و منفی متصل می کنیم عمل شارژبه طور مستقیم انجام میگیرد با این عمل می توان در طول مدت حدودا یک ساعت باتری راشارژ نمود.

قطعی در مدارباتری:

باتری را به هبچ عنوان تعمیر نمیکنیم و در حالتی که با قطعی مدار باتری مواجه می شویم و یا در حالتی که باتری تخلیه سریع داردباید باتری را تعویض نمود ونیاز به تعمیرات آن نیست.در گوشی های ضربه خورده و گوشی های آب خورده چناچه در داخل باتری سولفاته ایجاد شود،خود میتواند عامل خوردگی و قطعی باشدو یا در اثر ضربه ارتباط میان سلول ها و یا قطعات داخلی مدار باتری قطع گردد که باید باتری تعویض شود.

جهت تشخیص این مطلب که باتری در خواب الکتریکی می باشدو یا قطعی در آن ایجاد شده از منبع تغذیه کمک میگیریم.بدین صورت که در حالت قطعی دستگاه نه روشن می شود و نه این که عمل شارژ انجام می دهد.زمانیکه دستگاه را به منیع تغذیه وصل میکنیم و جریانی را بر روی منبع تغذیه نشان ندهد قطعی در مدار وجود دارد.در حالت خواب الکتریکی زمانی که دستگاه به منبع تغذیه متصل می شود.جریان معادل ./6 آمپر مشاهده می شود.




  • فارسی بوک | ماه موزیک | راه بلاگ